مهدی آذرسینا در یادداشتی که برای ایلنا ارسال کرده است، ضمن اعلام خبری از کنسرت تازهاش با گروه “شکرّشکن” که قرار است شبهای ششم و هفتم آبان آن را در تالا ر وحدت روی صحنه ببرد، از اجرای تصنیف زندان سینه چاک خودش توسط شهرام ناظری خبر داده و درباره مشخصههای آوازخوانی در تصنیف ایرانی نیز مطالبی نوشته است.
مشروح کامل این یادداشت به این شرح است:
پیش از آغاز مطلب این خبر را بنویسم که دیشب(۲۶ مهرماه)در جشن یازدهمین سالگرد خانه موسیقی در تالاروحدت آقای شهرام ناظری “تصنیف رندان سینهچاک”را که من روی شعر حلاج دکتر شفیعی کدکنی ساختهام با نواختن سه تار اجرا کردند که از بابت این انتخاب هم از خانه موسیقی و هم از جناب شهرام ناظری سپاسگزاری میکنم.
و اما بعد…
“دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست” نمیشود نوازندگی را رها کرد. سازم را عوض کردهام و عود میزنم چون عود هم مثل کمانچه پردهبندی ندارد و برای پنجهی کمانچهنواز مناسب است.
در این سالها در تمام لحظهها برای موسیقی کار کردهام. نوشتهام، ساز زدهام، کارهای گروهی منتشر کردهام، سخنرانی و مقاله و موسیقی کودک و تربیت مربی موسیقی و تعلیم ساز و ردیف.
آخرین کار منتشر شده من دو آلبوم موسیقی کودک است با نامهای “شادی مییاد به خونمون” و “سبد سبد گل” که بهصورت خصوصی بسیاری از اهل موسیقی آنرا شنیدهاند و تحسیناش کردهاند و در ضمن تلاش کردهاند که کسی نفهمد. و در این روزها هم سخت درحال تمرین مجموعهی نوا هستم و گروهی با نام”شکرّشکن” مجموعهای دو ساعته را برای اجرا آماده میکند و در شبهای ششم و هفتم آبان ماه امسال در تالا ر وحدت اجرا خواهیم داشت.
آواز این مجموعه را هم تمام و کمال خودم میخوانم و در علت و علل آن مطالبی را عرض خواهم کرد. به دلایل مختلف نقش و جایگاه آواز و آوازخوان در موسیقی ما و شاید در بسیاری از فرهنگها برای مردم عادی شناختهشدهتر و ارزشمندتر از نقش و اعتباری است که برای سایر عوامل دستاندرکار موسیقی وجود دارد. آواز برای مردم قابل فهمتر است، تا ساز.
موسیقی بدون کلام، قابل تفسیر است و به آسانی نمیتوان دربارهی قوت و ضعفاش اظهارنظر کرد اما وقتی کلام و شعر با موسیقی میآید خیال همه را راحت میکند و منظور را قابل فهم میکند. و بهزعم گروهی از مخاطبین موسیقی، موسیقیدان باید موسیقی خود را با فهم آنها تطبیق دهد و نباید چیزی ارائه کند که از این نظر دچار مشکل شوند.
دیگر اینکه آواز با شعر سر و کار دارد، سخن بزرگان شعر فارسی را به یاری خود میگیرد و از این جهت آنهایی که از هر هنری صرفا به دنبال معنی و فهمیدن منظور هنرمند هستند را بیشتر راضی میکند.
آوازخوان هر چقدر با توانائی خود به پردازش شعر و به زیبائی تلفیق از شعر و موسیقی برسد درنهایت نمیتواند از مفهوم و مضمون و معنی شعر خارج شود چون دچار نقضغرض خواهد شد، بنابراین نهایت تلاش خواننده این خواهد بود که بیشترین تاثیر را در معنی شعر ارائه دهد و زمانیکه این اتفاق بیفتد، شنوندهی عامی تمام نتیجه کار را به حساب خواننده تصور خواهد کرد و از فهمیدن مضمون شعر احساس رضایت خواهد کرد و به ضعف احتمالی خود در فهمیدن موسیقی هم متوجه نخواهد شد.
نگاه دیگری به این مطلب نشان میدهد که در چند دهه گذشته اتفاقهای سیاسی و اجتماعی که در کشور ما رخ داده است؛ به تدریج شرایط خاصی را برای موسیقی در تمام زمینهها پیش آورده است که تاثیر آن در آواز و آوازخوانی نمود بیشتری داشته است. در این مورد عوامل بسیاری هست که در این مختصر نمیشود به آنها پرداخت. تنها میشود به این نکته اشاره کرد که شرایط مورد بحث؛ کاری کرده است که موسیقی گران امروز به محض وارد شدن به عرصه ظاهری هنر، کار دل و احساس و الهام و خلاقیت و… را فراموش میکنند و به هنر صرفا مثل یک کسب و کار نگاه میکنند و از این طریق تنها به شهرت و مقام و تفاخر چشم میدوزند. این طرز نگاه به هنر که رقابتهای غیرلازم و سیطره پیدا کردن به همراهان را ایجاب میکند، در بین آوازخوانها شایعتر است مخصوصا درمورد آوازخوانهایی که بهدلیل توان بالای هنری و همان شرایط زمانی که گفته شد؛ به خود حق میدهند تا در تمام جوانب کار موسیقی تعیینکننده باشند. در تعیین اعضای گروههای موسیقی و چگونگی اجرا و زمان و مکان اجرا و حق و حقوق مادی و معنوی همهی گروه نقش داشته باشند، اینگونه برخورد با موسیقی جان موسیقی را میگیرد و روح و جوهر هنری موسیقی را ضایع میکند و کارها را در حد تکرار و شعار پائین میآورد و از ذات هنر تهی میکند.
خواننده گروه موسیقی مهدی آذرسینا چه کسی است؟
دهها بار خواندن و تکرار کردن تکههای تصنیف یا آواز برای خواننده تا آنطوریکه احساس و خواست آهنگساز هست بخواند و نظارت بر نواختن گروه و هماهنگ شدنش با خواننده، انگیزه و همت و تلاش زیادی را لازم دارد.
خبر کنسرت “نوا” که در آن مجموعهای از کارهای من به همراه گروه اجرا خواهد شد، بارها در سایتهای خبری و روزنامهها آمده است. کنسرت “نوا ” قرار است در ششم و هفتم آبان ماه ۸۹ در تالار وحدت و با عودنوازی و آوازخوانی خود من اجرا شود. از همان خبرهای اولیه که من گفتم آواز این کار را خودم میخوانم همه از من دلیل را میپرسیدند و توصیههایی هم میکردند. چرا با خوانندههایی که هستند؛ اجرا نمیکنی؟
چرا خوانندگانی را که نامی ندارند ولی ممکن است خوب باشند امتحان نمیکنی و از این قبیل سوالها.
باید عرض کنم که جواب تمام این سئوالها در چگونگی خود کار نهفته است و نوع شناخت من از کار آوازخوانی.
آوازخوانی یک کار موسیقی جدی یقینا در ردیفدانی و وسعت صدا و تحریر داشتن خلاصه نمیشود. آوازخوانی موسیقی اصیل ایرانی، امروز هم تکیه بر توانائی خواننده دارد ولی یک سری ترفندها و لحنها و نقشها در کار پیش میآید که به شناخت و سلیقه آهنگساز مربوط میشود و اما تاکید بر این نکتهها به حیطهی کاری خواننده و استقلال آوازخوانی او برمیخورد و اجرا نکردنش هم کار را ضایع میکند. آوازخوانی در قسمتهای متریک یک اثر، مطابق است با تلفیقی که توسط آهنگساز برای شعر و موسیقی انجام شده است و همراه است با تزئیناتی از موسیقی که در کلاسهای آواز تعلیم داده نمیشود.
در قسمتهای ظاهرا آزاد هم به اقتضای نوع کار و فضای فکری و احساسی موردنیاز، آوازها لازم است طراحی شود، و با حس و حال لازم و ضرباهنگ مناسب برای کل مجموعه خوانده شود.
در این نوع موسیقی لحظه به لحظه کار به هم ارتباط دارد و نمیشود موسیقی در فضایی نو طراحی شود و آواز بر سنت و ردیف محض تاکید کند یا مثل برنامه گلها، موسیقی و تصنیف هیچ ربطی به آواز و کلام آواز نداشته باشند. در اینجا شعرها یکدست و با یک جهت فکری ازنظر فرم و شکل و معنی انتخاب میشوند، و آوازها در حال و هوای موسیقیهای بیکلام و تصنیفها طراحی میشوند. در آواز خواندن بطور کلی داشتن صدائی گرم و پرحجم و زنگدار و لطیف از شرطهای لازم است. و اما در جاهایی اهمیت این توانائیها بسیار پررنگتر است. خواندن شعر مولوی و عطار و حافظ و اقبال برای صداهای شیک و خالص و بیافت و خیز مناسب نیست. آواز در اغلب موارد با کلام خوانده میشود بنابراین آهنگساز و آوازخوان و نیز نوازنده همراه آواز، لازم است شعر را بشناسند و به ترکیب و فرم شعر و احساس شاعر نزدیک شوند و لحظههای ناگفتنی شعر را درک کنند. در کار پردازش جملههای موسیقی و آواز آنرا نشان دهند.
لازم است که آوازخوان کمترین مشکلی در وزن شعر و نحوه بیان هجاهای شعر که ریتم کلام را میسازند نداشته باشد و این درواقع اوج کار موسیقی است و بداههپردازی محض و آهنگسازی است. آوازخوانی تنها در تسلط به فواصل موسیقی ایران و ردیف و دستگاه یا به اصطلاح ژوست خواندن، خلاصه نمیشود و تحریر داشتن صدای خواننده موسقیی ایرانی، اگرچه موهبتی است ولی بازهم کفایت نمیکند. آوازخوانی از آن جهت که در موسیقی ما آخر کار است و شامل تخیل و خلاقیت و آهنگسازی در لحظه اجرا، کار بسیار بالا و ارزشمندی است. اگر نوازندهای به این فنها تسلط نداشته باشد، چون با کلام سر و کار ندارد غیراهل موسیقی آشفتگی کارش را متوجه نمیشوند و احتمالا فریفته ادا و اطوار و آرتیستبازیهای او میشوند و تنها صاحبنظرهای موسیقی میفهمند که او صرفا معلق میزند و نه دیگر هیچ، ولی در آواز به خاطر کلام این نقص مخفی نمیماند، چون همه به نوعی با حس و حال بیان و معنی کلام آشنایی دارند و نامربوط بودن و بیمحتوائی و عدم تعادل و توازن جملهها را درمییابند.
گفتهاند “گرز باید خورند پهلوان باشد” درواقع بخشی از مناسبخوانی به این موضوع برمیگردد که آیا قد و قواره و چهره خواننده به ادعای شعر و شاعر میخورد یا نه. یک چهره جوان و شسته رفته شاید برای خواندن شعرهای احساسی سهراب سپهری یا فریدون مشیری مناسب باشد ولی برای کلام رندانه اخوان ثالث یا مولوی و حافظ، چهرهای با نقش و نمودی از گذشت زمان و تعمق در اقوال این بزرگان متناسبتر است. خواندن “مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد” “قیامتهای پرآتش زهر سوئی برانگیزد” توسط چهره و درونی خام و جوان، تاثیرگذار نخواهد بود. یا اگر بخواند “لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت” “نرگس طناز او چشم تماشائی نداشت” عشق از فریاد ما هنگامهها تعمیر کرد ورنه این بزم خموشان هیچ غوغائی نداشت”شنونده حق دارد بگوید یا تصور کند که: تو در کجای کاری که از نقش عشق و عاشق سخن میگوئی؟ مگر چه تجربهای از روزگار و فراز و نشیب آن داری؟ بنابراین این کار را باید خوانندهای بخواند که به موسیقی دستگاهی کاملا مسلط باشد، نوع و جنس صدایش پخته و پرحجم و متناسب با مضمون شعرهایی باشد که برای تصنیفها و آوازها انتخاب شده است. شعرشناس باشد و مانند نوازندههای حرفهای بر ظریفترین چرخش و گردش نتها تسلط داشته باشد.
بخش مهمی از کار، متر و میزان متداول را ندارد و خواننده ناچار هجاهای کلام را در آن کوتاه و بلند خواهد کرد پس باید خوانندهای باشد که از این نظر نه تنها به انسجام ریتمیک کار لطمه نزند بلکه به آن اضافه کند. به خاطر بسیاری از حس و حالها و لحنهای لازم برای اجرای این کار، انتخاب خواننده کار مشکلی است. صدای من چالاکی لازم در تحریرها را ندارد، اما با شناختی که در کار هست و باتوجه به اینکه ذهیت من بر تمام کار حاکم هست، اجرای آواز این کار را برای خود مناسب دیدم. من قبلا تصنیفی را در آلبوم “سیاوشانه” و آواز “سیاه مشق” را در آلبوم “سیاه مشق” و کل آواز مجموعه همایون را در آلبوم”خنیاگر” خواندهام. اگر کسانی آواز مقدمه تصنیف پایکوبان در “خنیاگر” مرا شنیده باشند قبول خواهند کرد که نگاه خاص من به آوازخوانی این تصمیم را ایجاب میکرد.
البته بسیار مناسبتر بود که آقای ناظری آواز این کار را بهعهده بگیرد چون تمام شرایط شمرده شده را ایشان داشتند. هم از این جهت و هم از اینکه حضور ذهن کاملی از کار من برای آقای ناظری وجود داشت دعوتشان کردم و ایشان سال گذشته در سر تمرین گروه در موسسه چهارگاه آمدند و کار را شنیدند و درنهایت رغبت کافی برای اجرایش نشان ندادند.
تصور میکنم ایشان به این نکته هم توجه داشتند که اگر قرار میشد که آواز این کار را به عهده بگیرند؛ لازم بود چند ماهی با گروه تمرین کنند و این در امروز موسیقی چندان رایج نیست و استادان خواننده در خود نیازی به این تحمل مرارت حس نمیکنند و ترجیح میدهند کارهای مطابق با توان و سلیقه خود را اجرا کنند و به درد سر تمرین رضایت نمیدهند. به هر حال در این کنسرت، آواز من تفاوتهای مشخصی با آوازخوانیهای متداول خواهد داشت و طرحها و حرکتهای تازهای در آوازخوانی را نشان خواهد داد.
استفاده از طرز جملهبندیهای ساز در آواز و همچنین استفاده از ردیف و نه صرفا ردیف معروف به ردیف آوازی یکی از این حرکتها خواهد بود. مخفی نماند که ناراحتی دست من در کمانچهکشی و محروم شدن من از توان بالای ساز کمانچه در بیان حرف دل، انگیزه دیگری برای خواندن آواز این مجموعه توسط خود من هست، آوازخوانی قدری این نیاز به نغمهپردازی را جبران میکند وگرنه تا زمانی که شور و شوق نواختن کمانچه را داشتم همیشه خود را نوازنده معرفی میکردم و هوس نقشهای دیگر موسیقی اعم از خواندن و آهنگسازی و ……..در سرم نبود. بهرحال بعداز حدود دوازده سال دور بودن از صحنه کار به این شکل برنامهریزی شد و احتمالا در ادامه کار خوانندههایی که چنین مسیری را قبول داشته باشند به ما افتخار همکاری خواهند داد.
قرار بود برای گروه نام جدیدی انتخاب شود و احتمالا نام گروه را به مناسبت اولین کار گروهی من “سخن تازه”که با آواز آقای شهرام ناظری منتشر شده است، گروه موسیقی سخن تازه بگذاریم. من به نامهایی از موسیقیدانها یا سازها و گوشهها فکر نمیکردم ترکیبهایی مثل قند پارسی، شهد و شکر و…. بیشتر موردنظر من بود تا اینکه نام گروهمان را گروه موسیقی “شکرشکن” گذاشتیم. من غلام قمرم غیرقمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود…….. شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود.
شعر این بزرگان یقینا قند پارسی است اما در ترکیب با موسیقی من……. خوب این هم ادعائی است….
برگزاری کنسرت را انجمن موسیقی بهعهده گرفته است و در ادامه کار ممکن است در شهرستانها نیز اجراهایی داشته باشیم. نوازندههاهم: آقای محمد اخوان تنبک،(بهدلیل کسالت آقای اخوان در این برنامه نوازنده مهمان خواهیم داشت) آقایان مهدی علومی و بهزاد میرلو کمانچه، آقای عمادحنیفه تار، آقای امیر حاج ابراهیمی نی، آقای محسن حسینی سنتور، نوازنده دف ایثار یاور و نوازنده تنبک حمید شاه احمدی هستند و خود من هم عودنوازی و آوازخوانی را بهعهد دارم. در ضمن برای اولین بار است که در اجرای کارهای من دف اضافه شده است.
دیدگاهتان را بنویسید