او دوست دارد، هنرمندی تاریخی باشد؛ این را از میان صحبتهایش میتوان به راحتی فهمید.برای سلیقه موسیقایی این روزهای مردم نگران و دلش از بعضی بیمهریها پر است اما هنوز از فعالیت دست نکشیده و با موانع پیش رویش میجنگد.
«یه لحظه عاشق شو» نتیجه آخرین فعالیتهای هنری اوست که به زودی منتشر خواهد شد اما آلبوم جدید تنها بهانهای است که پای صحبتهای او بنشینیم و راجع به این روزهای موسیقی پاپ ایران گپ بزنیم.
آنچه در پی میآید گفتوگوی خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با حمید حامی است؛ مردی که به واقعگرایی و غرور هنری میاندیشد.
***
*آلبوم جدید شما «یه لحظه عاشقشو» قرار است با سبکی متفاوت از آنچه تاکنون از شما شنیدهایم منتشر شود. دلیل این تغییر سبک چیست؟
آلبوم جدیدم پس از حدود سه سال مجوز گرفت و طبق معمول روند انتشار همه آلبومهایم مدتی در ارشاد ماند که نمیدانم دلیلش چیست اما خدا را شکر که هماکنون مجوز داریم و برای انتشار اثر دنبال زمان مناسبی میگردیم و به زودی شاهد عرضه آلبوم خواهید بود.
اما دلیل تغییر در سبک آلبوم جدیدم سلیقه شخصی است و نمیتوانم بگویم که دنبال سلیقه مردم رفتم. البته هر هنرمندی دوست دارد، بازتاب آثارش را میان مردم ببیند اما علت تغییر در سبک این موضوع نبود و در راستای مدرن شدن این تغییر را انجام ندادم؛ در واقع تغییر به معنای به روز شدن نیست.
در این آلبوم به فضای موسیقی راک نزدیک شدهام. یک اثر لاتین هم در آلبوم گنجانده شده که چند سال پیش آن را ضبط کرده بودم. البته باید بگویم، وقتی خودم آلبوم را شنیدم، تغییرات آنقدر برایم محسوس نبود و فکر نمیکنم، مخاطب هم از شنیدن آن متعجب شود چرا که تغییر تنها در سازبندیهایم دیده میشود. اشعار آلبوم هم امیدوار و روشن است و سیاهی در آن دیده نمیشود؛ مگر در دو قطعه آن.
*منظور از تغییر سازبندی روی آوردن به سازهای الکترونیک است؟
خیر. این آلبوم نسبت به آلبومهای قبلی من از سازبندی کلاسیک و آکوستیک کمی فاصله گرفته اما به این معنی نیست که کاملا الکترونیک باشد. بلکه ترکیی از هر دوی آنهاست اما در نهایت با سبک من و خط ملودیهایی که هنوز پایبند آنها هستم، صدای عجیب و جدید به معنای واقعی از این آلبوم به گوش نمیرسد و عاشقانههای من هنوز عاشقانههای خودم است؛ با کمی تغییر در صدادهی ارکستر.
*«ترانه» چیزی است که این روزها در موسیقی پاپ کمتر به آنها توجه میشود اما حامی برای انتخاب شعر و ترانه فکر میکند، این توجه در آلبوم «یه لحظه عاشق شو» هم مشهود است؟
از همان ابتدا که کارم را شروع کردم، کارهای عاشقانه ساده را از اشعار کلاسیک بیشتر دوست داشتم. در واقع از این حربه استفاده میکردم و با خودم میگفتم حالا که موسیقیام برای مخاطب غیر قابل هضم است، حداقل ترانه سادهتر باشد.
حدود سی درصد از کارهایم دارای شعرهایی است که قالبا سادهاند. از واژههایی استفاده کردیم که سرزبانها افتاد اما از مسیر اصلی خودم و آرزوی خواندن شعرهای کلاسیک آنقدر فاصله نگرفتم و این موضوع را در کارهای تلویزیونی که قالبا کلاسیک بود، جبران کردم؛ به اینگونه که بیشتر سراغ کلام شاعران رفتم نه آنهایی که صرفا ترانهسرا هستند.
من حدود ۱۷۰ تک آهنگ دارم که تعدادی را مردم شنیدهاند از عطار و مولانا گرفته تا شعرای معاصر مثل علی معلم، ساعد باقری، عبدالجبار کاکایی و قیصر امین پور اما در آلبومهایم سعی کردهام، اشعار سادهتر استفاده کنم.
در زمینه ترانههای آلبوم جدیدم بیشتر با بابک صحرایی همکاری کردهام البته کارهای دیگری هم در این آلبوم وجود داشت که مجوز نگرفت از جمله کارهای اهورا ایمان و پدرام کشتکار و هم یک قطعه از علی بیرنگ که با وجود یک سال انتظار مجوز نگرفت و من هم آنقدر سرخورده شده بودم که پیگیری نکردم .
*فکر میکنید، استفاده از ترانههای سبک در موسیقی پاپ چقدر به این ژانر موسیقی ضربه زده است؟
معمولا آثار سایر هنرمندان داخلی را نمیشنوم مگر اتفاقی یا از سر تحقیق اما آنچه از گوشه و کنار دستگیرم میشود ودر بعضی محافل و شبکههای ماهواره میبینم و از موسیقی که جوانهای دهه ۶۰ و ۷۰ میشنوند، چیزهایی دستگیرم شده است و واقعا برای خودم متاسفم که بگویم خواننده پاپ هستم. بله واقعا متاسفم!
همه میگویند موسیقی سلیقه است در صورتی که موسیقی ریاضی است. اصلا موسیقی به کنار؛ برای ترانه هم متاسفم که اینقدر ضعیف شده و در چند سال اخیر کسانی که هدفشان فقط جذب مخاطب، شهرت و پول است و به تجاری شدن موسیقی پاپ میاندیشند، باعث این امر شدند.
*در بخشی از صحبتهایتان به سرخوردگی اشاره کردید؛ چرا؟
سالها است که خودم را سانسور میکنم. آلبوم اولم هم با مصیبت مجوز گرفت. نمیتوانم از ترانههای اجتماعی استفاده کنم و دچار خودسانسوری شدم. اکنون قالب ترانههایم یا نباتی است که از خورشید و درخت میگوید و یا یک عاشقانه ساده است. مجوز اشعار اجتماعی و سیاسی هم همانطور که میبینید، در اختیار از ما بهتران است.
* «حامی» مدتهاست که کمرنگ شده و کمتر فعالیت موسیقی میکند، دلیلش در همین امر خلاصه میشود؟
تا ۱۵ سال پیش فکر میکردم به خاطر خلق و خویم، گوشهگیریام و اینکه به کسی باج نمیدهم، سخت پیشرفت میکنم اما به مرور زمان فهمیدم اوضاع فرق دارد و تربیتم مشکل دارد چرا که جلوی کسی سر خم نمیکنم! اما برای اینکه در هنر ایران بتوان پیشرفت داشت باید این اخلاقها را کنار گذاشت و کسانی که مثل من غرور هنری دارند، گرفتار این معضل هستند. البته با تمام این اوصاف با افتخار میگویم که تا امروز فقط و فقط به تواناییها، استعداد و از همه مهمتر لطف خداوند تکیه زدهام و نه آلودگیهای کثیف و روابط آنچنانی که سوپراستارهای سینما و موسیقی به آن تن دادهاند. من یک انسان آزادم، آزاد به دنیا آمده و اینچنین خاموش میشوم و دلیلی نمیبینم که اعتقادات و ایمان و خانواده و هنر و احساس و مردم و سرزمینم را به پول و شهرت بفرشوم.
آلبوم «دو نیمه رویا» پس از پافشاری زیاد سال ۸۲ منتشر شد اما شنیده نشد تا سال ۸۴ که بر سر زبان افتادم و از طرفی «فقط نگاه میکنم» هم انتشار پیدا کرد. دیگر جا افتاده بودم و فکر میکنم، انتظار مردم را برآورده کردم .
«آخدا» که در سال ۸۶ منتشر شد، اوج شناخته شدن من بود.
اما از خوانندگان نسل اول که همزمان با بنده کار میکردند دیگر نامی باقی نمانده است. خیلیهایشان دیگر وجود ندارند. بعدها خوانندگان زیادی آمدند و رفتند و من دلم خوش است که کسانی که بازاری کار میکنند، عمرشان کوتاه است اما تغییری که موسیقی این روزها کرده این است که نفوذ مالی و روابط سیاسی بیشتر در پیشرفت هنرمندان تاثیر میگذارد؛ البته هنرمند که چه عرض کنم! تعریف هنرمند با این چیزی که امروز میبینم خیلی تفاوت دارد، هنرمند کسی نیست که تکیه به سیاست و لابی و مافیابازی بزند بدون آنکه استعداد هنری خاصی داشته باشد، هنرمند کسی نیست که برای پول و شهرت خانواده و همکاران خود را از دست بدهد، هنر یک هدیه الهی است و هنرمند واقعی یک پیام آور است از طرف صاحب کائنات.
*یعنی معتقد هستید، که داشتن روابط سیاسی با خواندن تیتراژهای تلویزیونی هم ارتباط دارد؟
تا چندسال پیش آهنگساز آنقدر قدرت داشت که بگوید میخواهم تیتراژ فیلم را حتما فلان خواننده بخواند. مثلا «سام و نرگس» یا سریال «سلام» که در این دو بابک بیات و سعید شبانی علاوه بر اعمال نفوذ بر تهیهکننده و کارگردان و بدون توجه به فشارهای دیگر خوانندهها برای خرید تیتراژ، اثر خود را به خوانندهای سپردند که کیفیت بالاتری داشت. این در حالی است که امروز تهیهکننده است که در این باره تصمیم میگیرد.
پنج خوانندهای که با لابی و مافیابازی هر ساله تیتراژهای زیادی را میخواندند، گاهی دست به اعمال نفوذ از طریق مدیران یا ستونهای سیاسی خود میزدند و گاهی که این حربه کارساز نبود، اقدام به خرید تیتراژ میکردند، چرا که اگر نمیخوانند،کمتردیده میشدند و فراموش میشوند و این در حالیست که مردم تنها آنها را با تیتراژ تلویزیون میشنوند و میشناسند. نمونههای زیادی از این اتفاق در سالهای اخیر رخ داده که منجر به ایجاد بازار مناسب و مشتری فراوان برای اجرای برنامههای ارگانی و کنسرتهای سفارشی و در نتیجه منجر به پیشرفت مالی این خوانندهها شده است.
*از این بحث که بگذریم، شما در زمینه اجرای صحنهای هم بسیار کمکار شدهاید؛ این در حالی است که یک خواننده به اجرای صحنهای زنده است.
به دلیل یکسری مشکلات شخصی از جمله یک پرونده کلاهبرداری و بیقانونی و لابیهای فضایی و هم سرخوردگیهایم از موسیقی، حدود ۲ سال است که کنسرت نداشتهام و بدون تمرین قدرت لازم برای اجرای استاندارد صحنهای را از دست دادهام اما به زودی و قبل از خداحافظی با دنیای موسیقی برای آخرین بار در تابستان امسال روی صحنه میروم.
*کدام پرونده کلاهبرداری را میگویید؟
یک سال پیش برای تفریح و کار قرار بود یک سفر ۲ ماهه به اروپا داشته باشم و برای این امر مبلغی چندصد میلیونی را برای خرید ارز به فردی که به ظاهر خبرنگار مد و طراح لباس و در واقع یک راننده تاکسی بود، پرداخت کردم که با کلاهبرداری او مواجه شدم و متوجه شدم که چندین نفر دیگر نیز به این دردسر گرفتار آمدهاند که با پیگیری و شکایت به اتهام کلاهبرداری ۱۵ میلیاردی دستگیر شد اما با کمک دستهای پنهان که به زودی در مورد آنها نیز افشاگری می؟کنم، پس از ۲ ماه از زندان آزاد و اکنون با فراغ بال روزگار میگذراند.
این درحالیست که اقدام او به انجام بزه، کلاهبرداری روشن و مسجل است اما پس از گذشت یک سال هنوز حتی تحقیقات اولیه این پرونده تکمیل نشده است. به راستی که کشور من کشوریست با قوانینی که بعضا در کتابها نوشته شده و اجرا نمیشوند مخصوصا برای کلاهبرداران اینچنینی که با برنامهریزی قبلی و به پشتوانه وکلای قدرتمند دارای روابط خاص باعث و عامل ایجاد هرج و مرج و بیثباتی در جامعه هستند.
این مسأله مرا از وضعیت قانون در کشورم بسیار دلگیر کرده است تا جایی که دلیل عمده من برای خداحافظی از موسیقی به شمار میرود.
البته در صورتی که پیگیریهایم در خصوص این پرونده به نتیجه لازم نرسد در زمان خداحافظی، در این خصوص و نیز درباره مافیای موسیقی بصورت مستند اقدام به افشاگریهای بزرگ خواهم کرد، هرچند که میدانم برایم عواقب بسیاری به دنبال خواهد داشت اما مثل همیشه هیچ هراسی از گفتن حقیقت ندارم.
*یعنی خداحافظی شما جدی است؟
به دلیل مافیایی که بر موسیقی حاکم است، تصمیمم برای خداحافظی جدی است اما اکنون که آلبوم جدیدم در راه انتشار است، ماندن و یا رفتنم به ۲ عامل بستگی دارد؛ یکی اوضاع حاکم بر هنر گاه آلوده به سیاست ایران از جمله وضعیت مافیای موسیقی بعد از انتخابات و نیز روشن شدن وضعیت کنسرتهای عجیب و غریب خوانندههای مجاز در خارج از ایران در روزهای حرام و نیز فروش آلبومم که تصور میکنم مانند همیشه خوب باشد و دیگری به نتیجه رسیدن پرونده کلاهبرداری که همانطور که گفتم از طریق مراجع قضایی مورد اهمال واقع شده است.
*شما چند بار هم با موسیقی قهر کردهاید؛ درست است؟
بله. آلبوم بعدی آماده است و اگر باز هم به نتیجه نرسم دیگر کار را کنار میگذارم البته در این چند سال چند باری با خودم با در و دیوار و با موسیقی قهر کردهام و هیچ کس از من نپرسید، مردهای یا زنده؟ کار کردن یا کار نکردنت در موسیقی تاثیر میگذارد یا نه؟ مردم هم آنقدر آدم را زود فراموش میکنند که حد ندارد.
یک هنرمند، یک بازیگر اگر یک سال نباشد، مردم زود فراموشش میکنند. در مورد موسیقی هم همین است. مخصوصا کسانی که دغدغهشان هنر برای هنر است و به فرهنگ مردم فکر میکنند اما دلخوشی من این است که تجربه اسطورههایی مثل مازیار، فرهاد، نوری، بیات و آرزومانیان را دیدهام و از نزدیک لمس کردهام چرا که امیدوارم این فراموشی برای هنرمند راستین، مقطعی است و در صورت خاموشی همیشگی یک هنرمند و یا دوری طولانی مدتش از مردم و یا تغییر یک نسل، هنر واقعی صاحب هنر او را زنده نگه میدارد.
* اما همانطور که مردم تمام دارایی یک هنرمند هستند، مردم هم برای هنرمند مورد علاقهشان ارزش قائلند و زود او را فراموش نمیکنند.
این خاصیت شهرت است و ربطی به مردم ایران ندارد اما در ایران این سرعت فراموشی بیشتر است. هرچقدر هم هنرمند در هنر سرزمینش موثر باشد، باز هم این اتفاق برایش رخ میدهد.
اگر کسی هم صدایش درنمیآید به خاطر این است که از این راه پول در میآورد و در صورت اعتراض منبع درآمد و قله طلایی که فتح کرده با یک جمله به باد میرود امادیدهام هنرمندانی را که تکیه بر ستونی زدهاند که هرگز نخواهد ریخت؛ «خدا» و بدون هراس از تغییر موقعیت خود حرف حق را به زبان آوردهاند، اما یادم میآید کوروش یغمایی یک بار حرف حساب را زد و گفت: «در دکان پاپ را تخته کنید.»
* فکر میکنید، در زمینه تزلزل پایههای موسیقی پاپ وزارت ارشاد یا دفتر موسیقی هم نقشی دارند؟
اگر پایههای موسیقی پاپ تزلزل پیدا کرده است به دفتر موسیقی هم برمیگردد. مجوز اشعار اجتماعی را به برخی میدهند و به بعضی نمیدهند یا فیلمهایی در ارشاد مجوز اکران میگیرند که مغز آدم سوت میکشد، چطور این فیلمها مجوز ساخت میگیرند؟
در موسیقی هم این اتفاق میافتد. ترانهسرا و آهنگسازی که کارش هم خیلی خوب است، ترانهاش از آلبوم من برداشته میشود در حالی که هیچیک از خط قرمزها را رد نکرده و عضو شورای شعر هم بوده است اما ترانهسرا و آهنگسازی که همیشه کار سیاسی میکند و در آلبومهای آنور آبیها نامش با فونت درشت حک میشود، به راحتی هم در ایران و هم در لسآنجلس فعالیت دارد و این برایم قابل هضم نیست.
کاش میشد در یک برنامه تلویزیونی سوالاتم را مطرح کنم تا کسی به من پاسخ دهد زیرا هرچه به ارشاد رفتم، جواب نگرفتم؛ مثلا اینکه مجوز کنسرتهای خارج از ایران در روزهای حرام در کجا صادر میشود؟
عاشورا و تاسوعای سه سال پیش دو خواننده در آمریکا کنسرت داشتند در همان سال در ماه صفر من یک برنامه در تالار وحدت داشتم که قرار بود با پیانو یک آهنگ غمگین اجرا کنم اما مجوز ندادند. میخواهم بپرسم آیا موقعیت مکانی زمان را تغییر میدهد؟ مثلا اگر ما در قطب جنوب باشیم، عاشورا میشود عید قربان؟ عاشورا، عاشوراست.
این یعنی خواص میتوانند قوانین را دور بزند و این یعنی قانون برای همه و نه یک عده خاص.
*چه دل پر دردی دارید
البته من از ۱۵ سال پیش که آغاز به کار کردم تقریبا بیقانونی و اعمال نفوذ بی هنرها در هنر را پیشبینی میکردم و برای آن آمادگی داشتم اما نه به این زشتی و گستردگی. البته میدانم اعتراضهایم سودی برای خود من ندارد و با وجود توصیه اطرافیان نمیتوانم در برابر ناملایمات سکوت کنم و با جریانات حاکم همسو شوم اما همین بس که زبان و نماینده قربانیان این بی قانونی هستم که فریادشان به گوش کسی نمیرسد.
دوستان مطبوعاتیام، هنرمندان و … میدانند پر از اطلاعات مستندی هستم که اگر لب باز کنم، دست خیلیها رو میشود اما دشمن زیاد پیدا کردهام و بعد از مطرح کردن قضیه مافیا تعداد دشمنانم چند برابر شدهاند. آنها به مصاحبههای من در این زمینه جواب دادند؛ در صورتی که من در آن مصاحبهها اسم کسی را نیاورده بودم و این خود فاشکننده چند اسم از اسامی لابیبازهای موسیقی ایران است. خوانندههایی که بدنه اصلی مافیای موسیقی هستند، از اسم من میترسند با اینکه تا امروز اسم هیچکس را نیاوردم اما آنها از این روشنگری خیلی میترسند.
*با این تفاسیر و با شرایطی که پشت سر گذاشتید، چطور تا به حال تصمیم نگرفتهاید، از ایران بروید؟
چند بار تصمیم گرفتم، از ایران بروم اما انگار خدا نخواست. همه چیز دست به دست هم داد که اینجا بمانم و به فرهنگ و هنر این سرزمین خدمت کنم.
*به هر حال کارهای ماندگار و قوی همیشه در ذهن مردم باقی میماند.
در چند سال اخیر سلیقه مردم به شدت تنزل پیدا کرده است. آنقدر که موسیقیهای خوب و تاریخساز را گوش نمیدهند اما امیدم این است، هنوز هستند کسانی که موسیقی خوب را میفهمند؛ دلخوشیم به همان۲۰ درصد مردمی است که موسیقی گوش میدهند و دل بریدهام از کسانی که در عروسیهای مجاز در سالنهای دوهزار نفره شرکت میکنند و برای خوشگذرانی و شادی حضور پیدا میکنند.
*اما بد نیست در آخر یک آرزو برای موسیقی داشته باشید.
تمدن زمانی شکل میگیرد که شکم مردم سیر باشد. اما وقتی شکم مردم گرسنه باشد..! روزی میرسد که مردم هرچقدر از لحاظ اقتصادی ضعیف باشند، قدر هنر واقعی را میدانند. این اتفاق در حال رخ دادن است. همانطور که دوره چشمآبیها و بیهنرهای سینما که زمانی خیلی مورد توجه قرار میگرفتند، سر رسید.
مصاحبه و تنظیم: سهیلا صدیقی خبرنگار بخش موسیقی ایسنا
دیدگاهتان را بنویسید