در موسیقی پاپِ امروز، همه دارند خودشان را تکرار می کنند و بی هیچ خلاقیتی سالها و سالها به کارشان ادامه می دهند. انگار هیچکس، حتی خود مردم و مخاطِبانِ موسیقی، نمی خواهد در آسمان موسیقی، ستاره ای تازه متولد شود، آسمان بی کرانی که چند ستاره همیشگی دارد و قرار است فقط آنها بدرخشند…!
رسانه های موسیقی هم در این میان، بنا به ایجابِ شغلشان و به ناچار، مجبورند تابع تهیه کنندگانی باشند که نمی خواهند کسی دکّان تازه ای در این راسته باز کند. و با اینکه باید به رسالت رسانه ای خود، که همانا کمک رشد و پیشرفت موسیقی است عمل کنند، دست روی دست گذاشته و روی اتفاقات تازه و متفاوت “چشم می بندند…” البته این “چشم بندی” رسمِ تهیه کنندگان این روزهای موسیقی هم هست…
راستش را بخواهید، دیگر این روزها، بیرون آوردن یک خرگوش از یک کلاه یا پر دادان یک کبوتر از آستینِ کت، کاریست که مردم از آن خسته شده اند… کسی باید بیاید و از دیوار رد شود، از دیواری که برخی تهیه کنندگان منفعت طلبِ موسیقی با رفتار غیرحرفه ای و فاقدِ انصافشان دورِ موسیقی کشیده اند…
البته که همیشه تهیه کننده خوب هم داشته ایم، اما حتی خود آنها هم کم کم خسته شده و عرصه را ترک کرده اند…
حکایتِ برخی تهیه کنندگانِ این روزهای موسیقی، حکایت طبیبِ ناطبیبی است که بیماران خود را با طبابتِ بد می کشت و به خاطر عذاب وجدان از کنار گورستان که رد می شد عبایش را روی سرش می کشد که از روی مرحومین شرمنده نباشد…!! نکته این حکایت این جاست که مگر قحط الطبیب است!! اینهمه طبیبِ حاذق، چرا حال موسیقی را خوب نمی کنند؟…
انصاف مان کجا رفته؟ هنر که عرصه بدخواهی و کینه توزی نیست، کجاست آن “هنر نزد ایرانیان است و بس…” مگر اجداد موسیقی ما کسانی چون “حاج علی اکبر خانِ شهنازی”، “مرحوم اقبال آذرالسلطان” ، “مرحوم بنان” و … نبودند، که اخلاق حرفِ اول موسیقیشان بود؟ مگر شهرت و نام آوری اینگونه در ذهنِ زمان می ماند؟ مگر نه اینکه “هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق..؟” کجاست عشقی که زاییده و زاینده موسیقی است..؟ اینها شعر نیست، این فلسفه هنر است.
آقای تهیه کننده! همه چیز، پول نیست… آقای سوپر استار! همه آسمان مال تو نیست… امروز که داری در اوج آسمان می پری کاری کن که پروازت به خاطرِ مردم بماند نه پرنده بودنت وگرنه مرغ هم پرنده است… اسمِ این هنر نیست، آسمان، سهم همه پرندگان است، حتی پرنده ای که سهمش از اینهمه آسمان، قفس باشد. آقای سوپر استار! منطق الطیر بخوان! که ببینی تنها که باشی، سیمرغ نمی شوی…
آقای تهیه کننده! کلیله و دمنه اگر نخوانده ای، گلستانِ سعدی بخوان! تذکره الاولیا بخوان! شاهنامه بخوان که آخرش حال همه خوش بود جز فردوسی… ادبیات بخوان! شاید آنوقت بهتر ببینی که “هنرمند هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند” حتی اگر تو ماهرترین “چشم بندِ” دنیا باشی و چشمت را به روی هنر ببندی..
دیدگاهتان را بنویسید