×
×

گفتگوی چاوشی با ماهنامه فیلم

  • کد نوشته: 35203
  • موسیقی ایرانیان
  • یکشنبه, ۲۲ام اردیبهشت ۱۳۹۲
  • ۰
  • بهمن بابازاده: محسن چاوشی زیاد اهل حرف زدن و گفتگو نیست و همین شاید باعث شده هر خبر کوتاهی از او در رسانه ها، به شدت مورد توجه قرار بگیرد. وقتی در مورد این پرونده و کلیات آن هم به او گفتیم، خواست که بیشتر بداند. همه جزئیات را گفتیم و بعد کمی سکوت کرد […]

  • بهمن بابازاده: محسن چاوشی زیاد اهل حرف زدن و گفتگو نیست و همین شاید باعث شده هر خبر کوتاهی از او در رسانه ها، به شدت مورد توجه قرار بگیرد. وقتی در مورد این پرونده و کلیات آن هم به او گفتیم، خواست که بیشتر بداند. همه جزئیات را گفتیم و بعد کمی سکوت کرد و پس از دقایقی گفت :«بیا از فضای مصاحبه و گفتگو بیرون بیائیم و واقعی تر به این اتفاق بپردازیم. تصویرسازی های من درباره این اتفاق خیلی دقیق نیست و لحظات محوی در ذهن ام مانده. بیا بازی را یک جور دیگر شروع کنیم. انگار که قرار است جزء به جزء یک اتفاق را شرح دهیم. هستی؟» گفتگوی جالب و خواندنی این خواننده را با ماهنامه فیلم در ادامه می خوانید:
    شهرداری تنها استودیویی که در حیاط ساخته بودیم تخریب کرد

    هنوز مجوز نداشتم و کم و بیش آثار و قطعاتم را می شنیدم که در مکان های مختلف و سیستم پخش ماشین ها، شنیده می شود. اوضاع مالی خیلی بدی داشتم و شهرداری تنها استودیویی که در حیاط ساخته بودیم و در آن قطعاتم را ضبط می کردم را دستور تخریب اش را داده بود. ظاهرا ینا بر قوانین شهری محیط مسقف در حیاط آن محل داشتن، جرم بود. استودیو را که خراب کردند، دیگر فاصله ای تا آخر دنیا برایم باقی نمانده بود. هیچ انگیزه ای نداشتم و اوضاع مالی و زندگی ام هم خیلی بد بود.

    در اوج این شرایط بود که تلفن ام زنگ خورد. جواب دادم و آقایی از آن طرف خط گفت :«سلام من شریفی نیا هستم!».

    تعجب کردم و قبل از اینکه بیشتر بپرسم، ادامه داد: « حامد شریفی نیا، برادر زاده محمد رضا شریفی نیای معروف!». همان روز و همان لحظه ایشان به من گفت که آقای «داریوش مهرجویی» برای فیلم جدیدشان می خواهند که بخوانی و چند قطعه بسازی. توضیحات لازم را داد و قرار شد در خانه آقای «مهرجویی» برای یک جلسه مشترک حاضر شویم و صحبت های لازم را انجام دهیم.
     پول نداشتم تا بالای شهر بروم

    شرایط مالی من جوری بود که حتی پول نداشتم تا بالای شهر بروم. آدرسی که این دوست به من داده بود و قرار بود در آنجا آقای مهرجویی را ملاقات کنیم حوالی محله «ازگل» تهران بود و با محله ما فاصله زیادی داشت. چاره ای نداشتم و از یکی از دوستانم خواستم که من را به با ماشین اش برساند. باور کن الان باز هم من را بردی به همان سالها و مرور این خاطرات حالم را بد می کند. خلاصه رفتیم و نشستیم و بعد از سلام و احوالپرسی و آشنایی، آقای مهرجویی صحبت هایش را شروع کرد: «بعضی از کارهایت را شنیده ام و فضایی که تو می خوانی خیلی به فضای فیلم جدید من نزدیک است.» خیلی با احترام گفتم آقای مهرجویی، من تا به حال کار موسیقی فیلم نکرده ام و هیچ شناختی هم در این باره ندارم. ولی ایشان توضیح دادند که قرار نیست موسیقی فیلم را بسازم و از من چند قطعه برای این فیلم می خواهند که بسازم و بخوانم. بعد فیلم نامه ای را به من دادند و گفتند برو این را بخوان و شروع کن.

    فیلمنامه را خواندم و بعد دو نسخه از آن تهیه کردم و دادم به «حسین صفا» و «امیر ارجینی». خواستم که آنها برای آن و با موضوعیت و محوریت اش، ترانه بنویسند. ترانه سروده شد و تنها چیزی که از حذفیات این ترانه یادم مانده، مصرع: «علی بی نوای سنتوری» بود که من خیلی هم دوستش داشتم. آقای مهرجویی به شدت درگیر تلفیق سنتور در این قطعه بود و خیلی سفارش کرده بودند. من هم زمانی که موسیقی قطعات را می شاختم فقط به این فکر می کردم که خدایا سنتور را چطور وارد کنیم؟

    خوب یادم هست که آن زمان کامپیوتر من، از آن سیستم هایی بود که کارت صدایش on board بود

    از طریق یکی از دوستانم با فردی به نام «محسن حسینی» آشنا شدم. ایشان نوازنده سنتور بودند و خیلی ها هم تعریف اش را می کردند. اما از بد قصه، منزل اش در قم بود و این کار را برای من خیلی سخت می کرد. از همان دوستی که با ماشین اش من را به منزل آقای مهرجویی رسانده بود، خواستم که به قم برویم. بنده خدا قبول کرد و بی هیچ درخواستی و رفاقتی من را پیش این دوست نوازنده برد. همان روز و با یک بدبختی زیاد روی ملودی «سنگ صبور» سنتور زدیم و با برخی وسایل دم دستی ضبط اش کردیم. کارها را پیش آقای مهرجویی بردیم و ایشان گفتند: نه اینها اصلا خوب نیست. همه بخش هایی که سنتور زده شده را حذف کنید. با آقای «اردوان کامکار» صحبت کرده ایم و ایشان قرار است برایمان سنتور بزنند.

    در دلم گفتم خوب این را از اول می گفتی تا ما تا قم نمی رفتیم! دوباره باید ملودی ها را از اول و بدون سنتور می زدیم و ضبط می کردیم. هیچ امکاناتی را واقعا نداشتم و دیگر نمی دانستم چکار باید بکنم. دوباره مجبور شدم زنگ بزنم به یکی از دوستان و از او بخواهم که کیبورد اش را برای یک شب به من قرض دهد. آن دوستم با این کیبورد کار می کرد و برنامهمی رفت و در واقع منبع در آمد اش همبن کیبورد بود. بزرگواری زیادی کرد و یک شب دیگر به من قرض اش داد. یک میکروفن قدیمی هم از همان استودیویی که مجبور شده بودیم خراب اش کنیم، بیرون کشیدم و نشستم برای ضبط کارت ها. خوب یادم هست که آن زمان کامپیوتر من، از آن سیستم هایی بود که کارت صدایش on board بود!

    حالا داستان داشتیم سر محل ضبط کارها. نه استودیویی بود و نه مکان مناسبی که در آن بشود وکال (صدای خواننده) را در آن ضبط کنم.

    از زیر پتو که بیرون آمدم، «علی سنتوری» به دنیا آمده بود

    چاره ای جز این نداشتم که در خانه و در یکی از اتاق هایمان کار ضبط را انجام بدهم. به کمک مادرم یک پتو را با میخ به جلوی پنجره زدیم و دیوارها را هم با پتو پوشانیدم تا صدا نپیچد. مادرم از اتاق بیرون رفت و با یک پتو از بیرون، در اتاق را پوشاند. خودم هم از این طرف در یک پتو آویزان کردم تا بتوانم در نهایت فضایی را در اختیار داشته باشم که در آن بشود وکال گرفت. بعد از همه این ماجراها، پتو را کشیدم روی سرم و در همان شرایط خواندم و همه وکال را ضبط کردم. از زیر پتو که بیرون آمدم، «علی سنتوری» به دنیا آمده بود. همان نسخه هم نهایی شد و پخش شد.

    خیلی ها سعی داشتند که آقای مهرجویی را از تصمیم اش منصرف کنند تا من در این پروژه قرار نگیرم

    در قرار بعدی، آقای مهرجویی بود و من و آقای کامکار. قطعه «زخم زبون» فقط پذیرفته نشد و قرار شد که تنظیم آنرا خود آقای کامکار بر عهده بگیرند. همان روز آقای کامکار قرار استودیو گذاشتند و با هم رفتیم برای ضبط مجدد «زخم زبون». خوب یادم هست که ایشان یک ۲۰۶ دنده اتومات داشتند و با هم به استودیویی واقع در میدان جمهوری رفتیم. کار را خواندم و دوباره ضبط شد. در آن دوره خیلی ها سعی داشتند که آقای مهرجویی را از تصمیم اش منصرف کنند تا من در این پروژه قرار نگیرم. خیلی ها مستقیم این اتفاق ها را به من می رساندند تا من شرایط ات چندان خوب نباشد. اما آقای مهرجویی با قدرت روی تصمیم شان ایستادند و تا آخر هم کم نیاوردند. بعد در اولین اکران این فیلم در سعد آباد وقتی همه مردم سرپا ایستادند و دست زدند، ظاهرا خود آقای مهرجویی به همه مخالفان حضور من یک نگاه پر معنایی داشته و خیلی ها درباره آن نگاه آقای مهرجویی به من گفته اند.

    بیشتر خانواده های ایرانی اگر نان هم سرسفره شان نباشد، یک سی دی محسن چاوشی دارند

    دوران توقیف فیلم از راه رسید و آن اتفاقات و لحظات بد. در یکی از رستوران های بالای شهر به همراه آقای «فرازمند» و «بهرام رادان» جلسه ای را داشتیم با این موضوعیت که بهرام رادان به جای من روی این قطعات بخواند. از قبل هم می دانستم که این اتفاق افتاده و چیزی به من نگفته اند. اما ظاهرا صدای آقای رادان رو ی این قطعات ننشسته بود و آقای مهرجویی راضی نشده بود. راستش را بخواهید من از اینکه فیلم به خاطر صدای من توقیف شده بود حس خیلی بدی داشتم. باور کنید حتی راضی بودم صدای من هم از فیلم حذف شود ولی کار همه راه بیفتد و فیلم اکران شود. در آن جلسه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. یعنی نمی شد هم به نتیجه ای رسید. بعد به گوشم رسید که آقای مهرجویی همچنان روی مواضع خود ایستاده و اصرار دارند که فیلم با صدای من بیرون بیاید. بعد هم که آن جمله معروف ایشان در رسانه ها منتشر شد تا بک جورهایی حررف آخر را زده باشند:«بیشتر خانواده های ایرانی اگر نان هم سرسفره شان نباشد، یک سی دی محسن چاوشی دارند…».

    تیتراژ تمام شد و اسمم نبود. ننوشته بودند و دلیلش را هم هیچوقت نفهمیدم

    اولین اکران فیلم در سینما فلسطین بود و من به همراه همسرم رفتی که فیلم را ببینیم. من جزو آخرین کسانی بودم که وارد سالن شدم. اصلا جا نبود و خیلی سخت توانستیم بنشینیم. اقای فرازمند و اقای شایسته هم بودند. تا آخر فیلم نشستم و تماشا کردم. فیلم تمام شد و همه در حال ترک سالن بودند ولی من هنوز سرجایم نشسته بودم. فقط می خواستم ببینم اسمم در تیتراژ هست یا نه… اسمم مجوز گرفته بود یا نه؟تیتراژ تمام شد و اسمم نبود. ننوشته بودند و دلیلش را هم هیچوقت نفهمیدم…
    از روسیه و کانادا “علس سنتوری” لو رفته بود

    ۷ – ۸ ماه گذشت داستان فیلم هر روز وارد فاز جدیدی می شد. خودم هم خسته شده بودم. بعد یکی از دوستانم زنگ زد و خیلی راحت گفت : «فیلم لو رفت..بیا من سی دی اش را هم دارم…». گفتم : باورم نمی شه، غیر ممکنه…». رفتم و سی دی را ازش گرفتم . رویش نوشته شده بود :«سنتوری». زنگ زدم به بهرام و فرازمند. گفتند از روسیه و کانادا لو رفته و خلاصه داستان سنتوری با همان تماس، برای من تمام شد…

    https://musiceiranian.ir/?p=35203
       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *