آن زمان که ما تازه دانشجو شده بودیم در گروههای وزارت فرهنگ و هنر، رادیو و کانون پرورش فکری کودکان فعالیت میکردیم، دکتر صفوت تعدادی از ما را از دورههای مختلف انتخاب کرد (بزرگترین ما زندهیاد جلال ذوالفنون بود). داریوش صفوت پیشنهاد داد؛ شما بیایید در جایی- که مرکز حفظ و اشاعه نام گرفت – زیر نظر اساتید موسیقی دوره?هایی ببینید و فعالیتهایتان را تنها در مرکز ادامه بدهید و جای دیگر کار نکنید. در آغاز تعداد ما کم بود؛ چیزی حدود ۱۰، ۱۲ نفر. دکتر صفوت سالها تحقیق و بررسی کرده بود تا بتواند با بودجه تلویزیون، مرکزی برای موسیقی ایرانی تاسیس کند و هدف این مرکز ایجاد تحولی در موسیقی ایرانی بود. در آن دوران این تصمیم بسیار تصمیم درستی بود. موسیقی ایرانی از جنبه آکادمیک در انزوا به سر میبرد. فقط در هنرستان و دانشگاه اساتید موسیقی تدریس میکردند. به استثنای تعدادی از اساتید نسل قبل موسیقی که به طور محدود در رادیو فعال بودند، در جامعه به موسیقی کلاسیک ایرانی یا موسیقی ردیف به طور عمیق پرداخته نمیشد. نسل جوان از طریق دکتر صفوت جذب مرکز حفظ و اشاعه شدند. ما در آنجا ملزم بودیم هر روز حضور پیدا کنیم و از حضور اساتیدی که به اعتبار مرکز و استاد برومند و استاد صفوت دعوت میشدند، بهره ببریم. همه اساتید از این کار استقبال میکردند. اینکه تمام اساتید بزرگ موسیقی ایران جذب مرکز شدند به علت برنامهریزی دقیق استاد صفوت برای این مرکز بود. جنبه معنوی موسیقی در مرکز بسیار اهمیت داشت. در مراکز دیگر موسیقی برخورد کارمندگونهیی با هنرمندان موسیقی میشد. نگاه این بود که موسیقیدانی در جایی فعال باشد و به ازای فلان میزان فعالیت سر ماه حقوق بگیرد. در مرکز حفظ و اشاعه موضوع این گونه نبود. در واقع به واسطه هوشمندی دکتر صفوت بودجه از تلویزیون تامین شده بود که ما ملزم نبودیم در فعالیتهای تولیدی رادیو و تلویزیون مشارکت کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید