خراسان نوشت: تا اسمِ دزد و سارق میآید، همه فوری به یاد ربوده شدنِ سکهها و اسکناسهایشان میافتند در حالی که سرقت انواع مختلفی دارد و یک سرش به دنیای شعر و ادبیات برمیگردد. البته این را هم بگوییم که در ادبیات موارد زیادی مانند تأثیرپذیری شاعران از یکدیگر، استقبال، تضمین و توارد(یعنی یک مضمون به ذهن دو شاعر رسیده باشد، بدون این که هر کدام باخبر شده باشند) هم داریم که اصلاً و ابداً سرقت به شمار نمیآیند، اما مواردی هم هست که سرقت بودنشان کاملاً محرز و مشخص است.
در این مطلب، به تعدادی از سرقتهای ادبی در شعر فارسی اشاره میکنیم. سرقت جبلی از دیوان سنایی در قرن ششم هجری، شاعری به نام بدیعالزمان عبدالواسع بن عبدالجامع غرجستانی جبلی داریم که با نامِ دراز دامن و طولانیاش، دست به سرقت ادبی از دیوان سنایی غزنوی، شاعر همعصر خودش زده است!
طبق یک مقاله علمی پژوهشی، ۱۱ غزل در دیوان عبدالواسع جبلی موجود است که او آنها را به طور کامل از دیوان سنایی کِش رفته است. از جمله این غزلها میتوان به این غزل سنایی با مطلع «الا ای ساقی دلبر مدار از می تهیدستم/ که من دل را دگرباره به دام عشق دربستم» اشاره کرد که آقای عبدالواسع جبلی آن را به تصرف خود در آورده و به نام زده است. در مواردی هم عبدالواسع جبلی با حذف تخلص شعری سنایی از یک قطعه، آن را سرقت کرده است.
سرقت بیژننامه از شاهنامه
یکی از آثار شاعری به نام ابوالعطا عطاء بن یعقوب رازی در قرن پنجم هجری منظومهای به نام «بیژننامه» است؛ منظومهای که به هیچ وجه اثر خاص و ویژهای نیست و نمونه بارز سرقت ادبی از شاهنامه فردوسی است. «بیژننامه» دارای حدود ۱۸۳۳ بیت است که حداقل ۱۱۱۲ بیت آن از داستان بیژن و منیژه فردوسی در شاهنامه سرقت شده است، بدون این که عطاء رازی به این موضوع اشارهای کرده باشد. جالب این که این شاعر ۲۲۳ بیت داستان شاهنامه را حذف و به جایش ۷۲۱ بیت خام و سست اضافه کرده است!
شفیعی کدکنی و کشف سرقت
یکی از موارد عجیب سرقت ادبی به شخصی به نام کاظم غواصی در دوره معاصر برمیگردد که تا سالها با سرقت اشعار حزین لاهیجی، شاعر سبک هندی در قرن دوازدهم، برای خودش دبدبه و کبکبهای راه انداخته بود؛ تا جایی که شاعران بزرگی مانند نیما و شهریار شیفتهاش شدند و در وصف او شعر سرودند. اما بالاخره دست این به اصطلاح شاعر توسط استاد شفیعی کدکنی رو شد. ایشان در مجله بخارا در این باره نوشت: «در سالهایی که مسئول صفحه ادبی روزنامه خراسان بودم، غالباً غزلهای این استاد بزرگ را با احترام و شیفتگی بسیار، در آنجا چاپ میکردم … این ارادت بود و بود و هر روز بر آن میافزود تا آن گاه که بر حسب تصادف و طی بعضی از تذکرههای قرن دوازدهم چاپ هند متوجه این انتحال(سرقت) شدم… این شاعر مشهور تمام تخلصهای «حزین» را به «غواص» بدل میکرد و الحق در این کار مهارت داشت؛ مثلاً در غزلی حزین گفته بود: «خون تو حزین تا به ره عشق نخوابد/ هر لاله ز خاک تو گواهی شد و برخاست» و این شاعر آن را به این گونه درآورده بود: «تا خون تو غواص در این راه نخوابد/ هر لاله ز خاک تو گواهی شد و برخاست».
سرقت از نوع ربودن دیوان!
اما سرقت ادبی در دنیای شعر تنها محدود به سرقت یک یا چند شعر از دیوان یک شاعر نمیشود بلکه در دورههایی ربودنِ دیوان یک شاعر و سند زدن آن به نام خود، امری کاملاً رایج بوده است! مثلاً درباره شاعری به نام ملا خضری گفتهاند: «اشعارش را زلالی و قاضی امین بردند و برادرانه قسمت کردند»! یا شخصی به نام میر جدایی، اشعار خوب شاعری به نام میر اشکی، شاعر عهد شاه طهماسب را به نام خود کرد و در حقش چنین سرودند: «اشکی نامراد را کُشتی/ عقل حیران خون خفته اوست/ به تو واماند چهار دیوانش/ شعر وامانده تو گفته اوست».
۲۴۱۲۴۱
دیدگاهتان را بنویسید