هجده سال از مرگ فریدون فروغی گذشت.
تورج شعبانخانی، موزیسین، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: «فریدون فروغی ۹ بهمن ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد و سیزدهم مهر ماه ۱۳۸۰ در منزلش در محله تهرانپارس تهران بر اثر سکته قلبی و در سن ۵۰ سالگی درگذشت. او آهنگساز، نوازنده و خوانندهای بود که کارش را بهطور حرفهای با ترانه «آدمک» بهآهنگسازی تورج شعبانخانی آغاز و خیلی زود جای خود را در دل مردم باز کرد. شعبانخوانی در یادداشتی اختصاصی برای روزنامه ایران از ویژگیهای فریدون فروغی میگوید.
«آشنایی من با فریدون فروغی یک سال قبل از «آدمک» شروع شد. با گروهی که داشتیم در هتلها و مکانهایی مانند آن برنامه اجرا میکردیم. یک روز که برای گروه دنبال یک «درامر» میگشتیم به کمک همایون خواجهنوری با فریدون آشنا شدیم. آن موقع درام میزد. از او دعوت کردیم و به گروه ما ملحق شد. بعد از مدتی وقتی خوانندگی برایش مهم شد، تمام انرژیاش را گذاشت روی خوانندگی و کمتر سراغ درامزدن و گیتارنوازی رفت. فروغی سه خواهر داشت که یکی از این خواهرها در آمریکا زندگی میکرد و دو خواهر دیگرش هم ازدواج کرده و سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند؛ بههمین دلیل فریدون با مادرش زندگی میکرد. اگر میخواست برود مادرش را هم باید میبرد اما ماند تا بالاخره یک روز شرایط و موقعیتی فراهم شود و بتواند در کشور خودش کار کند.
فریدون کلاً دوست نداشت از ایران برود. به عقیده من هر کسی یک نوع تفکر و جهانبینی دارد. بعضیها عاشق و دلباخته فرنگ و آب و رنگ آن هستند. بعضیها هم مثل فریدون خیلی ایرانیزه هستند. او همیشه در حرفهایش از مردم کوچه و بازار و روستاییها و عشایر صحبت میکرد و میدانست باید در ایران فعالیت کند. میگفت ما ایرانی هستیم و نمیتوانیم برویم فرنگ زندگی کنیم و بگوییم ایرانی هستیم.
فریدون این قدر ایرانی بود که هیچ وقت حاضر نشد مادرش را تنها بگذارد و همین نشان میدهد که او چقدر هویت و درونمایه ایرانی داشت و نمیخواست چیزی جز این باشد. چون فکر میکرد اگر طور دیگری رفتار کند دیگر خودش نیست.
روابط خانوادگی فریدون مستحکم بود. او آدمی بود که خیلی سنتگرا بود و عاشق ایران بود و خانوادهاش هم تحصیلکرده و باسواد بودند. خودش هم آدم کمسوادی نبود. به همین دلیل ماند و تحمل کرد. البته ککاش نگزید و از ایران بیرون نرفت. اگر میرفت شاید میتوانست پول خوبی دربیاورد. کیش منطقه آزاد محسوب میشد و آن زمان سکوی پرش هنرمندانی بود که بعد از انقلاب کمتر فرصت کار کردن پیدا کرده بودند. هر کسی میخواست کار کند میرفت از کیش شروع میکرد؛ مثل کوروش یغمایی و فریدون و دیگران. فریدون همچنین کاری کرد. شخصی که تهیهکننده کنسرت فریدون در کیش بود قول داده بود کار فریدون را درست کند و مجوز اجرای او در شهرهای دیگر را هم بگیرد اما سر قیمت و پول به توافق نرسیدند. از فریدون پول خیلی زیادی میخواستند و او هم شرایط خوب مالی نداشت و در نهایت آخرین برنامههایش همین کیش بود. خیلی امیدوار بود بتواند دوباره فعالیت کند اما این اتفاق هرگز نیفتاد. بالاخره فریدون فروغی آن قدر سرشناس بود که مثل جوانهای آن روز در حد و شأن خود نمیدید که کارهایش را زیرزمینی منتشر کند. گاهی به او میگفتم فریدون خودت برو دنبال کار را بگیر و ببین مشکل کجاست. اما قبول نمیکرد و زیر بار نمیرفت. من یک ماه قبل از فوت دیدمش و خیلی آرام بود. از قبل هم بهتر بود اما یکدفعه نمیدانم چرا چنین اتفاقی افتاد و از نظر روحی کم آورد.»
انتهای پیام
دیدگاهتان را بنویسید