خشایار اعتمادی که از اولین بانیان موسیقی پاپ بعداز انقلاب است همیشه در صدد آشتی دادن مردم با موسیقی بوده و به همین دلیل از صف هزینههای هرچند گزاف، چشم پوشی نکرده است. او همیشه پرهزینهترین آلبومها را منتشر و روانه بازار موسیقی کرده است. آخرین آلبوم او نیز در کمال بیخبری منتشر شد بیآنکه بخواهد درخصوص آن سرو صدایی راه بیاندازد و حاشیه و جو سازی کند. با او گپی کوتاه زدهایم و گفتوگوی مفصل را به آیندهای نزدیک موکول میکنیم:
مدتهاست که خوانندههایی چون شما موسیقی را به حال خود رها کرده و کاری در این زمینه انجام نمیدهند. چرا؟
بماند که من اخیرا جدیدترین آلبوم خود را روانه بازار موسیقی کردم و اینگونه نبوده که با این صراحت بخواهید بنده را به کم کاری متهم کنید و اصلا چنین حقی را نخواهید داشت. اما آنچه مشهود است این است که کسانی که برای اقتدار موسیقی کشور کار میکنند و در این زمینه سهم دارند، انگیزههایشان کم شده است. چنین چیزی برای خودمان ناراحت کننده است. همه ما در وهله اول دغدغه امان جلب نظر مخاطبانمان در این مملکت بوده است. ما همه به نوبه خود دغدغه خودمان و دلمان را داشتهایم که از این طریق مخاطبان خود را راضی نگه داریم. بله! ما هم مثل همه دوست داشتیم مخاطب با ما همراه باشد. هرکدام بنا به دلایلی اما انگیزههایمان کم شد و یا کاملا آنها را از دست دادیم.
مخاطب بخشی از این قضیه است. آنچه همیشه دغدغه شما بوده چیزی جز این نیز بوده است.
کسی که بتواند دل خودش را با مارهایش راضی نگه دارد طبیعتا میتواند برای گروه بزرگی از مردم کار کند و آنها را در این رضایت با خود همراه کند. واقعیت این است که من برای باورها و دغدغههای خودم خیلی وقتها کار کردهام. همین برایم کافی است.
اما بازهم میتوان با این شرایط جریانسازی کرد و همچنان مانند گذشته ادامه داد؟
انگیزهای نمانده که بتوان به کمک آن دست به جریانسازی زد. نه اینکه توانش نباشد بلکه انگیزهاش نیست. مگر همین ما نبودیم که موسیقی خود را به جشنواره موسیقی آوردیم؟ چرا؟ چون انگیزه داشتیم. اما نهایتا چه شد؟ یکی خود شما بودید که این جریانسازی را زیر سوال بردید و با نقدی که در روزنامه همشهری نوشتید تمامی زحمات ما را نادیده گرفتید. اما ما چه کار کردیم؟ ما موسیقی پاپ را برای اولین بار به جشنواره موسیقی فجر آوردیم. حتی سال بعد هم به عنوان سخنران حضور داشتم و فعالیت خود را ادامه دادم. حالا چه شده است که ما فراموش شدهایم و چهار-پنج سال است حتی یک بلیت جشنواره برای ما نمیفرستند. چنین برخوردهای روابط را مکدر میکند، انگیزهها را تحلیل و از بین میبرد. ما آن موقع که پیشنهاد حضور موسیقی پاپ در جشنواره را دادیم برایمان شرط گذاشتند که خودمان هم حضور داشته باشیم. همین خود شما در نقدتان نوشته بودید این ارکستر روی سن جا نمیشد و نیازی به حضور آن در جشنواره احساس نمیشد. چه باید میکردیم وقتی به شانیت حضور موسیقی پاپ در جشنواره حساس بودند و گرنه من دیوانه نبودم که آن همه هزینه کنم و کار ارکسترال روی صحنه ببرم.
و همین طور ارکستری که در تخت جمشید چیدید کاملا پرهزینه بود. اما این کار هم چندان دیده نشد.
بله و جالب است بدانید که طی ۱۰ روز من ارکستر به آن بزرگی را جمع و جور کردم که ما ۱۰ میلیارد تومان ضمانت گذاشتیم که در تخت جمشید و این بنای تاریخی خرابکاری نمیکنیم و مثل بچههای خوب این بنا را صحیح و سالم تحویل میدهیم. اما واقعیت این است که بله این کار هم در کنار بسیاری از کارهای دیگر دیده نشد و زحمات نادیده مانده شد.
انتظارتان برای این همه تلاشی که کردهاید چیست؟
نه من بلکه خیلی از دوستان من انتظار داریم حداقل چهارتا آدم درست به لحاظ ساختار کارمان تاییدمان کنند و کارشناسانه نقدمان کنند یا اگر لایق تشویق هستیم تشویقمان کنند. این کار اصلا به صلاح همه و به صلاح موسیقی است. اما گاهی با وجود شرایط حاضر من احساس میکنم اصلا خودم اشتباهیام. من دیوانه نبودم که آمدم و با اشعار فروغ فرخزاد و احمد شاملو کار کردم و خواستم تا مردم نیز با این بزرگان آشنا شوند. اما وقتی میبینم مردم موسیقی دیگری را از سحطی دیگر گوش میدهند حق ندارم بیانگیزه شوم؟ اوایل دلم میخواست وقتی کاری میکنم همه مردم آن را گوش کنند و بشنوند ولی از آنجایی که انگیزهای برایم نمانده است دیگر حتی دوست ندارم کار کنم و کار کردن برای خودم و دل خودم را ترجیح میدهم.
قصد ندارید دیگر موسیقی کار کنید؟
نه که قصد نداشته باشم اما واقعا این هنر وسیله امرار معاشم نیست و برای آن بسیار ارزش قایلم. دوست ندارم به این دلیل که بازار و مردم کارهایی به دور از جنش کارهای من را میپسندند، از کارهای دلی خودم دور شوم و برای بیزینس و پولسازی هر موسیقی را دنبال کنم. در این زمینهها حرف برای گفتن بسیار است که امیدوارم این اجازه را به من بدهید تا ادامه بحث را به زمانمناسب تری موکول کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید