گروه موسیقی خبرگزاری فارس ـ علیرضا سپهوند: شیوع موسیقی پاپ، قبل از انقلاب آغاز شد؛ اما همچون هر پدیدهای که ابتدا بهترین نمود خود را متجلی میسازد، شروعی موفق داشت و همواره سه ضلع مثلث «خواننده» «آهنگساز» و «ترانهسرا» به درستی در کنار هم قرار میگرفتند. البته این شروع موفق صرفا از جنبه ساختاری و پیکربندی موسیقایی بود و از جنبه محتوایی ضعفهای زیادی داشت.
با این وجود که موسیقی پاپ خود را میان مردم جا کرده بود، اما حالِ ژانرهای دیگر همچون موسیقی ردیفدستگاهی ایرانی و کلاسیک غربی خوب بود. خوانندههایی چون «بنان»، «فاخته»، «ادیب خوانساری» و «تاج» در یک سو و «ایرج» و «گلپا» در سویی دیگر هر کدام با مخاطبان خاص خود در اوج شهرت و محبوبیت بودند و نمود و تجلی این هنرمندان در برنامههای «گلها» بر کسی پوشیده نیست. تنها موسیقی محلی و مقامی بود که ابتدا با رونق موسیقی اصیل ایرانی و بعد از آن با رونق موسیقی پاپ، به قعر درّه فراموشی رفته بود. برای مثال هنرمندانی چون «حسن زیرک» از موسیقی کردستان تا «علیرضا حسینخانی» و «پیرولی کریمی» از نوابغ کمانچهنوازی و خوانندگی مقامهای لرستان تا دوتار خراسان در مظلومترین دوران خود بهسر میبردند.
پیشرفت موسیقی محلی در غیاب موسیقی پاپ
انقلاب که پیروز شد، موسیقی سنتی که واژه فاخر در آن برجستهتر شده بود، جایگاه مطلوبتری یافت و گروههایی چون «چاووش» و «شیدا» با هنرمندانی چون «محمدرضا شجریان»، «محمدرضا لطفی»، «حسین علیزاده» و «پرویز مشکاتیان» برخی از ماندگارترین آثار تاریخ موسیقی ایرانزمین را خلق کردند. اما جریان موسیقی پاپ در داخل کشور کاملا متوقف شد تا اوایل دهه ۷۰ که دوباره به جریان افتاد. ناگفته نماند که موسیقی محلی و مقامی نیز در غیاب موسیقی پاپ نمود یافت و از جنبه فرهنگی و اجتماعی پیشرفت کرد و به جایگاهی رسید که قابل مقایسه با قبل از انقلاب نبود؛ هنرمندانی چون «شاهمیرزا مرادی» نوازنده اسطورهای سرنا تا بدانجا رسید که در فستیوال جهانی سازهای بادی آوینیون فرانسه لقب «مروارید سیاه اُقیانوسها» لقب گرفت و چهرهای جهانی شد. بسیاری از پیشکسوتان موسیقی خراسان و کردستان و لرستان نوای موسیقی مقامی را در تمام دنیا طنینانداز کردند. این یکی از بهترین دوران موسیقی محلی بهشمار میرفت و بسیاری از این هنرمندان بدترین دوران خود را در رژیم سابق تجربه کرده بودند و جریان تجدد و شهرزدگی و غربزدگی، این موسیقی دارای پشتوانه و پیشینه را به پستوی عزلت کشانده بود؛ چرا که رژیم، این موسیقی را تحقیرآمیز جلوه داده بود.
تمایل به موسیقی زیرزمینی و خوانندگان لسآنجلسی
سرعتی که موسیقی پاپ از این دوره به بعد (دهه ۷۰) به خود گرفت، در هیچ دورهای اتفاق نیفتاد و در عرض کمتر از یک دهه به آنچنان مقبولیت و رواجی رسید که همه دیگر ژانرها را فرسنگها پشت سر گذاشت. ابتدا مردم تمایل خود را به پاپهای زیرزمینی و نسلی جدید از خوانندگان پاپ که هرکدام تقلیدی صِرف از یکی از خوانندگان پاپ لُسآنجلسی ارائه میدادند، نشان دادند. حالا خوانندگان به جای در پیش گرفتن سبک و سیاقی خاص، صدای خوانندگان به اصطلاح «اون وَرِ آبی» را دقیقا چون طوطی تقلید میکردند که این عمل سخیف به غایت برایشان پول و شهرت به ارمغان میآورد.
این رویکرد به واسطه غلط بودنش همچون همیشه، گذرا و زرد بود و دیری نپایید که تورش برچیده شد. حالا نوبت نسلی دیگر از خوانندگان و آهنگسازان پاپ رسیده بود که در سطحی بالاتر از همانها از جنبه تکنیک، چه در خوانندگی و آهنگسازی و تنظیم ظهور یابند. این نسل خوانندگانی را تحویل جامعه داد که بعضا آثاری ماندگار خلق کردند و برخی از خوانندگان این دوره همچنان در حال فعالیت بوده و هنوز برای مخاطب خود حرفی برای گفتن دارند که از آن میان میتوان به خوانندگانی چون «محمد اصفهانی» مرحوم «ناصر عبداللهی» و «عصار» اشاره کرد که آثار درخور ارائه دادند. همچنین اصفهانی چندین بار به عنوان خواننده ارکستر ملی روی صحنه رفته است که از همین نسل و دوره محسوب میشود.
در همین بینابین بود که خوانندگانی به یکباره همچون قارچ سر از خاک نه، که از کنسرتها و سالنهای درجه یک موسیقی درمیآوردند. خوانندههایی که بدون کوچکترین رزومه و فعالیت و زحمتی به این عرصه وارد شده بودند و اولین کنسرتهایشان به اصطلاحِ فرنگی «سولد اَوت» (فروخته شده) میشد و سالنها مملوّ از مخاطبین جوان و نوجوانشان میشد. بعضی سالها یک یا دو و بعضی سالها چند خواننده به صورت همزمان رو میشدند و در کوتاهترین زمان تور داخل و خارج کشور و آمریکا و اروپا و اُقیانوسیه و…
موسیقی فقط برای شادیهای زودگذر
ظهور پدیده «ستارهسازی یک شبه» کارکرد موسیقی پاپ را بیشتر از هر زمانی به جنبه «سرگرمی» یا به قول غربیها «اینترتِینمنت» تغییر داد. امروزه سالنهای بزرگِ تهرانِ بزرگ به قول همانها، مملوّ از تینِیجرهایی شده که صرفا برای گذران ساعتی شاد همراه با پایکوبی و شور و هیاهو هجوم میآورند.
از فضای مجازی گرفته تا فضای حقیقی سراسر تبلیغات کنسرتهای خوانندگان یک شبه است و به همان نسبت که نام خواننده ذکر میشود، نام تهیهکننده هم خودنمایی میکند و برخی از این خوانندههای یک شبه، خود سه ضلع مثلث خواننده، آهنگساز و ترانهسرا را تشکیل میدهند و همهکاره هم هستند. آهنگی هم که برآمده از دانشِ نداشته همین خواننده شاعر و آهنگساز باشد، قطعا با اشعاری نازل و موسیقی بدون ساختار درست و بهره از موتیفها و اصواتی که علاوه بر تخریب فرهنگی، از جنبه علمی و پزشکی نیز برای جسم و روح انسان بسیار مُخرّب هستند.
شرکتهایی که بیشتر درآمد موسیقی را میبلعند
در تحقیقات به عمل آمده مشخص شده که اکثر این خوانندگان از سوی تهیهکننده و شرکتهایی که از قبل طی مذاکراتی با آنها قراردادهایی چندین ساله بسته شده که از صد درصد درآمد کنسرتها، ۷۰ تا ۸۰ درصد به خودشان اختصاص یابد و خوانندهای که تا دیروز نه نامی و نشانی داشته با تمایل و اشتیاق کامل قرارداد را امضا میکند. خیلیها این را اجحاف در حق همان خواننده میدانند؛ اما اولا اصل این کار به نوعی پولشویی و کاری غیرهنری و غیراخلاقی است و ثانیا خوانندهای که تا پیش از آن ماهیانه حتی از درآمدی یک میلیون تومانی بینصیب بوده حالا با هر شرایطی، کلاه خود را با درآمد میانگین ماهانه بالای ۲۰ میلیون تومان بالا میاندازد.
متاسفانه از سویی دیگر هنرمندان واقعی موسیقی جدی و فاخر، چه اصیل ایرانی، یا موسیقی محلی و چه کلاسیک غربی که سالها برای هنر خود زحمت کشیدهاند از کمترین درآمد برخوردار نیستند و از جایی هم حمایت نمیشوند. برای مثال، نوازنده کمانچه تنها حداقل دو سال طول میکشد تا شیوه آرشهکِشی و انگشتگذاری اصولی روی دسته ساز را فرا گیرد و مهار نُتهای این سازِ سرکش را که کوک نواختنش بسیار دشوار است و هنر میخواهد، بیاموزد؛ همانها که موسیقیشان چه از منظر فرهنگی و چه از دیدگاه پزشکی و روانشناختی و نیز جنبه زیباییشناسی، سراسر حُسن و خوبی و دارای اثراتی مثبت و پایدار است.
تهیهکنندگانی که از موسیقی چیزی نمیدانند
در عوض خواننده یک شبه موسیقی پاپ آنچنان درآمدی دارد و بالاتر از او، تهیهکنندهای که چیزی از موسیقی نمیداند و هیچ از حرمت این هنر برایش اهمیتی ندارد و ماهانه میلیونها تومان به جیب میزند. اینگونه افراد به جز پول هیچ اولویتی ندارند و با فریبندهترین روشها سعی در کشاندن جوانان به کنسرتها دارند و در این کار هم کاملا موفق بودهاند. همینها عناصر اصلی حرکت موسیقی به سمت و سوی لاکچری شدن هستند. هرچه هنرمندان حوزه موسیقی فاخر همچون معتمدیها و دیگران که با کنسرتهای بیبها و کم بها سعی در مردمی و ارزانتر کردن موسیقی به منظور موسیقی برای همه دارند، دلالان موسیقی پاپ، هنر لاکچری را اشاعه میدهند.
از این رو پدیده شوم «ستارهسازی یک شبه» از جوانب بسیاری بر فرهنگ، هنر، اقتصاد و از همه مهمتر بر جوانان و نوجوانان بدترین اثر را باقی میگذارد که جبرانش بسیار دشوار و در شرایطی غیرممکن مینماید. مادامی که با خود میاندیشیم که چطور میشود در مملکتی که برای ذره ذرهاش از فرهنگ و هنر گرفته تا حفاظت از مرزها و شکوفایی علمی و بالندگی جوانانش خون دلها خورده شده، معدود افرادی سودجو برای استفاده شخصی خود طیف عظیمی از جامعه را به سوی فرهنگهای غلط کشانده و ضرباتی سهمگین بر فرهنگ جامعه وارد میکنند.
نوجوانی را در نظر بگیرید که با سختیها و هزینههای مادی و معنوی با باز شدن پایش به چنین کنسرتهایی که خود مسؤولین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز همان کنسرتها را صادر میکنند، به آسانی هرچه تمامتر میتواند تحت تاثیر احساسات آنی متاثر از جوّ اینچنین کنسرتهایی تن به رابطهای بدهد که یک عمر پشیمانی برای خود و خانوادهاش به همراه داشته باشد.
از این رو تمام جوانب این «ستارهسازی یک شبه» نامطلوب و غیرسازنده بوده و مستقیم بر جامعه و قشر جوان آسیب وارد میکند. چند نام آشنا در بین تهیهکنندگان موسیقی هستند که با جستجویی کوچک هرکسی میتواند تاخت و تاز اینها را در بازار پرسود موسیقی مصرفی ببیند و چند نام جدید که با عناوین خوانندهها و به اصطلاح «بَند»های جدید موسیقی پاپ در حال تبدیل به سلبریتیهای بعدی و پولسازیهای بیشتر و بیشتر برای سودجویان و سوداگران و نه هنرمندان حوزه موسیقی سرگرمی، خودنمایی میکنند.
دیدگاهتان را بنویسید