زهرا حاج محمدی، آمن خادمی: همواره در هر جنبش و انقلابی، موسیقی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین هنرها نقشآفرینی کرده است. در جریان انقلاب مشروطه نیز پیوند شعر و موسیقی و خلق آثار مردمی تاثیر شگرفی بر حرکت مردم به سوی آزادیخواهی داشته است. اما این تاثیر در زمان مشروطه متقابل بوده است زیرا به همان نسبت انقلاب مشروطه در دیدگاه مردم و روشنفکران نسبت به موسیقی تغییراتی ایجاد کرد. در گفتوگو با داریوش پیرنیاکان نگاهی به تاثیر متقابل موسیقی و انقلاب مشروطه داشتیم.
داریوش پیرنیاکان، نوازنده تار و سهتار و ردیفدان از شاگردان محمدعلی خان عذاری از شاگردان درویشخان است. او همکاری مشترک خود را با محمدرضا شجریان از سال ۵۸ آغاز کرد که حاصل آن کنسرتهای متعدد در کشورهای امریکا، کانادا، انگلیس، فرانسه، سوئیس، سوئد، نروژ و انتشار آلبومهای یاد ایام، پیام نسیم، سروچمان، رسوای دل، آسمان عشق، جان عشاق و آرام جان بود. از او بیش از ۱۶ آلبوم موسیقی و ۴ مجموعه تصویری به بازار آمده که ۷ آلبوم با آواز محمدرضا شجریان همراه است. تکنوازی تار در ماهور و سهگاه و آثاری با صدای شهرام ناظری، حمیدرضا نوربخش و صدیق تعریف از کارهای اوست. او گروه موسیقی شهنازی را تاسیس کرده و در تحقیق و پژوهش موسیقی نیز دست دارد.
با یک نگاه کلی به کتابهای زمان مشروطه درمییابیم که در آن زمان دو گروه موزیسین وجود داشته است. گروه اول استادان موسیقی سنتی بودند که چهرههایی مانند ابوالقاسم عارف قزوینی، درویش خان و کلنل علینقی وزیری در این رشته شاخص بودند و دسته دیگر در دارالفنون مشغول بودند که از میان آنها به چهرههایی مانند غلامرضاخان، سالار معزز، فرزندش نصرالسلطان مین باشیان و نیز سلیمان خان و تقی خان دانشور میتوان اشاره کرد. گروه اول موسیقیدانان تجددخواهی بودند که در محضر استادان سنتی درس خوانده بودند و گروه دوم در شعبه نظامی مدرسه دارالفنون که بیشتر حاملان فرهنگ موسیقی غربی به ایران بودند که البته با موسیقی ملی کشورشان نیز آشنایی کاملی داشتند. این دو دسته هریک به فراخور گرایشهای خود چه تاثیراتی اعم از تاثیرات سیاسی یا تحولاتی در روشهای موسیقایی آن دوره داشتند؟
انقلاب مشروطه در واقع یک انقلاب فرهنگی بود و شروع آن زمان مشخصی. اگر به تاریخ مشروطه نگاه کنیم خواهیم دید که در آغاز حکومت ناصرالدین شاه و حتی قبلتر از آن یعنی در زمان سپهسالار جرقههایی از انقلاب مشروطه زده شد و میتوان گفت که حتی تا امروز نیز جرقههای آن ادامه دارد و شاید بتوانیم بگوییم که انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ دنباله انقلاب مشروطه بود. حتی صنعت ملی شدن نفت هم دنباله انقلاب مشروطه است.
در دوران امیرکبیر قانونگرایی به عنوان یک اصل مهم شناخته شد و او قانونگرایی را مطرح کرد. اصلاحات هم از این دوران آغاز شد که به نظم میرزاتقیخانی مشهور است که این اصلاحات در واقع نشأت گرفته از قانونگرایی اجتماعی است. بعد از مرگ امیرکبیر این اصلاحات به صورت کمرنگتر توسط حسین خان سپهسالار ادامه داده شد. در این راستا میبینیم که آمدن سیدجمال الدین اسدآبادی به ایران که اندیشه اتحاد کشورهای اسلامی را گسترش میدارد و بعد از آن چهرههای روشنفکری مانند طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده یا اندیشههای نیسم شمال و روزنامههایی مانند کلکته، حبلالمتین و روزنامه ملانصرالدین در باکو منتشر میشوند که ندای آزادیخواهی انقلاب مشروطه را وارد بطن جامعه میکنند.
انقلاب مشروطه تاثیر زیادی بر روشنفکران گذاشت و کاری کرد که روشنفکران، خواهان تجدد شوند. در واقع این انقلاب در پی قانونمداری روی داد. مشروطه سرآغاز آزادیخواهی و تجددطلبی در ایران بود. البته باید بگوییم که تجددخواهی به معنای سنتگریزی نبود و شاید بعضی چهرهها مانند تقیزاده میگفتند که از نوک پا تا فرق سر باید غربی شد اما بسیاری از روشنفکران دیگر، به مقوله دگرگونی و اندیشه روشنفکرانه توجه داشتند.
این تاثیرات در حوزه هنر با چه ویژگیهایی بروز یافت؟
به عنوان مثال قبل از مشروطه داستان کوتاه نداشتیم و تئاتر را به شکل امروزی نداشتیم. همچنین موسیقی در دست طبقه اشراف بود و بدین صورت در بطن جامعه به شکل امروزی وجود نداشت. اما بعد از مشروطه تحولات زیادی در زمینه موسیقی به وجود آمد.
با این حال با یک نگاه کلی میتوان گفت که در زمان مشروطه تحولات زیادی در عرصه موسیقی به وجود آمد که عمق خود را به انقلاب مدیون است و از نظر تاثیربخشی در شکل و شیوه به ورود موسیقی کلاسیک غربی منجر شد که این مقوله در زمان ناصرالدین شاه رخ داد. همچنین امیرکبیر با ساختن دارالفنون سعی کرد در تمام شاخهها ازجمله پزشکی، نظامی، موسیقی و… سعی در گسترش نام و آوازه ایران در تمام ابعاد داشته باشد؛ چرا که امیرکبیر به این نتیجه رسیده بود که در کنار پیشرفت نظامی و اقتصادی باید فرهنگ هم رشد کند و همسان و همگن با دیگر علوم حرکت کند. بعد از احداث دارالفنون، نت توسط مسیو لومر وارد ایران میشود.
مورخان تحولات موسیقی ایرانی را همپای مشروطه میدانند. در واقع با انقلاب مشروطه بسیاری از فرمها و حالتهای موسیقی ایرانی تغییراتی اساسی یافت. سازهای غربی و ساختنْ آثاری بر مبنای موسیقی غربی رواج یافت و ژانرهایی نظیر پولکا، والس و مارش وارد موسیقی ایرانی شد. گروهنوازی هم قوت گرفت و کنسرت دادن رواج پیدا کرد.
آمدن نت به ایران تحولی شگرف در حوزه موسیقی را منجر شد. در این دوران موسیقیدانهای ما مانند درویشخان در دارالفنون تدریس میکنند و در دسته موزیک ریتم یاد میگیرند. درویشخان طبل کوچک میزند و با بنیان موسیقی یعنی همان ریتم آشنا میشود. او با چهرههایی مانند مصطفی هنگآفرین، سالار معضذ و مینباشیان با تعلیم در دارالفنون پایههای موسیقی کلاسیک را در ایران بنا مینهند و اولین ارکسترهای دربار برای سلامهای شاهنشاهی و مراسم و اعیاد تشکل میشود.
در این میان در حوزه موسیقی ایرانی نیز تحولاتی صورت گرفت. ازجمله تحولاتی که در این دوران به وجود آمد میتوان به گروهنوازی اشاره کرد. قبلا چینش سازها بدین صورت بود که هرکدام از سازها کنار هم قرار میگرفتند و یک قطعه را مینواختند، اما حوادث انقلاب مشروطه منجر به این شد که یک قطعه به صورت پخته یعنی پیشدرآمد، رنگ، آواز، تصنیف و …. با هماهنگی بیشتری اجرا شد و گروهنوازی شکل جدیدتری به خود گرفت.
این تحولات در انجمن اخوت که متعلق به داماد ناصرالدین شاه و انسانی درویش مسلک بود، شکل گرفت. او هنرمندان را دور خود جمع میکرد. با مشاهده عکسهای هنرمندان این انجمن که در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» نوشته روحالهن خالقی موجود است، میبینیم که سازهای ایرانی با سازهای غربی کنار هم قرار گرفتهاند که میتوان اذعان داشت در این انجمن تغییراتی از نظر فرم در موسیقی ایرانی ایجاد شده است.
همزمان که توسعه افکار سیاسی در عصر مشروطه در میان روحانیون و روشنفکران اوج میگیرد، موسیقی و ترانه هم به عنوان ابزاری برای بیان افکار انقلابی و آزادیخواهی مورد استفاه قرار میگیرد. تصنیف وطنی که براساس اشعاری سیاسی و همراه با مفاهیم ملیتگرایی بود در این دوره اوج میگیرد. اشعار عارف از نمونههای بارز آن است. وی با استفاده مستقیم از موسیقی اصیل شهری در تصانیفش، آنها را با اشعار انقلابی ادغام کرد و در حضور جمعیت اجرا میکرد. این تماس موسیقی و سیاست چگونه و با چه روندی در عصر مشروطه آغاز شد؟
با شروع انقلاب مشروطه، تکانهای عجیبی در مردم و روشنفکران بوجود میآید و هرکسی از ابزار خود در راستای کمک به این انقلاب بهره میگیرد. عارف قزوینی هم که خود یک انقلابی و مشروطهخواه است از سه ابزار قوی خود؛ یعنی شعر، آهنگ و آواز استفاده میکند و شروع به ساختن تصانیف وطنی میکند. او در دیباچه دیوانش میگوید: زمانی من تصانیف وطنی ساختم که تصانیف درباره گربه ناصرالدین شاه بود.
البته تا آن دوران، تصانیف تغزلی هم برگرفته از موسیقی ایرانی از شیدا بجا مانده، اما تصانیفی که به مقولههای اجتماعی اشاره کند و بر افکار مردم تاثیر بگذارد، وجود خارجی ندارد. عارف؛ اولین هنرمندی است که از موسیقی بهعنوان یک ابزار برای آگاهی مردم استفاده کرده و به تبعیت از او، ملکالشعرای بهار نیز برای تصانیف موسیقی، شعر میسراید.
همچنین در حوزه موسیقی درویشخان شروع به ساخت پیشدرآمد و گسترش آن میکند و موسیقی ایرانی از چارچوبهای سنتی آن دوره بیرون میآید و نوع نگاه به موسیقی تغییر میکند. در این دوران که عارف سرآغاز آن است و بعداز آن امیرجاهد و کلنلخان وزیری آن را ادامه میدهند، صفحههای موسیقی پرمیشود و گرامافونها به قهوخانهها میآیند و مردم صدای قمر، طاهرزاده و … را گوش میدهند. این درحالی است که مردم تا آن زمان شاید در عروسیها و جشنهای خود با مفهوم موسیقی سرکار داشتهاند، اما با انقلاب مشروطه، موسیقی به معنای واقعی خود به بطن جامعه میرود و مردم با پاپیولار و فرهنگ عامه در عرصه هنر آشنا میشوند. در نهایت موسیقی پاپیولار برگرفته از موسیقی ردیف دستگاهی است، اما فراخور مجالس شادی است و متاسفانه با ورود موسیقیهای امروزی به فراموشی سپرده شد و دیگر خبری از ترانههای روحوضی که توسط مطربهای اجرا میشود، نیست؛ چراکه اینها خود نگهدارنده بخشی از موسیقی سنتی ما بودند.
حال این موسیقی به فراخور ظرفیتهای خود چه تاثیراتی بر طبقات مختلف جامعه مانند روحانیون، روشنفکران و مردم عادی داشت؟
تاثیر موسیقی با بالا رفتن سطح سلیقه مردم ارتباط مستقیم دارد، البته تا زمانی که رادیو به میدان میآید که خود نیازمند بحث مفصل دیگری است. همچنین تا انقلاب مشروطه، بحث حلال و حرام بودن موسیقی در میان ۹۰ درصد مردم حکمفرما بوده است. زمانی که موسیقی به متن زندگی مردم وارد میشود ناخودآگاه مردم به فکر واداشته میشوند که آیا موسیقی حلال است یا حرام؟! اما زمانی که موسیقی را میشنوند، چیزی جز تاثیرات مثبت در آن نمیبینند و ادامه این روند تفکرات روشنفکری را در مردم عادی هم گسترش میدهد. در میان طبقه روشنفکر هم که موسیقی جریان داشته و در میان آنها روز به روز بر پررنگ بودن و علمی بودن موسیقی تاکید بیشتری میشود. ادامه این روند منجر میشود که موسیقیدانها که تا آن زمان لقب «مطرب» دارند، ارج و قرب پیدا کرده، جزو طبقه ممتاز و روشنفکر محسوب میشوند و این روند تا جایی پررنگ میشود که علینقی وزیری که سرهنگ قزاقخانه است، هنرستان موسیقی را راهاندازی میکند و بر علم بودن موسیقی تاکید میکند.
از دیگر ثمرات انقلاب مشروطه، حضور محتاطانه زنان در موسیقی است. این گروه که تا پیش از آن هیچگونه حقی در ارائه هنر در موسیقی نداشتند، به تدریج همپای مشروطه وارد عمل شده و حتی درویشخان و کلنل وزیری در آموزش موسیقی به زنان وارد عمل میشوند. این حضور چه اندازه رسمی یا غیررسمی است و بازتاب آن در جامعه چیست؟
در زمان مشروطه حضور زنان در عرصه موسیقی رسمی نمیشود، اما در زمان رضاشاه و بهدلیل تغییراتی که وی به دنبال آن بود، به زنان آزادیهایی داده شد. هرچند این تغییرات به زور صورت گرفت، اما به یکسری از زنان مانند قمرالملوک وزیری نیز جرات داد؛ بهگونهای که قمر به گراندهتل میرود و در زمانی که صدای زن معادل کفر بود، آواز میخواند. هرچند به اعتقاد زنان، این نوعی بیبندباری است، اما وی پیشرو میشود و تمام نقدها و اعتراضات را به جان میخرد. با این حال نباید فراموش کرد که اجبار رضاشاه و ادعای روشنفکری برای شیوه آزادی زنان، مانع از آسیب رساندن به قمر میشد، درغیر این صورت در همان ابتدا، وی را نابود میکردند.
و امروز که بحث سیاسی شدن هنر یا هنرسیاسی باب شده است، به فراخور، ترویج افکار سیاسی توسط هنر نقد شده یا توجیه میشود، اما در زمان مشروطه آشکارا از موسیقی در راستای افکار سیاسی استفاده میشود. این نوع کارکرد را در دنیا امروز چگونه میتوان تفسیر کرد؟
مقوله هنر برای هنر سالهاست که منسوخ شده است. یک رکن هنر زیبایی است و در رکن دیگر هنر باید پیامدهنده، آزادیبخش و تفکرآمیز باشد. هنر بدون این ارکان معنا ندارد. پس هنر موسیقی و بهطور کلی هنر در خدمت سیاست نیست، بلکه تمام افکار سیاسی میتواند از افکار هنرمند که ناشی از آزادیخواهی، تاهل و احترام به افکار و عقاید یکدیگر است، بهره گیرد. همچنین اکثریت حرف اصلی را میزنند، اما باید به رای اقلیت نیز احترام گذاشت. عارف یا امیرجاهد هم در آن دوره نه جزو دموکراتها بشمار میآمدند نه حزب اعتدالیون. آنها بر موضوع آزادی و اینکه وطن باید آزاد باشد، پافشاری میکنند و در واقع از یک حزب یا تفکر خاص حمایت نمیکنند. اجتماعی بودن هنر به معنای سیاسی بودن آن نیست. هنرمند باید از اجتماع پیام بگیرد و آن را پالایش کرده و به صورت پختهتر به اجتماع تحویل دهد. هنرمند به اجتماع خط میدهد و درواقع پیشرو دانشمندان است.
دیدگاهتان را بنویسید