×
×

پیغامی از لندن به تهران

  • کد نوشته: 211019
  • 15 آذر 1397
  • ۰
  • پس از دوره‌های طولانی بیماری، هر روز صبح با لبخندی عمیق به هستی نگاه می‌کنم

  • پس از دوره‌های طولانی بیماری، هر روز صبح با لبخندی عمیق به هستی نگاه می‌کنمفرید عمران (موسیقی‌دان و آهنگساز) می‌گوید تا امروز که پس از دوران‌های طولانی بیماری به اینجا رسیده‌ام و جلوی شما نشسته‌ام هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم با لبخندی عمیق به هستی نگاه می‌کنم و به درون زندگی می‌جهم.

    به گزارش خبرنگار ایلنا، مجموعه‌ای از آثار پیانویی فرید عمران به نوازندگی هوشیار خیام تحت عنوان آلبوم «دستچین آثار پیانو» در شهر کتاب مرکزی رونمایی شد.

    این آلبوم دربرگیرنده دو سی‌دی از مجموعه آثار ضبط شده فرید عمران به نوازندگی هوشیار خیام در چند سال اخیر است که به تازگی منتشر شده است.

    در این برنامه که فرید عمران در آن به عنوان میزبان حضور داشت؛ محمد سریر، نادر مشایخی و کیاوش صاحب‌نسق درمورد این اثر صحبت کردند.

     

    61

    از راست؛ فرید عمران، محمد سریر، کیاوش صاحب‌نسق و نادر مشایخی

     

    پیغامی از لندن به تهران

    فرید عمران موسیقی خود را از فراز ابرها جسته و موسیقی‌اش مثل آب، مثل باران بر ما می‌بارد 

     

    هوشیار خیام (نوازنده این آثار) به دلیل بودن در سفر و حضور در لندن غایب بود و متنی که فرستاده بود به شرح زیر قرائت شد:

    «دوستان و دوستداران موسیقی، خوشحالم که پس از تمام سختی‌هایی که دوستانم در راه انتشار منتخب آثار استاد فرید عمران کشیدند این مجموعه به چاپ رسید. از یکسو خوشحالم و خوشبخت که افتخار اجرای این مجموعه را داشتم و از سویی دلگیر که به خاطر سفر نتوانستم در رونمایی آن حضور داشته باشم. آثار فرید عمران بخش مهمی از ادبیات موسیقی معاصر کشورمان را شکل داده است. این آثار در طول سال‌ها کار و تفکر شکل گرفته است. مثل هر اثر مهم هنری، بارها دوباره نونویسی شده، صیقل خورده و شفاف شده است. هیچ چیز شگفت‌انگیزتر از لحظه‌های کشف یک اتفاق ساده نیست. جایی پنهان میان نت‌هایی با عمر نیم قرن مکاشفه. موسیقی عمران را پیش از این به عمارتی شبیه دیدم با سقفی بلند و پنجره‌هایی بی‌هراس، عمارتی سفید و بلند در جایی پنهان میان پیچک و یاس، کاش روزی هنرمند جوان ما، گمشده میان انبوه اصوات یاد بگیرد که موسیقی را تنها از آن سوی مرزها نجوید، چراکه در همین میان هنرمندی در کنار ما ایستاده که موسیقی خود را از فراز ابرها جسته و موسیقی‌اش مثل آب، مثل باران بر ما می‌بارد.

     

    قرار نبوده که تنها نوازنده این آثار من باشم، قرار بوده که شما هم باشید. بشنوید، بنوازید، با موسیقی او، با نگاه او به جهان آشنا شوید و با این ترتیب جهان خودتان را پرنورتر کنید. امروز با حضور فرید عمران در بین شما جای مرا هم خالی کنید.»

     

    فرید عمران انسانیت را تبلیغ و منتشر می‌کند و به نسل بعد انتقال می‌دهد

     

    در ادامه از فرید عمران، محمد سریر (آهنگساز، موسیقی‌دان، رئیس شورای عالی خانه هنرمندان ایران و عضو هیئت مدیره خانه موسیقی) و کیاوش صاحب‌نسق (آهنگساز و نوازنده پیانو) دعوت شد که پشت تریبون قرار بگیرند و در ادامه نادر مشایخی (آهنگساز و رهبر ارکستر) نیز به آن‌ها پیوست.

     

    اولین سخنران این مراسم سریر بود که این گونه آغاز کرد: در مورد دکتر عمران صحبت کردن سخت است چون خودشان نفس صحبت و نفس مسائل مختلف راجع به موسیقی هستند. خوشحالم که نزدیک دو دهه است که ارادتی نزدیک به ایشان دارم. ما با هم در دانشگاه بودیم و به نظرم می‌آید که، واقعیت را می‌گویم، در این ۷۰ و خرده‌ای سال جزو معدود کسانی هستند که شناختم و برجستگی‌های اخلاقی و دانش و بینش‌شان راهی تازه بر من گشود. ناچارم که این را جلوی خودشان هم بگویم، هر چند جای دیگر هم گفته‌ام.

     

    سریر ادامه داد: در حوزه موسیقی و هنرهای دیگر به طور عام، چیزی که بسیار مهم است و آن‌هایی که سال‌ها در این کار بوده‌اند می‌دانند، این است که افقی که هنرمند به آن نگاه می‌کند به کدام سمت است و اوج قضیه، چگونه انسان زیستن است و هنر بهانه‌ای است برای این که هنرمند به آن انسانیت نزدیک شود که می‌تواند منجر شود به اینکه شما دیگران را دوست داشته باشید و به آن‌ها عشق بورزید.

     

    او افزود: ما، موسیقی‌دانان زیادی را در این پنج، شش دهه دیده‌ایم و با هم زندگی کرده‌ایم. چه در ایران و چه در خارج از ایران و قاطعانه عرض می‌کنم بسیار نادرکسانی را به مثال دکتر فرید عمران دیده‌ام. این درست نیست که من جلوی ایشان، از خودشان تعریف کنم، چون معمولا عادت به این کار ندارم. اکنون ایشان در کنار ما هستند و من چند سالی هم بود که نتوانسته بودم زیارتشان کنم اما واقعیت این است که در همان دوره‌ای که در یک دانشگاه تدریس می‌کردیم هم از ارتباطات خودم با ایشان و هم از ارتباطات ایشان با دانشجویان بسیار آموختم و فهم و ادراکی بسیار عمیق به دست آوردم که چراغ راهم برای آینده شد، در زمینه برقراری ارتباط با دانشجویان و هنرمندان دیگر.

     

    سریر ادامه داد: این تعاریف را در حضور ایشان بیان کردن خوش نمی‌دانم و فقط خواستم اشاره کنم اما در مورد آثار ایشان و تاثیر ایشان بر شاگردانی که داشته‌اند، بدون اغراق می‌توان گفت که یکی از تاثیرگذارترین کسانی بودند که تحولی در آثار و کار دانشجویان پدید آوردند و زندگی‌ تازه و افقی تازه را به آن‌ها معرفی کردند که تا قبل از آن نمی‌شناختند. در کنار این‌ها، درسی از انسانیت و نگاه به هنر را به عنوان یک کانال یا راه برای میل به انسانیت بیشتر و عمیق‌تر نسبت به همه، دوست و دشمن، باز می‌کردند و این بسیار مهم بود. ما معمولا دسته‌بندی می‌کنیم و می‌گوییم با این خوبیم و با آن یکی نه ولی من هیچ کسی را ندیدم که دکتر عمران یک کلام در موردش بد گفته باشد، حتی منفی گفته باشد و حتی گفته باشد این موضوع را خیلی خوب نمی‌داند، اصلا! و واقعا من از ایشان آموختم و یاد گرفتم و سعی کردم این را برای خود درونی کنم و تمام آن چیزهایی را که انسان گاهی اوقات در مورد دیگران احساس می‌کند، کنار بگذارم.

     

    رئیس شورای عالی خانه هنرمندان ایران ادامه داد: تمام اندیشه‌هایی که عرض کردم در آثار ایشان متجلی است. چه در کارهای کوتاه‌شان که در کلاس هم تدریس می‌کردند و چه در کارهای بلندشان و به نظرم بزرگ‌ترین خدمت هنرمند به آیندگان همین است که بتواند انسانیت را تبلیغ و منتشر کند و به نسل بعد انتقال دهد. آن‌چه که ما آرام آرام در حال گم کردنش هستیم. سپاسگزام از اینکه این جا بودم، در کنار ایشان و به این هم‌نشینی افتخار می‌کنم.

     

    دو واژه برای توصیف کار فرید عمران؛ تسلیمِ زیبایی

     

    سخنران بعدی کیاوش صاحب‌نسق بود که صحبت خود را این گونه آغاز کرد: باعث افتخار من است که امروز در این مراسم در خدمت شما هستم. وقتی که سام اصفهانی از شاگردان دکتر فرید عمران و از پیانسیت‌های خوب مملکت‌مان با من تماس گرفت من تعجب کردم و گفتم چرا من؟! به واسطه اینکه بر این باور بودم که شناخت اندکی از ایشان دارم. ما چند باری یکدیگر را در راهروهای تالار وحدت و شورا و غیره دیده بودیم و افتخار آشنایی‌ای که خدمتشان داشتم در همین حد بود و همین طور که بلند بلند با خودم فکر می‌کردم و سام آن سمت گوشی صدایم را می‌شنید به یاد چیزی افتادم و آن اینکه اگرچه من فرید عمران را نمی‌شناسم اما شاگردانشان را و تاثیری را که آن‌ها در وهله اول بر من داشتند، چه آن‌ها که در دانشگاه شاگردم بودند و چه آن‌ها که همکارم بودند، به یاد آوردم. همه آن‌ها با یک ویژگی خاص و آرامشی که نتیجه درک حضور فرید عمران است با من روبه‌رو می‌شدند. جناب دکتر سریر هم به این مسئله اشاره کردند و گفتند که اگر این ویژگی را به تنهایی ببینیم، در کنار این که قرار است به این دو سی‌دی هم پرداخته شود، چه چیزی می‌تواند بدون واسطه منتقل شود؟! چیزی که ما از قدیم به عنوان «درک حضور فلان بزرگوار» می‌شناسیم و از آن با عنوان «آن بزرگوار را درک کرده‌ایم» یاد می‌کنیم. چه چیزی بدون واسطه منتقل می‌شود که در تن و بدن و اعمال شاگردان ایشان تبلور می‌یابد؟! این بی‌واسطه‌گی، به عقیده من مهمترین ویژگی‌ای است که یک هنرمند و مهم‌تر از آن یک آموزگار، آموزگاری که در حیطه موسیقی بسیار زحمت کشیده است، هنرمندی که امروز مجموعه دست‌چین پیانونوازی‌اش را پیش رو داریم می‌تواند داشته باشد؛ این جابه‌جایی ادراک بی‌واسطه و آن‌چه که در سکوت منتقل می‌شود، میان هنرجو و هنرآموز، این بی‌واسطه‌گی خیلی مهم‌تر از آن چیزی است که بعدها به عنوان یک اثر متبلور می‌شود. تک‌تک ما در حوزه آموزش تلاش می‌کنیم که به نوعی از این بی‌واسطه‌گی برسیم.

     

    صاحب‌نسق افزود: من فکر می‌کنم شاید در وهله اول بشود موسیقی فرید عمران را با دو واژه توصیف کرد؛ من بسیار ساده «تسلیم زیبایی» به ذهنم می‌رسد. چیزی که از شنیدن مجموعه این دو سی‌دی به ذهن شنونده‌ای چون منِ نوعی که یک بار به صورت زنده با اجرای درخشان هوشیار خیام در تالار رودکی شاهدشان بوده‌ام و این بار شاهد فرمی به مراتب پاکیزه‌تر و شسته‌رفته‌تر و مسلما با تعمق بیشتر هستم، متبادر می‌شود تاثیر یک دوره تفکری است و به صحبت خودشان اشاره می‌کنم که می‌گویند این موسیقی نسل من است، این موسیقی‌ای است که به نوعی برای منی که این جا نسل واسطم ممکن است کهنه به نظر برسد. من اما اصلا بر این باور نیستم و فکر می‌کنم نمی‌توانیم نسبت به خلاءهای زنجیره‌ای که ما در آن به شکلی زنجیروار تاریخ موسیقی را شکل داده‌ایم و بارها برش خط بطلان کشیده‌ایم، خط بطلانی روی موجودیت‌ هنرمندانی که به شکل مستقل و با تمرکزی ویژه مسیر دلخواه و سلیقه ایده‌آل خود را پی می‌گیرند و در مورد فرید عمران می‌دانم که یک هویت چند فرهنگی درش مستتر است، بی‌تفاوت بگذریم.

     

    او تصریح کرد: نسل جوانی که در تلاش برای درک مفاهیم موسیقی و آهنگسازی است نمی‌تواند بی‌تفاوت از این مجموعه یا از این قبیل مجموعه‌ها بگذرد. بنابراین تولید چنین آلبوم‌هایی ضرورتی برای پویا نگه داشتن تفکر موسیقی است. اینکه الان سلیقه و مد روز در خارج از این مملکت چه نقشی را بازی می‌کند به هیچ وجه مهم نیست و به نظر من هیچ وقت هم مهم نخواهد بود. چرا؟ چون هر کدام از این زنجیره‌ها با کارکرد مستقل خودشان عمل می‌کنند و در نهایت به یک هسته می‌رسند. اگر ما بخواهیم در رابطه با یک مکتب صحبت کنیم، مکتب یک تفکر است متکی به یک هسته انرژی‌زا که مسیر حرکتی را تامین می‌کند که این مسیر حرکت نه فقط باید در بدنه یک رفتار هنری جلوه کند بلکه پی‌آیند خود رفتار اجتماعی هم دارد. بی‌تفاوت نبودن نسبت به پستی و بلندی‌های اجتماع را هم دارد و جالب این جاست که در این میان چیزی از این موسیقی در لحظه، برای منِ موزیسین اتفاق می‌افتد صلح، دعوت به صلح و دعوت به آرامش است.

     

    صاحب‌نسق ادامه داد: هوشیار متن کوچک و زیبایی نوشته بود و اتفاقا می‌خواستم به متنی قدیمی‌تر از خودش اشاره کنم. او موسیقی فرید عمران را تشبیه کرده بود به عمارتی بلند و قدیمی که هر رهگذرِ تنهایی را مجاب به آهسته کردن قدم‌هایش می‌کند و او را متوجه خودش می‌سازد. اگرچه راه‌های درون این عمارت را نمی‌شناسد که چگونه است. اما معنای این، منفعل بودن برخورد یک هنرمند نیست و من فکر می‌کنم برای همه ما که به نوعی پروسه خلاقیت را طی می‌کنیم در جاهایی نوعی از رجعت اتفاق می‌افتد. نه الزاما رجعت تاریخی به این مفهوم که حال من زبان کهنه‌تر یا قدیمی‌تری را برای موسیقی خود انتخاب کنم. ما این جا شاهد ۵۰ سال کشف و شهودی هستیم و من قبل از اینکه امروز هم اجازه صحبت پیدا کنم از خودشان پرسیدم و گفتم خیلی دلم می‌خواست که در این سی‌دی مجموعه‌ها براساس زمان تصنیف‌شان ثبت می‌شد چون این از نظر من خیلی مهم است که کنار هم قرار دادن این‌ها روند فکری و دوره‌های مختلف تفکر آهنگساز را به ما نشان دهد.

     

    او تصریح کرد: اینجا یک پرانتز کوچک باز می‌کنم. غربی‌ها وقتی که به سمت موسیقی شرق می‌آیند با یک برخورد بسیار جسورانه و معمولا ناشیانه نسبت به موسیقی شرقی عمل می‌کنند و آن‌چه که در حقیقت به عنوان استفاده از این هستی زیبایی‌شناسانه درک می‌کنند چیزی سطحی است که ممکن است موجب خنده ما شرقی‌ها شود اما برعکس یک شرقی وقتی که وارد زبان و آن چند و چون و معماری موسیقی غربی می‌شود به قدری نظیف و به قدری افتاده در راستای تمام آن قوانین قدم برمی‌دارد که خودش را جزو پیکره یا تن آن موسیقی می‌کند و در حقیقت حتی اگر بخواهد اشاره‌ای به یک لهجه یا یک لحن موسیقایی از ایران خودش بکند این کار را با هزاران اما و اگر انجام می‌دهد و در نهایت چیزی که برنده است موسیقی غربی است. بین سفید و سیاهی که این جا ترسیم کردم، چیزی که میان این سایه و روشن دیده می‌شود هر چند باید یک «غالبا» و یک «اکثرا» به هر دو گزاره قبلی اضافه می‌کردم چون هیچ کدام قطعی نیستند در رابطه با موسیقی فرید عمران، چگونگی برخورد ما با مقوله چند صدایی کردن  است و اینکه آیا چند صدایی کردن به شکلی که ما معمولا در الگوهایی از موسیقی روس، موسیقی فرانسه، کلود دبوسی (آهنگساز فرانسوی)، موریس راول (آهنگساز فرانسوی) و غیره می‌بینیم است که هر کدام از این‌ها راهکارهایی را برای تثبیت و ساختن پایه نگین انگشتری پیاده می‌کنند. آیا واقعا این راهکار، راهکار عینی و دقیقی است که ما باید از آن استفاده کنیم؟! از یک طرف نسل ایشان؛ فرید عمران نشان داده است که بعضا این اتفاق افتاده است اما در رابطه با خود فرید عمران باور من این است که به خصوص در جاهایی که به نوای موسیقی ایرانی نزدیک می‌شود تعریف چیزی که به عنوان هارمونی می‌شناسیم در یک شکل‌گیری آزاد همان طور که خودشان می‌فرمایند شاعرانه، در یک شعر موسیقی و در یک موسیقی شعر تبلور پیدا می‌کند. زمانی که قرار نیست آن بازه زمانی خودش را به صورت خطی محدود کند اما معنی‌اش این نیست که ما میزان‌ها را برداریم بلکه نهایتی از رفتار اجرایی را پیش رو می‌گیریم که فضا را با آن چهارچوب‌های لبه‌تیز مکعب‌وار میزان‌ها ترک کند و به فضای آزاد فکری برسد. موجز بودن یکی دیگر از خصیصه‌های این قطعات هستند، یک تلنگر، یک مینیاتور، یک انگاره که در دل خود رشد و نمو پیدا می‌کند با شیطنت‌هایی که فکر می‌کنم از دوران جوانی‌شان است و به راحتی جهتش را ۱۸۰ درجه تغییر می‌دهد و می‌شود یک نغمه گیلکی، می‌شود یک نغمه محلی و آن‌چه ساخته و پرداخته شده به همان سرعت هم دفترش بسته می‌شود. این نوع از موجز نگاه کردن بیشتر از هر چیز دیگری به نظر من معنایی شرقی می‌دهد تا ابزار بم و زیری که برای من تداعی یک موسیقی محلی از هر اقلیمی و هر استانی است که ما داریم.

     

    این پیانیست افزود: این استادانه کار کردن نتیجه تمرکز است، تمرکزی که رها نشده و هر بار اگر که یک صورت مسئله جدید هست با استایل روز کار می‌کند در نهایت به شکلی از آن زبان استفاده می‌کند که یک بدنه عاریتی شوند که بعدا کنارش می‌گذارد و زبان مستقل خود را مشخص می‌کند. همه ما به عنوان کسانی که با سازی مث پیانو عجین هستیم تاثیر رپرتوار نواخته‌های خودمان را در آثار نوشته‌شده خودمان تجربه کرده‌ایم و این بسیار طبیعی است اما نکته این است که آیا ما در همان نقطه باقی بمانیم که چیزی معادل درجه دو یا درجه سه استادمان نواخته‌ایمش؟! یا اینکه آن پوسته باید ور بیاید و به یک تعالی بالاتر برسد و به نظر من در این مجموعه‌ها ما در حقیقت این راه فرارها را می‌شنویم.

     

    او ادامه داد: آن‌چه که از فرید عمران به عنوان یک گنجینه باقی می‌ماند شاگردانش است. بچه‌هایی که هر کدام به استقلال ذهنی خود رسیده‌اند و الان در کار خود متبحر شده‌اند و کماکان در آن آرامش خیال، در آن شاعرانگی تفکرشان، انسانیت را هنوز برای ما تجویز می‌کنند. وقتی «تسلیم زیبایی شدن» حرف اول را می‌زند چه چیزی بیش از این را باید بازگو کنیم و چه چیزی مهم‌تر از این است که در نهایت من از یک اثر موسیقی به خالق اثر برسم. به آن‌چه که اندیشیده، به آن‌چه که زندگی کرده، به آن تعاملی که در هویت چند فرهنگی خود به واسطه شرایط ویژه زندگی‌اش داشته و انتخابی که کرده است و این انتخاب تعاریف زیبایی‌شناسانه خود را دارد و کاملا قابل احترام است و باید وجود داشته باشد. اگر این پازل‌ها را و این هزار تکه‌های مجموعه آهنگسازانی را که دارند به زبان خودشان بخشی از موسیقی را جلو می‌برند نتوان با هم چفت کرد آن لحظات در حقیقت پنهان رخ می‌دهد و گاهی اوقات برخوردی بسیار ناروا می‌بینند که هنرمند را به گوشه‌ای سوق می‌دهد، به گونه‌ای که ترجیح دهد اجتماع را ترک کند و در دخمه خود به کار بپردازد تا خلاقیتش در نهایت به نوعی برگردد. تک تک ما باید دغدغه مشترک کنار هم بودن و به هم متصل بودن را حفظ کنیم.

     

    موسیقی‌ای برای زمانی که می‌خواهم تنها باشم

     

    نادر مشایخی سخنران سوم این مراسم بود و صحبتش را این طور آغاز کرد: خاطرم هست که در سال ۱۹۹۸ که برای اولین بار به ایران برگشتم قرار بود اجرایی داشته باشیم با ارکستر سمفونیک و خیلی خوشحال بودم که در ایران کار می‌کنم و بسیار علاقه‌مند بودم که قرار است موسیقی مدرن اجرا شود. قرار بود از یک آهنگساز اتریشی اجرا داشته باشیم و من آنجا برای مسئول تالار تعریف کردم که ایشان با همسرشان تشریف می‌آورند. این گذشت و من گفتم بعد از تنفس قطعه‌ای می‌زنیم از برلیوز (۱۱ دسامبر ۱۸۰۳ تا ۸ مارس ۱۸۶۹) و بعد تصمیم گرفتیم از جان کیج (از آهنگسازان سده بیستم آمریکا) اجرا کنیم که مجوز نداند. من عادت کرده بودم به اینکه خب حالا کیج را مجوز نمی‌دهند وقتی اتفاقی با آقای عمران آشنا شدم ایشان با یک شعفی از این قضیه صحبت کرد که ما می‌خواهیم اجرا کنیم و خیلی خیلی از این جریان مشعوف بود که کیج در ایران اجرا شود، او اولین کسی بود که این گونه برخورد کرد و مهرش به دلم نشست. از این رو خیلی خوشحالم که امروز اجازه دارم در موردش صحبت کنم. موسیقی‌ای که ما از ایشان شنیدیم یکی از مهم‌ترین مسائلی را که من به آن احتیاج دارم و شاید همه ایرانی‌ها به آن احتیاج دارند تامین می‌کند و آن این که می‌خواهم تنها باشم. می‌خواهم تنها بنشینم و این موسیقی به من این امکان را می‌دهد. این امکان را می‌دهد که بروم در افکار خودم و برخوردی که با من دارد برخوردی صمیمی است و این خیلی کم پیش می‌آید. چرا؟ چون در ایران بالاخره موسیقی به سمت شیرین‌کاری می‌رود و به سمت چیزهایی که بر موسیقی سوار شده است و نوازنده را می‌بینیم که می‌رود روی سن می‌نشیند و اصلا یادتان می‌رود که موسیقی چه بود، آن قدر که او خودش را نشان می‌دهد.

     

    مشایخی ادامه داد: این موسیقی چنین حالتی را در فرد به وجود نمی‌آورد و من را می‌گذارد که بروم در افکار خودم، می‌گذارد آسوده باشم و می‌گذارد تمام این دغدغه‌هایی را که از لحاظ اجتماعی و چیزهای دیگر وجود دارد کمی فراموش کنم و این خودش یک ارزش است. این موسیقی این امکان را به من می‌دهد که بازنگری کنم و آن چیزهایی را که در اجتماع هست به شکل دیگری ببینم. کاری که این موسیقی با من می‌کند مثل کار کیج نیست ولی این هم برایش مهم نیست و آن‌چه مهم است تجددی است که در اختیار مردم می‌گذارد چون مردم احتیاج ندارند که الگوهایی را که از قبل شناخته شده است دوباره بشناسند بلکه باید خودشان الگویی درست کنند و این یعنی حمایت فردی  و من برای همین ممنونم از ایشان که چنان برخوردی با کار من کرد و به من نیرو داد و کارهای خودش را هم بسیار دوست دارم.

     

    انسان ملزم است به این که به زندگی بی‌معنا، معنا ببخشد تا بتواند از آن لذت ببرد

     

    آخرین سخنران این مراسم فرید عمران بود که گفت: تمام آن‌چه را که باید درباره این سی‌دی گفت به نوعی هر سه عزیز مطرح کردند. آقای مشایخی به یک شکل، آقای صاحب‌نسق به یک شکل و سریر عزیزِ من به گونه‌ای دیگر. من چیز اضافه‌تری ندارم جز اینکه دعوت کنم از هر کس که می‌خواهد ببیند در این ۷۰ و چند سالی که از عمرم گذشته است و بیش از شصت و شش، هفت سالش در موسیقی طی شده است چه کرده‌ام به این سی‌دی گوش کند.

     

    او ادامه داد: ولی من چرا فکر می‌کنم که یک هنرمند اصلا باید حرف بزند، چرا باید حرفش را یا با شعر یا با رنگ یا موسیقی، اصوات و ابزار دیگری و هر وسیله‌ای که به آن مجهز است بیان کند؟! به نظرم می‌آید که انسان مجبور است و ناگزیر است که به این مقطع بی‌معنایی که نامش زندگی است معنا ببخشد. به نظر من کل کائنات و کل هستی فاقد معناست و انفجاری مثل بیگ‌بنگی که این‌ها می‌گویند رخ داده و یک بلبشویی در آسمان راه انداخته و هر کدام از این منظومه‌ها و سیارات را و کهکشان‌ها را به یک طرف رانده و غوغایی به پا کرده است و ما هم در یک گوشه‌ای، در یک سیاره ارزنی به اسم زمین فرود آمده‌ایم و در این ارزن ناچیز الان شش، هفت میلیارد از ما نشسته و دارد زمین را تهی می‌کند ولی در ازای چه؟! ما چرا این کار را می‌کنیم؟! ما می‌دانیم که زندگی در نهایت آغاز و پایانی دارد و کلا معنای خاصی ندارد اما معجزه اصلی معنایی است که ما تک‌تک خودمان به این لحظات می‌بخشیم.

     

    عمران افزود: انسان ملزم است به اینکه به زندگی بی‌معنا معنا ببخشد تا بتواند زیبایش کند و از آن فیض ببرد و لذت ببرد و بعد احساس کند که وجودش معنا دارد. ما نمی‌توانیم بدون معنا زندگی کنیم و به همین دلیل است که می‌شویم خلق‌کننده. خلق کردن یکی از وجوه بسیار عمیق معنا بخشیدن به همین زندگی بی‌معناست. وقتی که بتهوون در انتهای زندگی پنجاه و شش هفت ساله‌اش در بستر مرگ بود و می‌دانیم که کر هم بود، این طور روایت شده است که چشم‌هایش بسته بود و در آخرین لحظه رعد و برقی در آسمان ظاهر شد و او دستش را به هوا پرتاب کرد و گفت «کمدی به پایان رسید» و چشم هایش را فرو بست و رفت. وقتی آدم فکر می‌کند که یک موسیقی‌دان در شان بتهوون که به نظر من نه فقط موسیقی‌دان‌ها بلکه خیلی از افرادی که موسیقی‌دان هم نیستند اذعان دارند که چه شخصیت برجسته‌ای در موسیقی بوده است، می‌گوید کمدی به پایان رسید دارد حرفی را که من الان به شما زدم تکرار می‌کند و می‌گوید این دوره یک کمدی بود، یک دوران بی‌معنا که من با این آثار به آن معنا بخشیدم و دارم می‌روم و این معنا را هم به شما می‌سپارم و او گفت آن کس که موسیقی مرا بفهمد و آن را درک کند از رنج و بدبختی که دیگران درش دست و پا می‌زنند، نجات پیدا می‌کند. این ادعایی است که بتهوون کرده و اگر این ادعا را کمی عمیق در بحرش بروید و به آن نگاه کنید و به آثارش گوش کنید متوجه می‌شوید که راست هم می‌گوید و آدم را از ورطه بسیار مهلکی بیرون می‌کشد و به آدم یک جور موجودیت، یک جور انرژی برای بقا می‌دهد و آدم فکر می‌کند که بودن ارزش دارد، اگرچه خودش کلا چیزی نیست اما هنرمند یکی از وظایفش این است که به زندگی معنا ببخشد چه نقاش باشد، چه موسیقی‌دان باشد و چه در هر حرفه دیگری در این راستا.

     

    او در پایان گفت: بنابراین وقتی یک شعر می‌خوانیم یک مجموعه کلمه است و چیزی نیست به جز واژه‌ها ولی این واژه‌ها ما را زیر و رو می‌کند و گفته‌اند شعری، شعر است که بتواند برای ذهن ما موسیقی‌وار عمل کند یعنی ذهن ما را بشکافد و وارد حوزه روان ما شود و ما را منقلب کند و آن موسیقی‌ای، موسیقی است که بتواند روان ما را بشکافد و وارد حوزه غرایز ما شود و ما را منقلب و تبدیل به چیزی دیگر کند و این کار موسیقی است، و شعر موسیقی‌ای است که می‌تواند ذهن را هدف بگیرد. موسیقی با آگاهی کاری ندارد و این چیزی بود که من در طول زندگی‌ام احساس می‌کردم و اگر کار کرده‌ام به همین دلیل بوده است و تا امروز که پس از دوران‌های طولانی بیماری به این جا رسیده‌ام و جلوی شما نشسته‌ام هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم با یک لبخند عمیق به هستی نگاه می‌کنم و می‌گویم دوباره زنده هستم، امروز هم زنده هستم و باید زنده بود و لذت برد و با وجد چشم‌هایم را باز می‌کنم و وارد حوزه زندگی می‌شوم می‌جهم در درون زندگی. به هر حال آن آرامشی را که عزیزان از موسیقی من حس کرده‌اند من خود ندارم. یکی از شیطان‌ترین آدم‌های دنیا هستم. طنز را عاشقانه دوست دارم و در دانشگاه که درس می‌دهم و از این کلاس به آن کلاس می‌روم قبل از شروع درس می‌گویم برایم یک جک بگویید و هر کس جک تمیزی گفت به یک نفر می‌گفتم برایم بنویسش چون حافظه‌ام یاری نمی‌کند و این جک را در بیرون هم تعریف می‌کردم. من عاشق جکم و به نظرم زندگی را در حین این که خیلی جدی است باید کمدی‌اش را فهمید و حرف بتهوون را الان این جا می‌زنم زندگی در جوهر خودش یک کمدی است و اگر جدی بگیریدش بازنده‌اید و اگر که نخواهید ببازید آن وقت باید کمی آزاد زندگی کنید و رها باشید و سخت نگیرید نه به خودتان و نه به دیگران. دیگر عرضی ندارم و این‌هایی که گفتم هیچ ربطی هم به سی‌دی‌ام نداشت.

     

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *