نرگس کیانی – ایلنا: جهانشاه صارمی که نامش با آموزش موسیقی دستگاهی به کودکان و نوجوانان از طریق اجرای آثار قدما و استادان موسیقی کلاسیک ایران گره خورده میگوید اینکه جریانی فرهنگی به نام نهفت ۲۲ سال تداوم داشته، به عدم برخورداری از هرگونه حمایت دولتی است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، جهانشاه صارمی (نوازنده تار، سهتار، آهنگساز، مدرس و مولف) در سال ۱۳۷۵ گروهی تشکیل داد تحت عنوان «نهفت»، گروهی که دو ویژگی خاص داشت؛ متشکل از کودکان و نوجوانانی بود که موسیقی دستگاهی را نزد صارمی آموخته بودند و قصد داشتند در طول هر سال بر آثار یکی از قدما یا استادان موسیقی کلاسیک ایران تمرکز کنند و سپس در قالب اجرای زنده روی صحنه بروند.
نهفت در سال ۱۳۷۶ با اجرایی از آثار بزرگان موسیقی ایران روی صحنه رفت و در ادامه بزرگداشت یکصد و بیست و پنجمین سال تولد غلامحسین درویش (۱۳۷۶)، بزرگداشت نود و سومین سال تولد علیاصغر بهاری (۱۳۷۷)، تجلیل از پنجاه سال خدمت فرامرز پایور به موسیقی ایران (۱۳۷۷)، بزرگداشت یکصد و دومین سال تولد علیاکبر شهنازی (۱۳۷۸)، بزرگداشت سی سال فعالیت هنری حسین علیزاده (۱۳۷۹)، بزرگداشت نود و هشتمین سال تولد ابوالحسن صبا (۱۳۸۰)، بزرگداشت نود و هفتمین سال تولد قمرالملوک وزیری (۱۳۸۱)، بزرگداشت یکصد و بیست و سومین سال تولد عارف قزوینی (۱۳۸۲)، تجلیل از چهل سال فعالیت هنری محمدرضا لطفی (۱۳۸۳)، بزرگداشت یکصدمین سال تولد روحالله خالقی (۱۳۸۴)، بزرگداشت علینقی وزیری (۱۳۸۸)، تجلیل از نیم قرن فعالیت هنری محمدرضا لطفی (۱۳۹۳) و…. را برگزار کرد. در طول این اجراها کودکان و نوجوانان نسل اول، دوم و سوم نهفت به جریان موسیقی حرفهای پیوستند و صارمی اکنون در فکر انتشار فراخوان برای جذب نسل چهارم از میان نوجوانان زیر ۱۴ سال است.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با جهانشاه صارمی به بهانه انتشار آلبوم «به یاد لطفی» و در ادامه فعالیتهای گروه نهفت.
با توجه به اینکه بخش مهمی از فعالیتهای گروه نهفت برگزاری بزرگداشت و یادواره برای قدمای موسیقی ایرانی در قالب انتشار آلبوم یا برگزاری کنسرت است و با توجه به اینکه خودتان هم از شاگردان محمدرضا لطفی بودهاید، آلبوم «به یاد لطفی» چگونه شکل گرفت؟
قبل از پاسخ به سوال شما لازم به توضیح میدانم که بگویم، من در صحبتهایم به دو دلیل از عنوان «استاد» برای شخصیتهای طراز اول موسیقیمان استفاده نمیکنم. اول اینکه به علت کثرت استفاده از این عنوان برای افراد فاقد صلاحیت، این کلمه مفهوم و کاربرد اصلی خود را در جامعه امروز موسیقی از دست داده است و دوم اینکه در هیچ جای دنیا از چنین واژههایی برای بزرگان موسیقی خود استفاده نمیکنند. به عنوان مثال شما تا به حال نشنیدهاید بگویند استاد بتهوون یا استاد موتزارت؛ حتی از عنوان آقا هم استفاده نمیکنند که مثلا بگویند آقای بتهوون و نام بتهوون گویای تمام ارزشهای هنری این شخص است. همانطور که نام ابوالحسن صبا یا علیاکبر شهنازی و… گویای بالاترین ارزشهای هنری است. به نظر من با گفتن کلمه استاد، کسی استاد نمیشود و با نگفتن آن از ارزش هنرمند کم نمیشود. برگردیم به پاسخ سوال شما.
یکی از محورهای اصلی گروه نهفت بازسازی و اجرای دوباره آثار قدما و استادان موسیقی کلاسیکمان است که میتواند از غلامحسین درویش شروع شود و تا استادان موسیقی کلاسیک معاصر مثل محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، فرامرز پایور و… ادامه پیدا کند.
نسل دوم گروه نهفت، سال ۸۳ در تالار وحدت کنسرتی برگزار کرد با عنوان «تجلیل از ۴۰ سال فعالیت هنری محمدرضا لطفی»، آن زمان آقای لطفی در سوئیس بودند. محور این کنسرت اجرای آثار آقای لطفی بود و در کنارش چند قطعه از اساتید دیگر هم اجرا کردیم. بعد از برگزاری این کنسرت به دلیل آن که نسل دوم گروه نهفت چندین سال بود که مشغول فعالیت بود و در سطحی حرفهای قرار داشت و خودِ من هم با گروه روی سن میرفتم، تصمیم به ضبط تعدادی از این قطعات گرفتیم.
تعدادی از آثار محمدرضا لطفی قبلا توسط گروه اجرا شده بود و تعدادی هم تا آن زمان با ارکستر اجرا نشده بود که من بعضی از آنها را از روی اجراهای تکنوازی ایشان، برای ارکستر نتنویسی کرده بودم که با گروه نهفت کنسرت دادیم. آن زمان به اعضای گروه که متوسط سنیشان ۱۷ سال بود پیشنهاد دادم که این قطعات را در استودیو ضبط کنیم. البته نه برای روانه بازار کردن، چون از لحاظ حرفهای رعایت حق و حقوق استادم؛ محمدرضا لطفی برایمان مهم بود، بلکه صرفا به این دلیل که در آرشیو نهفت ثبت شوند.
همان سال به استودیو رفتیم و این قطعات را به صورت جمعی ضبط کردیم. این قطعات پیش من ماند تا زمانی که آقای لطفی به ایران برگشت و من به ایشان گفتم که ما این قطعات را ضبط کردهایم اما برای رعایت حق و حقوقتان در آرشیو نگه داشته شده و جایی منتشر نشده است. ایشان هم گفتند که میخواهند این قطعات را با گروههای سهگانهای که آن زمان تشکیل داده بودند، اجرا کنند. آن قطعات توسط آقای لطفی و گروههایشان اجرا و به صورت آلبوم هم منتشر شد و من آنچه را که خودمان ضبط کرده بودیم همچنان نگه داشته بودم.
از زمان اجرای آن قطعات با گروه نهفت، حدودا ۱۴، ۱۵ سال گذشت و دیدم بد نیست که به عنوان یادوارهای برای محمدرضا لطفی، منتشرشان کنیم. ما آن زمان فقط گروهنوازیها را ضبط کرده بودیم و برای انتشار در قالب آلبوم، تکنوازیها توسط همان نوازندگان که اکنون همهشان از اهالی حرفهای دنیای موسیقی هستند، ضبط شد. برای آواز و تصنیف هم از آقای پوریا اخواص دعوت کردم و حاصل همه اینها اثری شد که در آلبوم «به یاد لطفی» میشنوید.
پس در حقیقت آلبوم «به یاد لطفی» در دو مقطع زمانی و با فاصلهای حدودا ۱۴، ۱۵ سال از هم تکمیل شد؟
بله، دقیقا. ولی حُسن کار در این است که در هر دو مقطع، نوازندگانی ثابت حضور داشتهاند.
به محور اصلی کار گروه نهفت اشاره کردید. شما از یکسو تمرکزتان را بر آموزش موسیقی دستگاهی به کودکان و نوجوانان گذاشتهاید و از سوی دیگر همین کودکان و نوجوانان را به سمت بازسازی آثار قدما و استادان موسیقی کلاسیک سوق میدهید و در واقع بر دو نقطه انگشت گذاشتهاید که مغفول مانده است.
محور اصلی کار من در زمینه موسیقی، آموزش است و نقطه تمرکزم هم کودکان و نوجوانان هستند. ممکن است کار کردن با این گروههای سنی مقداری سخت باشد ولی به نظر من اگر عاشق کاری باشید سختیهایش را نمیبینید. نکته حائز اهمیت برای من آغاز کردن آموزش در سن پایین است و معتقدم در هر زمینهای، آموزش باید از سن کم شروع شود تا بتوان در جوانی، نتایجش را دید. این گونه است که من در کلاس انفرادی خودم که هنرجویان تار و سهتار را آموزش میدهم بیشتر بر آموزش کودکان و نوجوانان متمرکز بوده و هستم.
تفکر تشکیل گروه نهفت به سال ۱۳۷۰ برمیگردد. چیزی که همیشه ذهن مرا مشغول میکرد این بود که یک فرد بزرگسال که به دنبال آموزش موسیقی است قطعا انگیزههایی مخصوص به خود دارد ولی کودکی را که نهایتا هشت، نه ساله است و دیدگاهی آن چنانی به موسیقی ندارد چطور میتوان به آموزش و نواختن تار، سهتار، کمانچه و… ترغیب کرد و در او انگیزه کار به وجود آورد؟!
مملوس کردن آموزش موسیقی برای کودکان و قابل مشاهده کردن نتایج و بازده آن برای آنان، همیشه ذهن مرا مشغول کرده بود و بعد از مدتها فکر کردن به این نتیجه رسیدم که کلید حل خیلی از معماها، کار جمعی موسیقی است، چون بچهها در کار جمعی به موسیقی علاقهمندتر میشوند و حسی متفاوت میگیرند.
نکته دیگر که برایم اهمیت داشت این بود که بخشی از موسیقی تکنیکهایی است که هنرجویان در ساز تخصصی خود فرامیگیرند و همینطور مطالب و قطعاتی که آموزش میبینند اما بخش دیگر، مسائل فرهنگی است. ممکن است یک نفر نوازندهای خوب و باتکنیک باشد اما از لحاظ تفکر هنری، تهی باشد و در این صورت قطعا نمیتواند هنرمندی تاثیرگذار در عرصه هنر و اجتماع باشد. پس دغدغه من تربیت بینش فرهنگی هنرجویانم هم بود.
مورد سوم اینکه کسان بسیاری را میدیدم که از کودکی آموزش دیده بودند و در جوانی حرفهای شده بودند اما باید تلاش بسیاری میکردند تا توسط یک سرپرست گروه دیده شوند، وارد گروهی شوند و شروع به کسب تجربه گروهنوازی کنند. من فکر کردم این کار را میشود در سنین پایین انجام داد، یعنی به موازات اینکه هنرجو ساز انفرادیاش را آموزش میبیند، تجربه گروهنوازی و کنسرت را هم پیدا کند تا به سن جوانی که میرسد هم از لحاظ اجرای انفرادی و هم گروهنوازی تجربه کافی برای حضور روی سن را کسب کرده باشد.
اولین گروهی که با رعایت همه این اصول آموزش دیدند چه کسانی بودند و چه زمانی روی صحنه رفتند؟
شکلگیری گروه نهفت با بچههای کلاس خودم بود. چهار، پنج نفر بودند که همگی تار مینواختند و حدود ۱۱ یا ۱۲ سال داشتند. کمکم دیدم که میتوانم سازهای دیگری هم اضافه کنم. آن زمان آقای سعید فرجپوری ایران بود و من از ایشان خواستم اگر هنرجویانی در همین رده سنی دارند به من معرفی کنند، ایشان سه هنرجوی کمانچهنواز به من معرفی کردند؛ صبا علیزاده، نوید دهقان و نگار خارکن که البته بعدها رعنا شیعه هم به جمع گروه نهفت پیوست. بعد از اضافه شدن کمانچه، تنبک را هم اضافه کردم و این جمع هسته اولیه و نسل اول گروه نهفت را در سال ۷۵ تشکیل داد. حدود یک سال و شاید کمی بیشتر، هر هفته با آنها تمرینهای طولانی داشتم؛ حتی برای کمانچهها جهت تصحیح فواصلشان در انگشتگذاریها، مجبور بودم تمرینهایی جداگانه بگذارم. نکته مهم این که از ابتدای کار، از تمام تمرینات گروه نهفت فیلم تهیه کردم که در آرشیو موجود است.
استادم، آقای حسین علیزاده هم در جریان تمرین ما بودند و به نقطهای رسیدیم که ایشان هم معتقد بودند کار قابل ارائه است. من فرهنگسرای شفق را برای چهار شب اجاره کردم. این جریان مربوط به حدود ۲۱ سال پیش یعنی سال۷۶ است و آن زمان اجرای کنسرت با هنرجو کاری عجیب و غیرمعمول بود. مسئول فرهنگسرای شفق از من پرسید شما که میخواهید چهار شب اجرا بروید، فکر میکنید کسی بیاید کارتان را ببیند؟! و برایتان جالب خواهد بود که بگویم هر چهار شب، سالن پر شد! اولین کنسرت نسل اول گروه نهفت با اجرای آثاری از استادان موسیقی کلاسیک ایران در سال ۱۳۷۶ برگزار شد و رفتهرفته هدفمندتر شدیم.
و در راستای این هدفمندتر شدن، هر سال اقدام به برگزاری بزرگداشت یکی از اساتید موسیقی کلاسیک کردید؟
بله. من تصمیم گرفتم هر سال در قالب بزرگداشت یکی از اساتید موسیقی کلاسیکمان، آثار آن استاد را با گروه نهفت اجرا کنیم. این تصمیم چند حُسن داشت؛ اول این که اینها آثار ماندگار هنری ما هستند و با تمرین و اجرای این آثار نه تنها میتوان تکنیکهای نوازندگی هنرجویان را رشد داد، بلکه میتوان دیدگاههای هنری و زیباییشناسی موسیقی را در آنها به وجود آورد. دوم اینکه از این طریق میتوان هنرجویان را با فرهنگ موسیقیمان و نیز با جملهبندیهای صحیح موسیقی آشنا کرد که همه این موارد در حقیقت پشتوانه هنری هنرجویان در آینده خواهد بود.
هدف دیگر من از برگزاری این بزرگداشتها رساندن دوباره آثار استادان موسیقی کلاسیکمان به گوش نسل امروز است. این مسئله از اهمیت خاصی برخوردار است. طبیعتا یک سال کار کردن روی مجموعه آثار یک استاد، تاثیری بسیار متفاوت خواهد داشت تا اینکه هنرجویی یک هفته روی یک قطعه کار کند و بعد آن را کنار بگذارد و برود سراغ قطعه دیگر.تمرین طولانی مدت روی این آثار باعث میشود یکسری جملهبندیهای درست موسیقی در ناخودآگاه هنرجو به شکلی قوی حک و تبدیل به پشتوانه بیان او در موسیقی شود.
روال کارمان هم این بود که بعد از آماده شدن کارها، در تالار رودکی یا وحدت روی صحنه میرفتیم و بعد در بخش گروهنوازی جشنواره جوان که آن زمان در دلِ جشنواره موسیقی فجر برگزار میشد شرکت میکردیم و دقیقا میتوانم بگویم در تمام سالهایی که نهفت در جشنواره شرکت کرد، مقام اول را آورد.
بعد از چند سال، نسل اول گروه نهفت که به آستانه جوانی رسید، نسل دوم را جذب کردم و الان که با شما صحبت میکنم کارم با نسل سوم هم تمام شده و در این فکر هستم که برای تربیت نسل چهارم، مجددا اقدام به جذب هنرجوی زیر ۱۴ سال کنم.
در این مسیر که بیست و خردهای سال از آغازش میگذرد هیچ گاه مورد حمایت هم قرار گرفتهاید؟
پاسخ سوالتان را با ذکر یک خاطره میدهم. سال ۷۸ که برای بزرگداشت یکصد و دومین سال تولد علیاکبر شهنازی در تالار رودکی روی صحنه رفتیم، در جشنواره هم شرکت کردیم و مقام اول را آوردیم. چون مقام اول را آوردیم گفتند در اختتامیه هم اجرا داشته باشید. آن زمان بچهها اجرا میکردند و من با آنها روی سن نمیرفتم. همان سال ارکستر فیلارمونیک ارمنستان به رهبری لوریس چکناواریان هم در جشنواره حضور داشت. در حالی که گروه نهفت روی سن در حال اجرا بود، آقای چکناواریان کنار من ایستاده بودند. بچهها را که دیدند گفتند عجب گروه ژوستی! با این سنشان چقدر عالیاند! و کلی تعریف کردند و پرسیدند تمرینهایتان چگونه است و من توضیح دادم. سوال کردند دولت از شما پشتیبانی میکند؟ گفتم خیر! گفتند هیچ؟! گفتم هیچ! گفتند این هیچ یعنی واقعا هیچ؟! یا چون کم است شما میگویید هیچ! گفتم نه! به معنی دقیق کلمه هیچ حمایتی نمیکنند! پرسیدند کجا تمرین میکنید؟! گفتم در خانهام!
سرشان را تکان دادند و گفتند شما اگر پایت را از ایران بیرون بگذاری، نه حتی در اروپا و آمریکا، در همین ارمنستان، کارتان را که ببینند میگویند شما نه فکر زندگیات را بکن، نه فکر خورد و خوراکت را، نه تحصیل فرندانت را، نه بهداشت و درمانت را، همه اینها با ما. ما بچهها را به تو تحویل میدهیم و تو فقط با اینها کار کن! معلوم است که تحت این شرایط نتیجه کار و تداوم آن به چه صورت خواهد بود.
باورتان میشود ۲۲ سال است که گروه نهفت مشغول کار است و سر سوزنی حمایت نشده است! البته این را هم بگویم که از ابتدا، من انتظار هیچگونه حمایت مادی و معنوی را از هیچ نهاد دولتی و غیردولتی نداشتهام و بر طبق شواهد، در این مملکت هر جریان فرهنگی که از حمایت دولتی برخوردار بوده پس از مدتی متوقف شده و اینکه جریانی فرهنگی به نام نهفت توانسته است به مدت ۲۲ سال تداوم داشته باشد، به عدم برخورداری از هرگونه حمایتی بوده است.
و حمایت دفتر موسیقی و وزارت ارشاد هم محدود شده است به دادن نوبت اجرا در تالار وحدت؟
تقریبا همینطور است. البته این هم داستان دارد. ما در سالهای اول فعالیتمان در تالار رودکی روی صحنه میرفتیم. سال ۷۹ بود و کنسرت بزرگداشت آقای علیزاده؛ در آن زمان آقای ایرج نعیمایی مدیرعامل انجمن موسیقی بودند. من برای دادن تقاضای اجرا رفته بودم و آقای نعیمایی گفتند میخواهید در تالار وحدت روی صحنه بروید؟ و من گفتم چراکه نه! آن زمان تالار وحدت، تالار وحدت فعلی نبود و اجرا در آن، اعتبار رزومهتان را چندین برابر میکرد.
نامه درخواست اجرا در تالار وحدت از سوی انجمن به تالار فرستاده شد. فردای آن روز از تالار وحدت با من تماس گرفتند و گفتند هر چند شب که مایل هستید میتوانید در تالار رودکی روی صحنه بروید ولی از اجرا در تالار وحدت انصراف دهید! پرسیدم چرا؟! گفتند ما دلیلش را به آقای نعیمایی میگوییم! گفتم شما با خودشان صحبت کنید، چون ایشان تشخیص دادهاند که ما در وحدت روی صحنه برویم.
دو، سه روز گذشت و من آقای نعیمایی را دیدم و گفتم که از سوی تالار وحدت چنین چیزی به من گفته شده است. ایشان گفتند بله! گفتهاند تالار وحدت جای گروههای حرفهای است و من هم جواب دادهام دقیقا به همین علت میخواهم که گروه نهفت آن جا برنامه اجرا کند، چون گروهی حرفهای است.
آن زمان برای اطلاع رسانی کنسرتها، مقابل تالار وحدت بنر نصب میکردند. بنر ما را نصب کردند و عصرش به من خبر دادند که تالار وحدت بنر را برداشته است!… اینها را گفتم که بدانید ما چه مسائلی را پشت سر گذاشتهایم. بالاخره این کنسرت در تالار وحدت برگزار شد. این اجرا، بزرگداشت سی سال فعالیت هنری حسین علیزاده بود و دو شب روی صحنه رفت. کار درجه یک بود و هر دو شب سالن پُر شد و از آن پس، کنسرتهایمان در تالار وحدت برگزار شدند. من اگر بخواهم سرگذشت بیست و چند ساله گروه نهفت را بگویم که در کنار موسیقیمان چه مبارزاتی انجام دادهایم تا به اینجا برسیم، سرگیجه میگیرید!
سال ۸۴ که قرار بود «بزرگداشت یکصدمین سال تولد استاد روحالله خالقی» را در جشنواره موسیقی فجر اجرا کنید طی نامهای سرگشاده از حضور در این رویداد موسیقایی انصراف دادید و بعد از آن هم دیگر شرکت نکردید. امسال قصد حضور دارید؟
من فعلا شرکت در جشنواره را از ذهنم پاک کردهام و به آن فکر نمیکنم. برای این کار دلایل زیادی دارم که بخشی از آنها مربوط به ساختار جشنواره است و بخشی دیگر مربوط به دیدگاههای هنری خودم. البته تمام اینها به معنای نفی تلاشهای مسئولین جشنواره نیست.
اگر این نقد را بر کار گروه نهفت بشنوید که باتوجه به گروه سنی بچهها، باید موسیقیای در خور سن و سالشان به آنها آموزش داد و چرا باید از بچه ۱۰، ۱۱ ساله خواست که کارهای درویشخان یا شهنازی را اجرا کند و اینها کارهای درجه بالا و کلاسیک موسیقی ایران است و برای ذهن کودکان و نوجوانان سنگین، چه پاسخی میدهید؟
اینجا چند مسئله مطرح است. اول اینکه بچههایی که موسیقی جدی ایرانی کار میکنند، سر کلاسهایشان چه قطعاتی را آموزش میبینند؟ هنرجویان و بچههایی که میخواهند تار آموزش ببینند، کتابهای دستور مقدماتی تار و سهتار روحالله خالقی را در برنامه آموزش ابتدایی خود دارند، به قطعات کتابهای اول و دوم که نگاه کنید؛ پیشدرآمد دشتی: موسی معروفی، رنگ ابوعطا: ابراهیم منصوری، پیشدرآمد اصفهان: مرتضی نیداوود، رنگ اصفهان: غلامحسین درویش و… همگی آثار کلاسیک موسیقی هستند و آنها، همینها را آموزش میبینند. در آموزش سازهای دیگر هم متد به همین صورت است. پس نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه خیلی بهتر است که رپرتوار کار جمعی و گروهی آنان نیز در همین سطح باشد.
دوم اینکه وقتی این قطعات را با بچهها و نوجوانان را کار میکنیم، آنها از سن کم با موسیقی ناب هنری آشنا میشوند. یعنی دیگر ذهنشان اجازه نمیدهد که موسیقی مبتذل گوش کنند. از سوی دیگر در موسیقی کلاسیک غربی نیز آموزش بر همین روال است، بچههایی که موسیقی کار میکنند چه مینوازند؟ باخ، موتزارت، شوپن و… همینها را کار میکنند.
در زمینه آموزش موسیقی به کودکان، بحث دیگری داریم به نام موسیقی ارف که البته من با آن شیوهای که در ایران تدریس میشود کاملا مخالفم. چون حتی خود کارل ارف پیشنهاد داده بود که در هر کشوری بسته به فرهنگ خودشان سازهایی ابداع شود که بچهها با آن سازها کار کنند ولی این جا همان بلز را آوردهاند و همان را کار میکنند. در صورتی که بچهای که میخواهد موسیقی ایرانی کار کند اصلا ذهنیت بلز لازم ندارد. آقای پایور یکبار به من فرمودند «بچهای که قرار است موسیقی ایرانی کار کند، از همان ابتدا باید گوشش به فواصل دشتی و چهارگاه و همایون و … عادت پیدا کند.» پس خیلی بهتر است برای ورود و آشنایی کودکان کم سن و سال با موسیقی ایرانی از تنبک و اشعار فراخور سن و سال آنها استفاده شود.
گفتگو: نرگس کیانی
دیدگاهتان را بنویسید