آرش نصیری (روزنامهنگار/ مدیر و مجری برنامه هزارصدا): توضیح: من این یادداشت را بیشتر از چهل روز پیش نوشتم؛ قبل از آنکه همایون شجریان عزیز و هنرمند ماجرای کنسرت خیابانی را مطرح کند و اتفاقات و نظریات دیگری مطرح شود. این یادداشت را بنابه دلایلی منتشر نکردم اما الان که دوباره و به قصد ادیت نگاه کردم دیدم حاوی مسائلیست که خواندنش خالی از نکته نیست. از جمله اینکه در آن پیشبینی برخی از اتفاقاتی که بعد از آن افتاد هم هست.
***
دوست و بزرگتر من، زندهیاد اسدالله مشایخی که همین دو ماه قبل در اثر یک حادثه رفت و داغدارمان کرد، سالها قبل گزارشی نوشته بود از سفرش به جنوب کرمان و برایش تیتر زده بود: «سفر به دیار آدریمونها». شاید اوایل دهه هشتاد. نمیدانم که این گزارش مال دوره تصدی کدام دولت است. رفته بود به دیدار «مردمی که زندگی نمیکنند، زنده بمانی میکنند». و در بخشی از مقدمه آن گزارش تلخ نوشته بود: «…من به این بیابان آمده بودم چون گفته بودند همین جاست که پیش از آنکه مادران باردار شوند و نوزادان متولد، مگسها تخمهای خود را برای باروری روی چشم و دل نوزادان آماده کردهاند. من به جنوبیترین مکان استان کرمان رفته بودم. به دیدن آدمهای بیشناسنامه، آدمهای متوقف شده از نسل پدر در پدر متوقف شده….»
و دوست عزیزم، فوتوژورنالیست هنرمند رضا معطریان چندی قبل به همان جا رفت که اسد رفته بود، یعنی قلعه گنج(!!) کرمان و از خانوادههایی میگفت که در اوج بدبختی زندگی میکردند و واقعا منتظر همان یارانه چهل و پنج هزار تومانی بودند. اینها را میگویم که بگویم این فقر و گرفتاری صرفا مربوط به حالا نیست و محصول یک فرآیند دراز مدت است و خودم، در سالهای اواخر دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد که در روزنامه گزارش اجتماعی مینوشتم دچار افسردگی شده بود. البته آن موقع فرآیند برخورد با این مسئله طور دیگری بود و حالا طور دیگریست، همانطوری که حالا فرآیند برخورد با اطلاعاتی که در این باره به گوش و چشم میرسد طور دیگریست.
یکی از این نمونه رفتارها، لغو کنسرت به بهانه مشکلات معیشتی مردم است.
***
نمیدانم چه کسی این زمزمه یا فراخوان یا کمپین را راه انداخت اما نگارنده، اولین بار آن را در صفحه آقای سیروان خسروی دیده است که کنسرتش را به این بهانه و با انتشار یک اطلاعیه لغو کرد و آخرین بار هم، همین دیروز یک نفر در صفحه اینستاگرامش خبر از این داده بود که همایون شجریان هم، کنسرتش را به این مناسبت لغو کرده است. این دوست جوگیر مت هم در کنار پستش نوشته بود: «پسر کو ندارد نشان از پدر….». یعنی همایون هم مثل پدر گرانقدرش کاری در راستای کمک به مردم فقیر و وضعیت معیشتی جامعه انجام داده است در حالی که ماجرا این نیست و این اقدام اصلا تاثیری در وضعیت معیشت ندارد که هیچ، شاید فرصتی که برای کمک به آنها به وجود میآید را هم از آنها میگیرد. سیروان که نوشته بود حتی صد و پنجاه میلیون پول خسارت سالن را هم میدهد، به چه کسی؟ به همین سیستم که به آن اعتراض دارد! در حالی که میتوانست با این صد و پنجاه میلیون، صد و پنجاه خانواده را در همان قلعه گنج خوشبخت کند. تازه شش سانس کنسرت و درآمد ناشی از آن که صدها خانواده دیگر را میلیونر میکرد. همایون شجریان هم همینطور که الحمدالله کنسرت هایش پرفروشند و اتفاقا یکی از دلایل پتپیولار شدنش خواهندن آهنگی در ارتباط با وضعیت جامعه با شعری زیبا از زندهیاد حسین منزویست.
توجه کنید تاثیر یک میلیون پول برای کسانی که چشم به راه یارانه هستند خیلی متفاوت است با این تاثیر بر زندگی ستارههایی که خرج روزانه ورزش و خورد و خوراک و تفریحشان بیشتر از این است. اما همین ستارهها کنسرتشان را لغو میکنند که به وضع معیشتی آنها کمک کنند. این دو مقوله در صورتی با هم مرتبط بودند که مشتریان این کنسرتها هم همین مردم بودند، در حالی که آنها اصلا ارتباطی با هم ندارند. یعنی مردمی که نه در قلعه گنج، بسیاری از مناطق سیستان و بلوچستان و مناطق محروم دیگر، که در همین پایتخت در تامین معاش اولیهشان ماندهاند، ارتباطی با کسانی که ماهانه چند بار به کنسرت میروند ندارند. آنها گرفتارند و اتفاقا این گرفتاریها هم، فقط مربوط به این سالها نیست که اینستاگرام و تلگرام و فضاهای دیگر مجازی فراگیر شدهاند و مردم در جریان اامور قرار میگیرند و حتی آنها را بزرگتر میکنند. امروز هم مشکلات فقط مربوط به خرمشهر و آبادان و کرمانشاه و مناطقی نیست که بولد شدهاند، بلکه شهرستانهای دیگری بودهاند که همیشه محروم بودهاند و هنوز هم هستند و راه درمانشان هم، پیوستن به راه حلهای عوامانه نیست که فالوئرهای فضای مجازی، یا کمپینهای هر چند روز یک بار تجویز میکنند.
***
همین امروز یک سخنرانی از دکتر محمود سریعالقلم را در همین فضای مجازی فوقالذکر میدیدم که در آن میگوید: «ما ایرانیها در دوره مظفرالدین شاه وقتی رفتیم سراغ توسعه، رفتیم دنبال آزادی سیاسی، در حالی که متون و علم به ما میگوید آزادی سیاسی نتیجه تولید در کشور است. یعنی آزادی سیاسی از طریق سخنرانی و تظاهرات و کمپین به دست نمیآید…»
و کنسرت هم یک چرخه عرضه و تقاضا و ایجاد اشتغال است. کنسرت فقط مال آن ستارهای که مردم به خاطرش به کنسرت میآیند نیست، بلکه آن کارگری که سالن را تمیز میکند یا کسانی که مسئول برقراری نظم سالن هستند و صدابرداران و نوازندگان و … هم در آن کنسرت سهم دارند حتی اگر سهمشان یک هزارم آن خواننده باشد. همه اینها یک چرخه تولیدند و به اینها اضافه کنید شرکتهای تولیدی و تبلیغاتی و بنگاههای خبری و سایتها و …. همه آنها هم جزو کسانی هستند که وضعیت معیشتی شان نگران کننده است.
بگذریم از اینکه حالا هر آدم خود یک بنگاه تولید خبر است و بخش مهمی از این بنگاههای کوچک خبرسازی و خبررسانی علاقمند به رفتارهای حاد عوامگرایانه هستند تا رفتارهایی از روی عقل و منطق.
راههای زیادی برای تاثیرگذاری بهتر وجود دارد؛ میتوان مثل مسعود شجاعی هزینه تهیه و راهاندازی چندین دستگاه آب شیرینکن در آبادان و خرمشهر را تامین کرد و خود دست به کار شد و به همراه بقیه مردم تانکر آب جابجا کرد، یا مثل علیرضا جهانبخش به دیدن متین، کودک هواداری که در کورهپز خانه کار میکند رفت و پیراهن خود را به او بخشید و به خانوادهاش هم کمک مالی کرد. خیلی کارهای دیگر هم هست که میتواند به مردمی که در معیشتشان وا ماندهاند کمکی حتی معنوی کند، مثل خواندن ترانهای برای فقر، انواع فقر، از فقر معیشتی تا فقر فرهنگی همین مردم و مردمان دیگری که مشکل مالی ندارند اما مشکلات فرهنگی و اجتماعی فراوان دارند. میتوان گروه موسیقی را برد در محلههای فقرنشین و برای آنها برنامه اجرا کرد. میتوان در یکی از همین محلات و در یک سالن ورزشی بزرگ برایشان کنسرت رایگان برگزار کرد. خیلی کارها هست که میتوان کرد و بدترین کار همین است که تعطیل کنیم به این خاطر که آنها وضعیت معیشتی درستی ندارند و روحیه جامعه خسته و ناامید است! مگر قرار است که ما به بهانه تنبیه دست اندرکاران اداره مملکت مردم را تنبیه کنیم؟ آیا قرار است حداقل شادی را هم از مردم دریغ کنیم؟….
البته این اقدام یک جورایی هم میتواند مرتبط با وضعیت اقتصادی این روزهای جامعه باشد و آن اینکه مشخص شود مردم روحیه خرید بلیت کنسرت هم ندارند، آن وقت، میشود این کنسرتها را معلوم است بلیتهایشان فروش نمیرود کنسل کرد و ارتباطش داد به این کمپینها و گردهاییهای مجازی و به این ترتیب شد جزو خیل عظیم مردمی در فضای مجازی، که فراوان شعار میدهند و کمپین راه میاندازد اما برای خرید آیفون ده صف میکشند و …
ما همه درگیر فضایی هستیم که در آن فقط حرف بدون عمل خریدار دارد، در حالی که آنچه جامعه ما را از این وضعیت در میآورد عملهای آدمهاییست که میتوانند پیش قراولان فکری جامعه باشند…
عمل همیشه و در هر حالتی بهتر از بیعملیست.
دیدگاهتان را بنویسید