موسیقی ایرانیان: عصر روز شنبه ۱۳ اسفندماه فروشگاه مرکزی شهرکتاب، به بهانه انتشار مجموعه آثار «لوریس چکناواریان» میزبان وی و علاقه مندان به ایشان بود. صادق طباطبایی نیز در این برنامه مهمان شهر کتاب بود که سوالاتی از چکناواریان پرسید. چکناواریان در این نشست صمیمانه گفت: من در تهران بزرگ شدم و از کودکی عاشق مرشد شیرخدا بودم و از رادیو ریتمهای شاهنامهاش را گوش میدادم. او گفت: خود را جوانی میداند که با وجود حضور در دهه هشتم زندگی خود هنوز جوانی عاشق است.
در ابتدای این جلسه، چکناواریان سخنانش را این گونه آغاز کرد: من همیشه رو به ارکستر و پشت به مردم بودهام بنابراین روبرو شدن با مردم برایم سخت است و از اینکه در این زمینه تجربهای ندارم از همه شما عذرخواهی میکنم؛ چرا که من درحال حاضر همه شما را به شکل یک ساز میبینم.
وی به شرح گذشته خود پرداخت و گفت: من از یک خانواده مهاجر ارمنی هستم اما خودم را یک ایرانی اصیل از دوران کوروش کبیر میدانم؛ من معتقد هستم همه ما از یک فرهنگ و اجتماع هستیم اما بعد از جنگ ایران و ترکیه ارمنستان به دو قسمت تقسیم شد، مادر من در این جنگ نجات پیدا کرد و به ایران فرار کرد. پدرم نیز از زندانیهایی بود که به بروجرد آمده بود. پدر و مادرم آنجا با یکدیگر آشنا شدند و با هم به تهران فرار کردند؛ علی رغم مخالفتهایی که در خانواده بود، به هر حال عشق پیروز شد و من و خواهرانم به دنیا آمدیم.
از اساتید مختلفی کمک گرفتم تا شاهنامه را درک کنم
چکناواریان درباره علاقهاش به موسیقی و شاهنامه گفت: من در تهران بزرگ شدم و از کودکی عاشق مرشد شیرخدا بودم و از رادیو ریتمهای شاهنامهاش را گوش میدادم. من عاشق ریتمهای دستههای عزاداری محرم بودم. دنبال دستههای عزاداری راه میافتادم و نت نویسی میکردم.
وی افزود: آشنایی من با داستان رستم و سهراب زمانی آغاز شد که به زورخانه رفتم تا با چنین موسیقی آشنایی پیدا کنم. علاقه من به این داستان بسیار زیاد بود تا جایی که وقتی از من دعوت شد به ایران بیایم پاسخ دادم به شرطی به ایران میآید که داستان «رستم و سهراب» را به من سفارش دهید. ایران قبول کرد این اثر را به من سفارش دهد اما وقتی به ایران آمدم هیچ کس با من قرارداد نبست چون فکر میکردند من ایرانی نیستم، به من گفتند این شعر برای تو سخت است و نمیتوانی این کار را انجام بدهی.
وی تصریح کرد: تنها کسی که در ایران برای خلق این اثر به من کمک کرد، مرحوم روحالله خالقی بود؛ او از من حمایت کرد و از اساتید مختلفی کمک گرفتم تا شاهنامه را درک کنم، چرا که نمیخواستم صرفا موضوع داستان را به یک اپرا تبدیل کنم، تمرکز من بر شعر فردوسی بود.
نوشتن اپرای رستم و سهراب ۲۵ سال طول کشید
چکناواریان درباره مشکلات نوشتن اپرا گفت: در اپرا نوشتن مشکلات بسیاری است خصوصا اینکه شاعر و اپرانویس از یکدیگر دور باشند و به طور قطع من نمیتوانستم با فردوسی تماس بگیرم و سوالهایم را از او بپرسم. شاهنامه برایم مثال مجسمهای شده بود که به من گفتند برای آن لباس بدوزم.
این رهبر ارکستر یادآور شد: ۲۵ سال طول کشید تا اپرای رستم و سهراب را بنویسم. برای اینکه باید این اپرا را به سبک ایرانی مینوشتم. این در حالی بود که تحصیلات من در اروپا سپری شده بود و به شدت تحت تاثیر موسیقی اروپایی بودم. برای این اپرا از ریتمها و سنتهای زورخانه استفاده میکردم و در صحنههای ماتم نیز از ملودیهای محرم کمک گرفتم.
چکناواریان از مصرع «حسین من در کربلا کشته شد» به عنوان مصرعی یاد کرد که ریتم اپرای رستم و سهراب را از آن گرفته است.
من یک آهنگساز دیوانه هستم
چکناواریان در بخش دیگری از این گفتوگوی هنری بیان کرد: آهنگسازان دو دسته هستند گروهی دیوانه و گروهی دیگر عاقل هستند. باید درباره خودم بگویم که من یک آهنگساز دیوانه هستم. چرا که اگر آهنگساز دیوانه نباشد نمیتواند اثر بسازد.
چکناواریان در ادامه سخنانش از زمانی یاد کرد که قرار شده بود اپرای رستم و سهراب را در تالار وحدت اجرا کند، وی گفت: وقتی قرار شد اپرا را در ایران به صحنه ببرند، به من گفتند این اپرا ۱۲۰ دقیقهای است و باید به مخاطب استراحت بدهید. اما من قبول نکردم و گفتم که اگر قرار باشد در میان اپرا زمان استراحت وجود داشته باشد، به هیچ وجه اثر را اجرا نخواهم کرد.
او با اشاره به روز اجرای کنسرت افزود: در زمان اجرا مطمئن بودم که تالار وحدت خالی از جمعیت است چرا که من پشتم به مخاطبان بود و سکوت در سالن حکم فرما شده بود. فکر میکردم سالن خالی شده است چرا که اپرا در سکوت کامل خود به پایان رسید. اما وقتی دستم را پایین آوردم سالن منفجر شد و دیدم همه بر صندلیهای خود نشسته بودند و این بزرگترین تشویق زندگی من بود. حتی وقتی از در تالار وحدت بیرون آمدم تا به سمت هتل حرکت کنم صدها نفر بیرون از تالار منتظر بودند تا مرا ببینند.
حتی یک بار هم از اشعار فردوسی خسته نشدم
چکناواریان در بخش دیگری از سخنانش به اپرای «رستم و اسفندیار» نیز اشاره کرد که توسط شهر کتاب به او سفارش داده شده بود و افزود: ۱۰ سال طول کشید تا اپرای «رستم و اسفندیار» را بنویسم چرا که دلم میخواست سنت تعزیه را به صورت اپرای مدرن دربیاورم، اما متاسفانه فکر نمیکنم این اجراها در طول زندگیام به صحنه بروند اما امیدوار هستم برای آیندگان باقی بماند.
این هنرمند درباره ویژگیهای اپرایهایش توضیح داد: در طول ۲۵ سالی که این قطعات را مینوشتم هر روز با خودم نقش «رستم» را بازی میکردم تا بتوانم او را حس کنم. در این ۲۵ سال حتی یک بار هم از اشعار فردوسی خسته نشدم.
کاش روزی بتوانم موسیقی پاپ بنویسم
چکناواریان در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه تا کنون چند قطعه موسیقی نوشته است توضیح داد: بنده ۷۸ اثر دارم و کار اخیرم پوئم سمفونی کوروش کبیر است. همچنین پنج سمفونی برای ارکستر بزرگ، ۶ اثر کنسرتو، ۱۲ اثر ارکسترال و سنتهای مختلفی نوشتهام.
این آهنگساز و رهبر ارکستر در پایان سخنانش درباره موسیقی پاپ بیان کرد: موسیقی پاپ جایگاه خودش را دارد همه موسیقیها حاصل عشق هستند اما شاید هنرمندی که دراین زمینه صاحب نظر نباشد بیراهه برود و اثر مهمی را به وجود نیاورد اما این به این دلیل نیست که موسیقی پاپ موسیقی بدی باشد،ای کاش من هم روزی بتوانم موسیقی پاپ بنویسم شاید تا آخر عمرم این کار را انجام دهم؛ البته باید بگویم بنده ۱۶ آهنگ عاشقانه نوشتم که بسیار نزدیک به موسیقی پاپ است اما برای ارکستر نوشته شده است.
دیدگاهتان را بنویسید