سما بابایی: «آواز در موسیقی اصیل ایرانی در آستانهی فراموشی است.» این گزارهای است که این روزها بسیار شنیده میشود؛ با این وجود آیا میتوان برای آواز ایران که در طی سالیان دراز همچنان به حیات خویش ادامه داده نگران بود؟ آیا با توجه به وضعیت کنونی آواز، میتوان گفت در سالهای آینده دیگر از آواز ایرانی اثری باقی نخواهد ماند؟ اگر پاسخ مثبت است، چه دلایلی باعث وقوع چنین امری شده؟ باید مخاطبانی را مقصر دانست که هر روز به موسیقیهای آسانتری واکنش نشان میدهند یا موسیقیدانانی که نتوانستهاند خوراک مناسبی برای آنان خلق کنند؟ اگر این نگرانی وجود داشته باشد، پس چگونه تعدادی زیادی از آوازها همچنان بین مردم شنیده میشوند و جایگاه خود را حفظ کردهاند؟
برای ارزیابی این نکات، سایت «موسیقی ما» چندی قبل نظرسنجیای دربارهی ده قطعهی آوازی که در دههی ۹۰ بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند برگزار کرد تا مخاطبان، دلنشینترین آواز را انتخاب کنند. از جمله این آوازها «بیقرار» علیرضا قربانی و مهیار علیزاده، «گفتوگوی شمس و مولانا» همایون شجریان و محمد معتمدی و بهزاد عبدی، «کولی» همایون شجریان و تهمورس پورناظری، «دلبر عیار» همایون شجریان و سهراب پورناظری، «سنتور و آواز» محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان، «زورق شکسته» همایون شجریان و علی قمصری، «به زندان جنون» مجتبی عسکری و مجید درخشانی، «ساز و آواز» سالار عقیلی و حریر شریعتزاده، «موج و نفس» وحید تاج و علی قمصری و «جام صبوحی» علیرضا قربانی و سامان صمیمی بودند. در این میان تعداد مخاطبانی که در این نظرسنجی شرکت کرده بودند، قابل تأمل بود. به هر روی «بیقرار» توانست رتبهی نخست را به دست آورد و همین بهانهای شد برای گفتوگو با «مهیار علیزاده» دربارهی آواز ایرانی و چالشهایی که این فرم موسیقایی هماکنون در موسیقی ایران با آن مواجه است.
- * به نظر میرسد با تمام اهمیتی که «آواز» در موسیقی اصیل ایرانی دارد، بسیاری بر این اعتقاد هستند که دیگر نمیتوان آن قدرت و قوت گذشته را در آن مشاهده کرد و از آن طرف، مخاطب امروزی دیگر پذیرای چنین فرمی نیست. باید چنین فرضیهای را پذیرفت؟
قبل از اینکه این فرضیه را بپذیریم یا رد کنیم، باید دلایل این موضوع را به درستی واکاوی کنیم. ممکن است تعدادی از شنوندههای حرفهای و گاه متعصب موسیقی ایران، اصلاً چنین مسالهای را قبول نداشته باشند؛ چون همچنان آواز را دوست دارند و شنوندهاش هستند. اما اگر واقعگرایانه با این مساله برخورد کنیم و به اصلاح سرمان را زیر برف نکنیم، با این واقعیت روبهرو میشویم که آواز ایرانی جایگاه خودش را از دست داده و تعداد این افراد در مقایسه با جمعیت کنونی کشور یا حتی جمعیتی که مخاطب موسیقی هستند، بسیار اندک است. آواز در موسیقی ایرانی تقریباً از معروفترین فرمها است و در فرم قدیم اهمیت بسیار زیادی داشته؛ این در حالی است که خستهکنندهترین فرم برای شنوندهی امروز به حساب میآید.
- * به این مسأله اشاره دارید که آواز یکی از مهمترین فرمهای موسیقی ایران است که حالا برای شنونده خستهکننده است. چه اتفاقی رخ داده که این وضعیت حاصل شده؟
بررسی این ماجرا به طور حتم نیاز به کار و پژوهشهای کارشناسی و گسترده دارد. اما میتوان در یک نگاه کلی، دلایل بسیاری برای آن برشمرد. برای مثال انتخاب شعر مناسب یکی از دلایل این ماجرا است. همانطور که شعر از دوران کلاسیک شروع شده و حالا به دوران مدرن رسیده، این سیر در آواز دیده نمیشود. از آن طرف، انتخاب سرعت در آواز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است که میتوان گفت در حال حاضر کمتر به آن توجه میشود. هم افرادی که تجربهی زیادی دارند و هم جوانان، سرعت کلام را رعایت نمیکنند. گاهی تندتر آن را ادا میکنند و گاهی کندتر، در حالی که رعایت سرعت ادای کلمات حتی در یک گفتوگوی ساده هم اهمیت دارد و میتواند تأثیرات مختلفی روی مخاطب بگذارد. از طرفی گاهی طول زمانِ قطعاتی که به شکل آوازی اجرا میشود از حوصلهی گوش مخاطب امروز خارج است.
- با توجه به اهمیت ساز در ساز و آواز این مساله اجتناب ناپذیر نیست؟
ببینید وقتی خواننده و نوازندهای مشغول اجرای یک ساز و آواز هستند، باید با گوشهگردی محدود، خلاقیت بسیار زیادی به خرج بدهند تا مخاطب را به اوج احساس برسانند. در حالی که گاهی دوستان موسیقیدان گمان میکنند در اجراهایی از این دست دارند درس ردیف پس میدهند و چنان گوشهگردیهای متنوعی میکنند که از حوصلهی مخاطب خارج میشود. گاهی نیز یک قطعهی آوازی فراز و فرودهای مناسب ندارد. برای مثال خواننده در ۱۲ دقیقه در یک دانگ میخواند و از آن خارج نمیشود و دلایل دیگری که همانطور که عرض کردم نیاز به بحثهای کارشناسی دارد و فکر میکنم این مسأله از چنان اهمیتی برخوردار است که استادان بزرگ موسیقی باید دربارهی آن تأمل کافی انجام دهند.
- * اغلب آواز را طراحیای توسط خواننده میدانند. اما شما سهم بسیاری نیز برای آهنگساز قائل هستید.
حتماً همینطور است؛ آهنگساز باید آن آزادی را به خواننده بدهد تا او بتواند با طراحی آوازی که از قبل کرده و در بستری که ایجاد شده به راحتی و بدون احساس مزاحمتی به کارش بپردازد.
- * و معمولاً این اتفاق رخ نمیدهد. درست است؟
رخ نمیدهد، چون اجرای یک قطعهی آوازی بسیار دشوارتر از یک تصنیف است و باید وقت بسیار زیادی روی آن گذاشت. وقتی خواننده طراحی آواز میکند، منِ آهنگساز باید برای فضاسازی وقت بسیاری بگذارم. همانطور که صدابردار برای میکس و مستر باید کار دقیقتری انجام دهد تا محصولی که به دست مخاطب میرسد به شکلی باشد که آن را رد نکند. یکی از آسیبهای بسیار بزرگی که این روزها به آواز رسیده، این است که معمولاً آن را برای پرکردن زمان سیدی یا کنسرت استفاده میکنند. برای مثال میگویند که زمان کنسرت باید ۹۰ دقیقه باشد؛ ما ده قطعه داریم که زمان اجرای آن ۷۰ دقیقه میشود و برای پرکردن ۲۰ دقیقهی باقیمانده، دو قطعهی آوازی اجرا شود.
- * اشکال این مساله چیست؟ خوب است که مخاطب به هر حال از ۹۰ دقیقه، ۲۰ دقیقه ساز و آواز گوش کند تا گوشش با این فرم آشنا شود.
خوب است نه با این شرایط که بدون طراحی، تنظیم و فکر و تنها برای پر کردن زمان اجرا شود. در این صورت مخاطب را به خمیازه وا میدارد و منتظر میماند تا تصنیف اجرا شود.
- * خب چنانچه موسیقی اصیل نیز به همان شکل گذشته اجرا شود، شاید مخاطب را به خمیازه وادارد. اما لااقل آهنگسازان نسل شما توانستند با خلاقیتهایی که به خرج میدهند، شنوندهی امروز را با این موسیقی همراه کنند؛ این اتفاق برای آواز نمیتواند رخ دهد؟
ببینید یک مرز باریکی در این میان وجود دارد و نکتهی مهم این است که در این مسیر نباید با پرداختهای ناآگاهانه، قطعات آوازی را به مسیر پاپیولار کشاند. امروزی شدن مختصات خاص خودش را دارد؛ خواهناخواه باید بپذیریم که نمیتوان در یک قطعهی آوازی رضایت عموم را به سرعت به دست آورد. انتخاب شعر در این میان از اهمیت بالایی برخوردار است که من همواره روی آن تأکید دارم. میشود با سرعت مناسب، پرداخت دقیق، فضاسازی درست، زمان مناسب، مخاطب را همراه کرد؛ اما اینکه انتظار داشته باشیم که یک رضایت فراگیر پرسرعت رخ دهد، امکان ندارد. ما باید در قطعات آوازی، مرز موسیقی هنری را به هر صورتی حفظ کنیم. موسیقی هنری پیشرو است و موسیقی پیشرو زمانی که تولید میشود، اجتماع کمکم آن را میپذیرد و بعد از مدتی مخاطبان خودش را پیدا میکند. سالهای اولیهای که من آهنگسازی میخواندم، استادان مختلف تلاش کردند به من این نکته را گوشزد کنند که این موسیقیای که میسازم، موسیقی هنری نیست و بعد یاد دادند که روش موسیقی هنری این طور است. البته بیان این جملات در این گفتوگو و اصلاً در قالب کلمه کار دشواری است.
- * اگر قرار باشد در قالب کلمات بگوییم، موسیقی هنری چیست؟
موسیقی هنری نیاز به معلم و راهنمایی دارد. خط دهنده و جریانساز است. البته کسی نمیتواند بگوید دیگری حق ندارد یک قطعهی آوازی را به این شکل بسازد. هر کسی در هنر آزاد است و هرچه میخواهد، میتواند تولید کند. قضاوت دست زمان است. زمان از ساخت یک قطعه عبور میکند و بعد از سالها، عیار هنری یک اثر مشخص میشود. این مسأله در تمام هنرها وجود دارد.
- پس اگر ما فراموشی موسیقی آوازی در حال حاضر را بپذیریم، شما سهم بیشتری برای خود اهالی موسیقی قائل هستید تا هنرمندان؟
بله، شما چند نمونه میتوانید در همین دههی ۹۰ نشان دهید که یک آواز طراحی شده، فضاسازی و تایم مناسب داشته باشد؟ خلاقیت در آن وجود داشته باشد؟ صدابرداری و همه چیز آن مناسب باشد؟ به همین نظرسنجی شما اشاره کنم. شما اگر از یک مخاطب عام هم سوال کنید، حتماً «کولی» یا «دلبر عیار» که در سیدی «خداوندان اسرار» آمد را شنیده است. درحالی که ممکن است ردیف نداند و بلد نباشد ساز بزند. اما این آوازها را شنیده است؛ چون خواننده و آهنگساز آن به درستی عمل کردهاند.
- * به همین خاطر است که یک قطعهی ساز و آواز استادی مثل شجریان و لطفی از طرف مخاطبان عام هم مورد پذیرش قرار میگرفت؟
البته که آثار آن اساتید از کیفیت بسیار بالا و استثناییای برخوردار بود؛ اما نمیتوان دوران آن بزرگواران را با هماکنون مقایسه کرد. امروز زندگی مختصات خودش را پیدا کرده و طبیعتاً موسیقی هم از این فرایند جدا نیست. سرعت زندگی، تکنولوژیهای نوین و غیره شرایط جدیدی پیدا کرده. بنابراین ما میتوانیم یک آوازِ همایونِ خوانندهای که هماکنون میخواند را با آوازِ همایونِ استاد شجریان مقایسه کنیم، اما شرایط امروز را نمیتوان با آن دوران بسنجیم. در آن زمان چند خواننده با رسانهی محدود و تعداد اندک وجود داشتند. اما حالا یک قطعه که در کنسرت اجرا میشود میتواند از طریق اینستاگرام بیش از دو میلیون مخاطب داشته باشد.
- * با همهی اینها، مخاطب غیر ایرانی هنوز این فرم را با تمام اشکالاتش دوست دارد.
دقیقاً. آواز برای مخاطبان و گوشهای غیر ایرانی جذابترین فرم است. در کنسرتهای مختلف خارج کشور، وقتی آواز ایرانی اجرا میشود تمام مخاطبان سراپا گوش هستند و این نشاندهنده ی جذابیت آواز است. با وجود آنکه آواز ایرانی با یک سری فرمهای جیپسیهای اسپانیا یا خوانندگان جز شباهتهایی دارد، اما تکنیکهایی که خوانندگان ما به کار میبرند، بسیار دشوارتر از تکنیکهای آوازی غربی و شرقی است. آواز ما به فضای موسیقی ترکیه شبیه است که همچنان مردمشان به این فرم علاقهی بسیار زیادی دارند و آن را مثل فرمهای دیگر گوش میکنند. موسیقی ترکیه و کشورهای عربی به موسیقی ما نزدیک است و آنها هم مثل ما موسیقی و آواز بداهه دارند، همانطور که جزیستها هم بداههسراییهایی با سازهایی چون ساکسفون، درامز و کنترباس دارند که شاید برای ما غیرقابل درک باشد. اما همانطور که گفتم صدایی که خوانندگان ما تولید میکنند، بسیار دشوار است. برای مثال همایون شجریان وقتی آن بازه صدایی را در قطعهای مثل «با من صنما» تولید میکند، تکنیک و تحریرهایش به شکلی است که وقتی هنرمندی خارج از ایران میشنود، میخکوب میشود یا در همین آواز «بیقرار» مخاطبان اتریشی متوجه نمیشدند که علیرضا قربانی چه میخواند، اما مبهوت شده بودند.
- * برسیم به «بیقرار» که یکی از پرمخاطبترین قطعات آوازی این سالها بود. به نظر میرسد شما همواره به آواز در کارهایتان اصرار دارید. این طور نیست؟
«بیقرار» فرم جدیدی در آواز داشت که بعدها تکرار شد، یک آواز دشتی با ترکیب فضاهای الکترونیک.
- * با تمام این بحثهایی که شد آیا باید برای آواز در موسیقی ایران نگران بود؟
به هر حال باید بحث کمیت را از کیفیت جدا کرد و یادمان باشد باید به آواز ایرانی بهای بسیاری بدهیم، چون یک فرم ناب در موسیقی ایرانی است. باید از خودمان بپرسیم که چه تعداد آوازخوان هماکنون میتوانند مثل شجریان بخوانند؟ تعداد آوازخوانان خوب که معلم و مکتبدیده باشند، کوک بخوانند و ظرافتهای مخصوص آواز را لحاظ کنند، از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر است. به همین خاطر آوازخوانان امروزی که آواز را به شکل درستی میخوانند، وظیفهشان این است که بقیهی جوانان را هم تربیت کنند؛ چه در دانشگاه، چه در رسانهها و چه در آموزشگاه و هر کجای دیگر که میتوانند.
دیدگاهتان را بنویسید