گروه موسیقی «دستان» پاییزِ امسال بعد از مدتها فعالیتهای انفرادی اعضای گروهش؛ بار دیگر پاییز سال جاری با آواز «شهرام ناظری» به اجرای برنامه خواهند پرداخت. در این اجراها قرار است قطعاتی از ساختههای «سعید فرجپوری» به اجرا درآید. استادِ کهنهکار و نوازندهی نامی کمانچه و آهنگساز در طول فعالیتهای حرفهای خود با بسیاری از بزرگان موسیقی ایرانی همکاری داشته است. او از هنرمندانِ برآمده از مرکز حفظ و اشاعه است که بعدها در شیدا و عارف نواخت و بعدتر در آوا با محمدرضا شجریان دوباره همکاری کرد و سالها هم با دستان اجراهای متعددی را در داخل و خارج ایران شکل داد و توانست با دیگر دوستانش در این گروه نقش مهمی در معرفی موسیقی سنتی ایران در خارج از کشور داشته باشد. برای همین هم بود که جایزه بهترین موسیقی سال ۲۰۰۳ از وزارت فرهنگ فرانسه را دریافت کرد. با او دربارهی وضعیت کنونی موسیقی ایرانی و همچنین فعالیتهای فردیاش به گفتوگو نشستهایم:
- * گفتوگو را از گروه دستان آغاز کنیم. شما مدت زیادی است که در ایران اجرا نداشتهاید. چه شد که تصمیم گرفتید دوباره در ایران روی صحنه بروید؟
تقریباً سه سال از آخرین اجرای من در ایران میگذرد. آخرین اجرای «دستان» کار «میخانه خاموش» بود که با سالار عقیلی در برج میلاد روی صحنه بردیم. البته به غیر از تهران، در شهرهایی مانند شیراز هم کنسرت برگزار کردیم. بعد از آن دیگر اجرایی نداشتیم. البته بچههای گروه به صورت تک به تک در این مدت اجراهایی داشتهاند. مثلاً آقای حدادی، آقای متبسم، آقای بهروزینیا و … در این سالها به اجرای برنامه پرداختهاند ولی به این شکل که همه با هم جمع شویم، نبوده است. البته من سال گذشته «دو نوازی» با آقای حدادی داشتم که در قالب گروه «دستان» نبود. بعد از آن دیگر کاری با «دستان» نداشتیم. سال گذشته هم با گروهی کار کردیم که کار خودم بود. کار را ضبط کردیم که این اثر «خانه تنهایی» نام دارد و سالار عقیلی خوانده است. گروهی از بچههای جوانتر را جمع کردیم و کار انجام شد. امسال هم قرار است گروه دستان با شهرام ناظری کنسرت داشته باشد. قرار است اینجا دور هم جمع شویم. من کار جدیدی هم دارم که میخواهیم آن را با خوانندگی آقای ناظری اجرا کنیم.
- * قطعات مورد نظر ساخته شماست؟
بخشی از قطعات را من کار کردهام و در واقع بخشی از آهنگسازی بر عهده من بوده است. در مورد بخش دوم هم باید بنشینیم و صحبت کنیم و تصمیم بگیریم. احتمالاً قسمت کوچکِ سازی هم داشته باشیم. البته باید از کارهای قدیمیگروه دستان با آقای ناظری هم استفاده کنیم.
- * این کار در واقع دومین سری همکاریهای گروه دستان با شهرام ناظری است. درست است؟
گروه دستان در گذشته با شهرام ناظری خیلی کار کرده. تورهای زیادی هم با یکدیگر برگزار کردهایم. ما پروژههای زیادی از گذشته تا به امروز با هم داشتهایم. من از سال ۲۰۰۰ میلادی با گروه دستان همکاری میکنم ولی دوستان از قبل از سال ۲۰۰۰ هم با آقای ناظری خیلی کار کردهاند. کارهای مختلفی داشتهاند که سیدیهایش منتشر شده و تورهای زیادی نیز در اروپا، آمریکا و ایران برگزار کردهاند. حالا دوباره میخواهیم فعالیت جدیدی در قالب همکاری در پروژه جدید با حضور آقای ناظری انجام دهیم.
- * چه شد که به نام شهرام ناظری رسیدید؟
آهنگساز هر کاری در گروه دستان نظرات خاص خود را دارد که این نظرات را به جمع منتقل میکند. مثلاً میگوید من دوست دارم این کار با صدای شهرام ناظری یا خواننده دیگری اجرا شود. اصول کار به این شکل است که برای هر کاری، اگر کار باکلام باشد ابتدا آهنگساز با خواننده صحبت کرده و مشخص میکند که خواننده چه کسی باشد. در نتیجه پروژه کلید میخورد و شروع میشود. دوستان دیگر هم میآیند و به کار اضافه میشوند.
- * پس حضور شهرام ناظری در پروژه پیشِ رو به پیشنهاد شما بوده است؟
بله.
- * بحثی در این میان وجود دارد. به نظر میرسد که دستان تنها گروه موسیقی ایران است که در این سالها توانسته به فعالیتهایش ادامه دهد. گروههای زیادی وجود داشتهاند که پس از مدتی به دلایل متفاوتی فعالیتهایشان متوقف شده است. چه چیزی در دستان وجود دارد که این انسجام را در این سالها حفظ کرده است؟
نکتهای که به آن اشاره کردید خیلی مهم است. ما قبل از این که با همدیگر کار کنیم دوستی دیرینهای داشتهایم. در این گروه رفاقت وجود دارد و رابطه عاطفی میان اعضای گروه برقرار است. زمانی که با هم کار میکنیم بیشتر حول یک پروژه میگردیم ولی علیرغم این که همیشه با هم نیستیم، دلمان برای همدیگر تنگ میشود چون خاطرات خوبی داریم، کارهای زیادی با هم انجام دادهایم و همدل و راحت هستیم. هرازگاهی دوست داریم غیر از کارهایی که خودمان به شکل انفرادی انجام میدهیم، گروه دوباره دور هم جمع شود.
- * شاید همین دوری، دوستی شما را حفظ کرده است!
شاید اینطور باشد و بعید هم نیست! ممکن است اعضای بعضی گروهها که زمان زیادی را کنار هم میگذرانند، مشکلات بیشتری پیدا کنند ولی خوشبختانه ما دوست داریم که همیشه دور هم جمع شویم و حول یک محور، کار جدیدی انجام دهیم و فعالیت خود را آغاز کنیم. این اتفاق به همین دلیل است که همدیگر را دوست داریم و ارتباط خوبی بین ما بوده است. گاهی اوقات آدم از گروههایی که کار میکند، خاطره خوبی ندارد و برخوردهایی پیش میآید که با خود میگوید «نه، دیگر ضرورتی ندارد اینجا کار کنم». به نظر میرسد آدمها کمی از هم دور شدهاند ولی ما خوشبختانه این مشکل را نداریم.
- * اساتید موسیقی سنتی مدام در معرض این سؤال هستند که چرا با هم همکاری نمیکنند. دلایل متعددی هم مطرح میشود. یکی از این دلایل این است که در واقع راه موسیقاییشان از هم جدا شده و نگرششان به موسیقی با یکدیگر متفاوت است. به نظر میرسد واقعیت امر این است که اساتیدی که در سطح هم قرار دارند معمولاً نمیتوانند با هم کار کنند و ترجیح میدهند بیشتر با جوانان و موزیسینهای بینام کار کنند. چه اتفاقی افتاده که گروه دستان به سراغ خواننده نامآشنایی مانند شهرام ناظری رفته است؟ آیا در همه این سالها نگرش موسیقایی شما هیچ تغییری نکرده است؟ در واقع این مسئله که همه شما در یک سطح موسیقایی هستید، خللی در کار ایجاد نمیکند؟
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. من فکر میکنم نکتهای که به آن اشاره کردید بسیار اهمیت دارد. البته این که بعد از گذشت زمان، آدم اختلاف سلیقه پیدا کند، امری طبیعی است اما چیزی که خیلی مهم است، نبودن خودخواهی است. همانطور که گفتید گروههایی تشکیل میشوند ولی بعد از مدتی از هم میپاشند. بعضی وقتها آدمها میخواهند خودشان مرکز همه چیز باشند. یعنی موزیسین میخواهد فقط خودش مطرح شود چون فکر میکند حقش از دیگران بیشتر است. این مسئله باعث میشود که مجبور شود با کسانی که همتراز خودش هستند، کار نکند. این به نظرم در موسیقی ما خیلی زیاد بوده است. آدمهایی که مطرح بودهاند، میتوانستند با هم کار کنند اما این اتفاق رخ نداده است. چه اشکالی دارد با هم کار کنند؟ ولی منیتها، خودخواهیها و بیشتر خواستنها مانع شده است. منظور من صرفاً مسائل مادی نیست بلکه از نظر معنوی و خودخواهیهایی که آدم میخواهد همه چیز را به نام خودش سند بزند و فقط خودش مطرح باشد، میگویم. البته شخص من اینگونه فکر نمیکنم چون قرار است «ما» یک کاری انجام دهیم. این کار هم اگر با دوستانی باشد که سالها با همدیگر کار کردهایم، راحتتر است. در گروه دستان هم هیچوقت واقعاً فقط اسم یک نفر مطرح نبوده است. همیشه گفتهایم «گروه دستان». اینگونه نام گروه مطرح میشود. در گروه دستان، آدمهای مشخصی کار میکنند ولی سعی کردهایم منیتها را از گروه دور کنیم و در جمع ما نباشد. بالاخره گاهی اوقات اختلاف نظرهایی پیش میآید ولی همیشه میگوییم که خودمان را وارد این داستان نکنیم و اجازه دهیم گروه همینطور بماند و کارها انجام شود. اگر راستش را بخواهید، ماندگاری گروه دستان به این دلیل بوده است.
- * به نظر میرسد چون تقریباً همه اعضای گروه دستان خارج از ایران هستند، دچار این حواشی نمیشوند. همانطور که میدانید این اتفاقات ظاهراً در ایران بین اهالی موسیقی بیشتر است. خیلی از موزیسینهای داخل کشور حس ناخوشایندی نسبت به خودشان، کارشان، حرفهشان و همکارانشان دارند. همیشه در ذهن ما بود که اعضای گروه دستان چون خارج از ایران هستند، ظاهراً از این ذهنیتها کمیفارغترند و به همین خاطر راحتتر با همدیگر کار میکنند…
به نکته خوبی اشاره کردید. این مسئله واقعاً در ایران بیشتر دیده شده و مشکلی است که باعث میشود گروهها از هم جدا شوند. من بیشتر از همه فکر میکنم خودخواهیهاست که باعث میشود همکاریها دوام نداشته باشند.
- * فیلسوفی جمله معروفی دارد که «عادلانه این بود هر کسی تقاص رفتار خودش را پس میداد» اما در واقعیت به نظر میرسد که اینطور نیست. یعنی از آن خودخواهی که شما به آن اشاره میکنید و معتقدید بزرگان موسیقی به آن دچار بودند یا همچنان هستند، انگار بیشتر از همه به موسیقی سنتیمان ضربات سهمگینی وارده شده است. یعنی اینکه ما نه دیگر آثاری با قدرت دهه شصت و هفتاد داریم و نه دیگر آن ارتباط با مخاطب حفظ شده است. آیا اصلاً درمانی برای این اتفاق هست؟ وضعیتی که الان موسیقی سنتی به آن دچار شده را ما باید آب رفته تلقی کنیم یا میتوان آن را به جوی برگرداند؟ آیا میتوان این منیت را که اتفاقاً بیشتر در اهالی موسیقی سنتی وجود دارد از بین برد؟
مؤلفههای زیادی را میتوان در نظر گرفت برای اینکه متوجه شویم چه چیزهایی مؤثر بوده که موسیقی سنتی الان حال و روز خوبی ندارد. البته من با این گزاره چندان موافق نیستم که میگویند موسیقی «سنتی».
- * منظور ما همان موسیقی اصیل ایرانی است…
بله، موسیقی اصیل یا موسیقی ایرانی عبارت بهتری است.
- * موافق هستید که موسیقی ایرانی حال و روز خوشی ندارد؟
بله، اصلاً حال و روزش خوب نیست. آن بستری که شما میگویید، در دهه ۶۰ و ۷۰ برای فعالیت موسیقی وجود داشت و اساتیدی که در این زمینه کار میکردند با همفکری پیش میرفتند. مثلاً جایی بود مانند کانون فرهنگی و هنری «چاووش» که واقعاً منیتها در آن نبود. این خودخواهیهایی که به آن اشاره کردیم هم وجود نداشتند. همه میآمدند کار میکردند. در واقع یک کار گروهی و جمعی بود و همه حضور و نقش داشتند ولی به نظرم موسیقی ما به تدریج به سمت و سویی پیش رفت که این منیتها خیلی زیاد شد. مثلاً آدمهایی که در یک گروه شناخته شده بودند، فکر میکردند کاری که انجام دادهاند باید بیشتر مطرح شود چون نقش بیشتری دارند. این مسئله در کار گروهی امکانپذیر نیست. نمیشود شما بخواهید یک کار گروهی انجام بدهید و انفرادی هم جلو بروید. به نظر من تکتک آدمها در کار محترم هستند و کارشان اثرگذار است. این مجموعه است که میتواند کار خوب را پیش ببرد، نه یک فرد. اگر قرار بود یک فرد کار را انجام دهد، میتوانست به تنهایی برود و کاری را انجام دهد و به صورت فردی کار کند. از سوی دیگر شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی هم تأثیر دارد. مسائل اجتماعی که ما در ایران داریم و مشکلاتی که هست، در شکلهای مختلف بروز میکند. مثلاً وقتی میگوییم «مردم خسته شدهاند» باید ببینیم از چه خسته شدهاند؟ باید شرایطی از جمله شادی و حرکت فراهم باشد. فکر میکنم موسیقی کلاسیک ما و موسیقی ایرانی شاید تنها در بخشی که مردم بخواهند فقط به عنوان یک شنونده بیایند یک موسیقی سنگین را بشنوند قابل قبول است ولی مردم موسیقیهای دیگر را هم میخواهند. نمیتوانیم بگوییم در همه حالات فقط موسیقی ایرانی بشنوند بلکه باید مثل همه جای دنیا رفتار کرد. آدمها همیشه که نمیتوانند موسیقی کلاسیک را گوش دهند. بالاخره موسیقیهای دیگر را و حرکت، انرژی و شادی هم میخواهند. من فکر میکنم که ما شنوندههای موسیقی کلاسیک مان یعنی موسیقی ایرانی را هنوز هم داریم ولی نتوانسته ایم شنوندههای بیشتری را جذب کنیم.
- * موسیقی ایرانی شنونده دارد اما به نظر میرسد اثر خوب به آن میزانی که باید، وجود ندارد…
فکر میکنم یک دلیل این اتفاق همین است که سازندگان یک اثر خوب باید به صورت تکتک، آدمهایی باشند که واقعاً در کارشان توانایی دارند. از طرف دیگر قرار است یک کار خوب انجام شود اما امکان دارد سلیقه آدمها و مسیر برای انتخاب کار توسط آنها عوض شده باشد. الان من احساس میکنم در میان خوانندگان، نسل جوانی داریم که خیلی کشش دارند از موسیقی کلاسیک دور شوند و بیشتر دوست دارند در فضای پاپ باشند. من اصلاً مخالف موسیقی پاپ نیستم ولی احساس میکنم خطشان در حال عوض شدن است چون جامعه به شکل عام بیشتر این را میطلبد. چون شهرت بیشتری پیدا میکنند، از نظر مالی هم برای شان بهتر میشود و سالنهایشان هم بیشتر پر میشود. ولی به نظر من این درست نیست. آدم نباید به خاطر این قضیه، مسیرش را عوض کند. شما اگر در حوزهای، توانایی و قدرتش را دارید باید حفظش کنید تا بماند. هر موسیقی باید جایگاه خودش را مثل همه جای دنیا داشته باشد. الان مثلاً در غرب، یک آدمیکه مایستر ارکستر سمفونیک است، ارکستر سمفونیک او را از دست نمیدهد. خودش هم نمیرود در ارکستر دیگری بنشیند و مثلاً موسیقی لایت اجرا کند. این مایستر توانایی و قدرتش را دارد و آن ارکستر سمفونیک هم واقعاً او را حفظ میکند، به او دستمزد بالاتری میدهد، به او احترام میگذارد و مایستر هم کار خودش را انجام میدهد. این کار خیلی راحتتر از این است که همه بیایند تغییر مسیر دهند. من شاگردی داشتم که یک روز با او در مورد نوازندگی و این مسائل صحبت میکردم. او به من گفت میخواهم دیگر ساز نزنم و بروم آهنگسازی کنم. گفتم چرا؟ گفت مسیری که من بخواهم موسیقی ایرانی را کار کنم و مطرح شوم، حداقل برای من بیست سال کار و زمان نیاز دارد، اما الان من میخواهم بروم آهنگسازی موسیقی پاپ انجام دهم چون زودتر برای من به نتیجه میرسد. هم از نظر مطرح شدن و هم از نظر بازدهی مالی برایش بهتر بود. او گفت من این راه را انتخاب کردهام.
- * آیا این نگاه واقعگرایانهتر نیست؟ معتقدیم که نمیتوانیم مخاطب را سرزنش کنیم چون تکنوازی در حد «شهناز» به او ارائه ندادهایم تا ببینیم همان میزان استقبال را انجام میدهد یا نه. اما از طرف دیگر این شک وجود دارد که آیا اصلاً واقعیت امروزی جامعه ما با یک ساز و آواز یک ساعته در یک سالن کنسرت هماهنگ است؟ اصلاً میتوانیم به آن مسیر برسیم؟ نه فقط در جامعه ما بلکه بحث این است که بشر امروز چنین ظرفیت پذیرشی را دارد؟ ما همیشه بشر امروز را با انسانی در قرن هجدهم مقایسه میکنیم. زمانی که به قدری فرصت داشته و وقت زیاد بوده که مینشستند یک ساعت و نیم سمفونی مینوشتند و به نوعی موسیقی پاپ مردم در آن دوره بوده است. زمان، زیاد بوده و سرعت زندگی خیلی کم بوده است. با این سرعتی که ما زندگی میکنیم و با این هجوم اطلاعات مختلف میتوان انتظار همراهی مخاطب با موسیقی اصیل را داشت؟
به نظرم این اشکالی ندارد. منظورم این است که ساز و آواز هنوز شنونده خودش را دارد و قرار هم نیست اتفاق دیگری بیفتد. گاهی اوقات من انتظار دارم با یک ساز و آواز بروم یک سالن ۶ هزار نفری را پر کنم. نه، این اتفاق نمیافتد. نوع موسیقی در شهری مثل تهران، شنوندههای خاص دارد. مگر میخواهیم یک چیز زیر خاکی به مخاطب ارائه دهیم؟ مثلاً موسیقی قرون وسطایی هنوز هم در اروپا با همان ترکیب سازها اجرا میشود. من میگویم این انتظار که مردم عام بیایند این موسیقی را گوش دهند، چندان درست نیست. من هم با این حرف موافق هستم اما این اتفاق رخ نمیدهد ولی معتقدم موسیقی اصیل هنوز هم شنونده خودش را دارد که این شنونده خاص است. به نظر من باید به نیاز آن شنونده توجه شود. همهاش که نباید به موسیقی با تیراژ بالا، جمعیت ۱۰ هزار نفری در سالن و ۶ شب کنسرت در یک سالن فکر کرد. این دلیل نمیشود که این موسیقی برتر است یا الان موسیقی باید این باشد. این اتفاق همه جا هست. الان استقبال از یک خواننده پاپ یا راک که کنسرت برگزار میکند با موسیقی کلاسیکی که اجرا میشود قابل مقایسه نیست. بهترین ارکسترهای سمفونیک مانند برلین یا لندن هم همین شرایط را دارند. بارها ارکستر سمفونیک ونکوور بهترین رهبر را هم دعوت کرده است اما شنوندههایش مثل موسیقی پاپ نیستند و خاص هستند. برنامه اجرا میکنند ولی تعداد آدمهایی که به سالن میآیند اصلاً قابل قیاس با راک و پاپ نیستند. وقتی یک خواننده معروفِ پاپ کنسرت برگزار میکند، خیابانها را میبندند و ترافیک شدیدی ایجاد میشود. سالن بزرگی میگیرند که پنجاه هزار نفر جمعیت میآید ولی موسیقی کلاسیک که اجرا میشود یک سالن ۲۵۰۰ نفره پر میشود. به این شنوندهها خاص میگویند؛ شنوندههایی که طرفدار موسیقی کلاسیک هستند. من میگویم هر چیزی طرفدار خودش را دارد. ما نمیتوانیم بگوییم موسیقی کلاسیک افت کرده است. الان زمان گذشته و شرایط اینگونه است و نمیتوان گفت دیگر این ساز و آواز کشش ندارد چون به نظر من شنوندههای خودش را دارد. زیبا هم محسوب میشود. چرا نیست؟ مثلاً تصور کنید که شما میخواهید یک ساز و آواز از زمان قاجار را با همان کیفیت و با همان ظرافتهایی که وجود دارد، بشنوید. این کار یک تخصص خیلی درجه یک است و امکان دارد تعدادی از موزیسینهای قدرتمند ما بتوانند این کار را انجام دهند که کار سختی هم هست ولی تنها شنوندههای خاص میفهمند که این موسیقی چیست. به نظر من اینطور نیست که ما الان دیگر این کار را انجام ندهیم.
- * این جا دو بحث مطرح میشود. اول اینکه ما موسیقی اصیل ایرانی را به عنوان چیزی که سنت ماست، حفظ کنیم. البته نه لزوماً به عنوان هنر موزهای؛ چون گاهی موزهای به معنای بدی تعبیر میشود…
نه، اتفاقاً تعبیر قشنگی است چون واقعاً موزهای است. اگر شما یک ساز و آواز موزهای داشته باشید خیلی هم زیباست. اتفاقاً ظرافتش در همین است. شما الان برای چه به موزه میروید؟ در تمام دنیا اولین جایی که شما را به عنوان یک توریست میبرند، موزه است و میگویند این موزه را ببینید که خیلی هم با ارزش است.
- * همانطوری که از سنگهای تخت جمشید حفاظت میکنیم باید موسیقی سنتیمان را هم به همان شکل ساز و آواز، پیش درآمد، درآمد و تا انتها حتی با تیراژ کمتر حفظ کنیم. یک نگاه هم این است که باید این موسیقی را با یک نگاه امروزیتر و با سرعت بیشتر و شکل دیگری انجام داد تا بشود مخاطب بیشتری برایش جذب کرد. در واقع با جذابیتهای دیگری بتوان لابلای کار، ساز و آوازها را هم به خورد مخاطب جدید داد. شما این کار را قبول دارید؟
بله، دقیقاً همینطور است. خود ما اصلاً این کار را انجام میدهیم. کارهایی که ما اجرا میکنیم واقعاً ساز و آواز زمان موسیقی صد سال پیش ما نیست. الان به عنوان فرض گروه دستان را در نظر بگیریم یا اصلاً کارهایی که من مینویسم را تصور کنید. طبیعتاً این حس و حال الان من است. ما مثل آن زمان هر کاری نمیکنیم که بنشینیم یک ساز و آواز بنویسیم. یک کار را با فضای امروز و نگرشی که من الان نسبت به این زمان دارم، آرانژمان یا تنظیم میکنیم. ریتمهایی که استفاده میکنیم و کارهایی که روی ساز انجام میدهیم هم خیلی متفاوت است.
- * با استفاده از ردیف و نه فقط مبتنی بر ردیف کار میکنید. درست است؟
دقیقاً. ما الان اساتید خیلی خوبی در زمینه موسیقی زمان قاجار، موسیقی سنتی و موسیقی اصیلمان داریم. موسیقی که با آن متر نوازندگی وجود دارد، زیباییهای خودش را دارد. من میگویم این موسیقی هم هست. مثلاً کارهایی که ما در گروه دستان انجام دادیم، به نظر من جزء موسیقی سنتی نیست. اگر هم باشد، طبق آن سنتی که ما پیش رفتیم و کار شده، اجرا نشده است. شاید عدهای هم این کار را نپسندند ولی شنونده خودش را دارد.
- * نسبت به چیزی که آقای کیانی و دیگران ارائه میدهند، متفاوت است؟
دقیقاً همینطور است و خیلی تفاوت دارد. موسیقی ایرانی با گذشت زمان و در سه-چهار دهه گذشته به نظرم خیلی تکامل پیدا کرده، به جلو رفته و حرکت کرده است.
- * در سه-چهار دهه اخیر واقعاً پیشرفت داشتهایم؟
بله، شما الان موسیقی دهه چهل، پنجاه، شصت و… را در نظر بگیرید. به نظر من در موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک خیلی تکامل ایجاد شده و حرکت زیادی در آن شکل گرفته است. موسیقی دهه سی و چهل را اگر ارزیابی و مقایسه کنیم، میبینیم خیلی فرق کرده است.
- * منظورتان این است که در سی-چهل سال گذشته تغییر کرده است؟
موسیقی در گذر زمان تغییر کرده است. یعنی شما تصنیفی که الان میشنوید با تصنیفی که در دهه چهل ساخته میشد خیلی متفاوت است. فضای موسیقی کلاسیک مد نظر است و منظورم آن بخش سنتی نیست یک ساز و آواز دارد ولی این اتفاق در موسیقی کارِ گروهنوازی ما رخ میدهد. موسیقی ما بر اساس ردیف و اصالتهایی که در موسیقی داشتهایم، کار شده است. از زمان چاووش که همکاریمان را با آقایان مشکاتیان، علیزاده و لطفی آغاز کردیم، موسیقی تغییر کرده است. شما موسیقی دهه شصت را نسبت به موسیقی دهه پنجاه مقایسه کنید. میبینید شکل تصنیف سازی، نوازندگی و گروهنوازی خیلی فرق کرده است.
- * در هر مرحلهای که موسیقی سنتی در حال پوستاندازی بوده، خود اهالی موسیقی مخالف سرسخت این قضیه بودهاند و موضع گرفتهاند و همواره از برچسب پاپ و… استفاده کردهاند. توضیح دهید دلیل مقاومت اهالی موسیقی در برابر این تحول چیست؟
فکر میکنم مقاومت اهالی موسیقی و اینکه بگویند «این کار دیگر سنتی نیست» دلیل مشخصی دارد. یعنی به تدریج همینطور که جلو آمدیم فضا متفاوت شده است. همیشه یک طیف از موزیسینها هستند که خیلی این تغییر و شیوه اجرایی را نسبت به گذشته نمیپسندند بلکه میگویند همیشه باید پای شما در سنت باشد و خیلی آن طرفتر نروید. ولی این تابو از زمانی که در کانون فرهنگی چاووش بودیم و با تلاش اساتیدی که در این مرکز فرهنگی کار میکردند، شکسته شد و حرکت خودش را شروع کرد. به نظر من این حرکت تا الان هم ادامه پیدا کرده است. من اشاره کردم که نسل جدید خوانندههای ما خیلی خوب است. البته نه همه آنها چون بالاخره استثنا هم وجود دارد ولی به نظر من موسیقی از نظر فکری و سلیقهای عوض شده است. این گذر زمان اجتنابناپذیر است. ما به نوگرایی اعتقاد داریم و میگوییم باید یک حرکت در موسیقی ایجاد شود ولی دیگر شعرهای خیلی سبک و هر موسیقی لایتی را نمیپسندیم. اینکه ۱۰ قدم جلوتر بروی و بگویی هنوز دارم موسیقی کلاسیک را اجرا میکنم، درست نیست بلکه باید آن مشخصات را داشته باشد. مثلاً شما الان کارهای آقای مشکاتیان را گوش دهید. به نظر من یک سرآمد در تصنیفسازی بوده است. کارهایی که آن زمان ساخته میشدند قابل اعتنا بودند. چه اشکالی دارد که الان هم در همان بافت کاری، تصانیفی ساخته شود؟ آیا این زیبا نیست؟ آیا شنونده خودش را ندارد؟ حتماً باید در فضای دیگری باشد؟ حتماً باید سازها عوض شوند؟ حتماً باید گیتار هم آورد؟ من مخالف این کار نیستم ولی اینکه آدم دیگر همه چیز را در آن سمت و سو بگذارد که دیگر این موسیقی جواب نمیدهد و این موسیقی شنونده ندارد. به نظر من هنوز ما آن شنوندههایی که داریم، یک نفرش برابر است با ۱۰ نفر شنونده عام. چون شنونده ما، سمپات موسیقی است، موسیقی را دوست دارد و دنبال میکند. من دوست ندارم و واقعاً نمیپسندم یک فرد که میخواهد کار هنری انجام دهد، فقط به این فکر کند که من شنونده هایم بیشتر است و فلان قدر لایک خورده است! یا بگوید من بهترین خواننده هستم برای این که مثلاً صد هزار نفر، آهنگی که من خواندهام و بیشتر در سبک پاپ است را دوست داشتهاند یا من تعداد طرفدارانم بیشتر است. فکر میکنم در حال حاضر متر و معیار، طرفدار و لایکِ بیشتر شده است که به نظر من برای این نوع از موسیقی مضر است.
- * همانطور که گفتید موسیقی گروه دستان هیچگاه جزء موسیقیهایی نبوده که در دهههای قبل اجرا میشده و به نوعی شکل امروزیتری از موسیقی ارائه داده، برای اینکه با مخاطب امروز سازگارتر باشد. اگر به آثاری که به زعم شما جوانها اجرا میکنند، اینگونه نگاه کنیم، چه خواهد شد؟ اگر ببینیم که هدف این عده هم شاید این است که مخاطب بیشتری را جذب کنند و وسط کار اگر ساز و آوازی در شکل قدیمیترش هست، به گوش مردم برسد…
دقیقاً همینطور است و من کاملاً با شما موافق هستم. اگر در این سمت و سو باشد کاملاً درست است ولی بالاخره موسیقی یک چارچوب دارد.
- * شما اثر اینچنینی شنیدهاید که بگویید المانهایی شبیه به پاپ دارد ولی لابلای آن کارهایی هم انجام شده که ارزش دارد؟
بله، خیلی زیاد. نمیتوانم اسم بیاورد. چنین کاری را نمیپسندم که نام ببرم اما کارهای خوبی شنیدهام.
- * اگر قرار باشد از کار خوبی نام ببریم که هم المانهای همهگیر شدن را دارد و هم المانهای موسیقی اصیل و ماندگار را دارد به چه آثاری برمیخوریم؟
در حال حاضر نمیتوانم بگویم. شاید شنیده باشم ولی باید مقداری بیشتر گوش دهم. اینکه میگویم چیزهایی شنیدهام، کارهایی در فضای مجازی بودهاند. من زیاد در ایران نیستم و کارها را بیشتر در خارج از کشور شنیدهام. در مورد صحبت شما باید بروم راجع به آن بیشتر تحقیق کنم و بیشتر بشنوم. کارهایی که اینگونه منتشر شدهاند، زیاد هستند. به نظر من نسل جوان ما خیلی مستعد است. ما از نظر توانایی اجرایی و از لحاظ کار نوازندگی خیلی پیشرفت کردهایم. در همه سازها پیشرفت داشتهایم ولی هنوز مقداری از نظر فکری و سلیقهای مشکل داریم. مثلاً کسی که آهنگسازی میکند هنوز سلیقه اش شکل نگرفته است و بلاتکلیف است.
- * یعنی به نوعی در آزمون و خطا به سر میبرد؟
هنوز این ذهن برای خودش مشخص نکرده که باید در چه ژانری کار کند. نمیداند که میخواهد چگونه کار بسازد. یعنی هنوز تکلیفش با خودش مشخص نیست. مثلاً من وقتی میخواهم یک تصنیف بسازم، میخواهم در ژانری باشد که خودم انتخاب کردهام و دوستش دارم. خیلی نمیتوانم به چیز دیگری فکر کنم چون این ژانر را میپسندم. با خودم میگویم باید در این ژانر باشد تا شنوندههای خودش را داشته باشد. ولی گاهی اوقات شما کاری را میشنوید که به همه چیز میخورد. یعنی هنوز بلاتکلیفی در آن دیده میشود. ما که نمیتوانیم بگوییم باید اینطور کار ساخت. اتفاقاً من میگویم در موسیقی و به کل در هنر اصلاً «باید» نداریم. هر کسی هر طور دوست دارد کار میکند. من از دیدگاه خودم نظر میدهم و قرار نیست که نسخه تجویز کنیم و بگوییم «تو باید اینطور آهنگ بسازی.» من دیدگاه خودم را میگویم و چیزی که میپسندم و دوست دارم به این شکل است. ما در گروه دستان زمانی که یک کار را اجرا یا تنظیم میکنیم، میگوییم که دوست داریم این مؤلفهها را داشته و به این شکل باشد. همانطور که تأکید کردم دوستان موزیسین در نسل جوان خیلی از نظر نوازندگی قویتر هستند. کارهای زیادی انجام شده و تعداد نوازندهها هم بیشتر است. زمانی در همین شهر تهران شاید میتوانستید فقط ۵-۶ نفر کمانچهنواز پیدا کنید ولی الان حداقل میتوانید صد نفر را اسم ببرید که قدرت اجرایی دارند و ساز میزنند. کار زیادی انجام شده ولی دغدغهای که من دارم این است که احساس میکنم مسیر خیلی دارد از اصل خود دور میشود. حالا دلایل این اتفاق واقعاً زیاد است و باید شکافته شود. باید جلساتی برگزار کنند و همه بیایند و راجع به این قضیه نظر بدهند که چه اتفاقی دارد میافتد.
- * شما در حال حاضر ۵۷ ساله هستید و بیش از سی سال است که در زمینه موسیقی فعالیت میکنید. بهترین دوران سنی یک هنرمند موسیقی ایرانی را چه سنی میدانید؟
به نظر من بهترین دوران آن زمانی است که یک هنرمند به پختگی میرسد و دیگر میتواند کار ارائه دهد و در حقیقت به راحتی میرسد. او باید بتواند کارش را ارائه دهد و حس خود را منتقل کند. این بهترین دوران هنرمند است. ممکن است این اتفاق در سی سالگی، چهل سالگی یا حتی پنجاه سالگی برای هنرمند رخ دهد. این بهترین زمانش است. بعد از این کارهایی که انجام دادید، تمریناتی که کردید و صحنههایی که رفتید، آرامآرام به پختگی میرسید و سلیقهتان شکل میگیرد. آنجاست که دیگر میتوانید با مخاطب خود ارتباط برقرار کنید. به نظر من بهترین زمان یک موزیسین و موسیقیدان آن موقع است که اگر بتواند کار کند، کارهای خوبی انجام میشود. این احتمال هم وجود دارد که نتواند کار کند.
- * طبیعتاً زمان هرچه به جلوتر میرود پختگی باید بیشتر شده و جوشش و خلق هم قاعدتاً باید تشدید شود. پس چرا تقریباً در تمام بزرگان موسیقی ما در دو-سه دهه قبل، جوشش بیشتری اتفاق افتاده است؟ چرا آثاری که الان منتشر میکنند علیرغم اینکه توقع داریم پختهتر شده و تجربه به جای بهتری رسیده باشد، اینطور نیست؟ چرا همه ما وقتی مینشینیم و حرف میزنیم هنوز از «دیدار» و «بر آستان جانان» صحبت میکنیم ولی هیچوقت از کارهای جدید نام نمیبریم. چرا از کارهایی که در این سالها منتشر شده کمتر اسم میبریم؟
کارهایی که شما اشاره کردید، آثار آقای مشکاتیان هستند و کارهای زیبا و ماندگاری محسوب میشوند. این کارها نمره خود را گرفتهاند. آقای مشکاتیان الان دیگر حضور ندارند. اگر ایشان الان کار میساخت و با این کیفیت نبود، میشد در موردش صحبت کرد.
- * در سالهای آخر عمرشان کارهایی با آقای ناظری داشتند و کنسرتی هم با حمیدرضا نوربخش برگزار کردند. آیا این اتفاق به حال عمومی جامعه هم ربط داشته یا کم کاری موزیسینها بوده یا اصلاً دلیل دیگری داشته است؟
واقعیتی در کار موسیقی برای کسانی که آهنگسازی و تصنیفسازی میکنند، وجود دارد. حرف شما درست است اما شما نباید انتظار داشته باشید همه کارهای یک موسیقیدان نمره ۲۰ داشته باشد. به نظر من انتظار درستی نیست. برای اینکه گاهی یک کار حس و حال خیلی بهتری دارد و بهتر میتواند ارتباط برقرار کند. موسیقیدان و کسی که کار را میسازد، خودش هم همین تصور را دارد و میگوید کار خوبی است ولی در عمل میبینیم آن موفقیت را در مقایسه با کار دیگرش ندارد. به طور مثال یک نفر در طول زندگی و حیات هنری خود سی تصنیف ساخته اما نمیتوانید بگویید همه کارهایش زیبا و درجه یک است. من چنین چیزی ندیدهام و اگر هرکدام از اساتید قدیمی را هم در نظر بگیرید قطعاً چنین نبوده است.
- * ما به یک روند نگاه میکنیم. میگوییم در همان دوره هم آقای مشکاتیان، کار ضعیف داشته است. به نظر شما در نگاه به روند کلی جریان موسیقی ایرانی از دهه شصت و هفتاد به این سو، کلیت آن مدام رو به افت نبوده است؟
من فکر میکنم که از نظر کیفی، کارهایی که ارائه شده متفاوت بودهاند. البته از تعداد کارها و کم و زیاد بودنشان و اینکه ما در این ژانر از موسیقی چند کار تولید کردهایم، اطلاعی ندارم. همچنین نمیتوانم بگویم اساتید ما با توجه به سن و سالشان و با توجه به کارهایی که در دهه شصت انجام دادهاند، به چه دلیلی کار انجام ندادهاند یا کاری ارائه کردهاند که لول و کیفیت پایینتری داشته است. من اینگونه فکر نمیکنم و نمیتوانم بگویم کارهایی که الان انجام میدهیم نسبت به دهه شصت و هفتاد ضعیفتر است. من این نظر را ندارم بلکه میگویم آن کارها و ظرافت و زیباییهایش به جای خود، ولی الان هم کارهای خوبی انجام شده است. امکان دارد که شما بگویید این کار خوانندهاش ضعیف است. مثلاً در یک کار به فرض قرار است یک عنصر، کلام را اجرا کند و این کار میتواند تأثیرگذار باشد و با شنونده و مخاطب ارتباط بگیرد. اگر نتیجه ضعیف بوده حتماً مشکلی وجود داشته است. بازم هم میگویم که فکر میکنم در میان نسل جوان، تعداد خوانندههای بیشتری نسبت به سه-چهار دهه قبل وجود دارند.
- * اما به نظر میرسد در موسیقی سنتی در حال حاضر تنها چهار-پنج خواننده داریم…
به نظر من خواننده بیشتری داریم.
- * خوانندهای که هم علم موسیقی را بداند، هم قدرت صدا و هم زیبایی صدا داشته باشد و هم اینکه مخاطب او را بپذیرد واقعاً به تعداد زیاد وجود دارد؟
شما بیایید خوانندگان کنونی را با دهه شصت مقایسه کنید. ما آن زمان چند خواننده داشتیم؟ الان چند خواننده داریم؟ اصلاً قابل قیاس نیستند. آن زمان تنها آقایان شجریان، ناظری، تعریف و افتخاری بودند. من دیگر کسی را نمیشناسم.
- * آقای سروستانی هم بودند.
آقای سروستانی که خیلی کار ارائه نمیداد و بیشتر تدریس میکرد. ولی واقعاً اگر الان مقایسه کنید، نتیجه کاملاً متفاوت است. شما میگویید چهار-پنج نفر هستند ولی به نظرم ما حداقل سی-چهل نفر را در میان جوانان داریم که خوب میخوانند اما کسی آنها را نمیشناسد. باور کنید همینطور است و خوانندگان جوان خوب زیادی داریم. این بچههایی که رفتهاند کار کردهاند و زحمت کشیدهاند، واقعاً خوب میخوانند ولی اینها چطور باید معرفی شوند؟ مثلاً الان من میخواهم یک کار آهنگسازی انجام دهم، میروم با یک شرکت صحبت میکنم. به من میگویند این خواننده شناختهشده نیست و چون نمیشناسیم، نمیتوانیم کار او را منتشر کنیم. چه کار باید کرد؟ در این صورت کار شما میماند و منتشر نمیشود. میدانید یک کار که قرار است منتشر شود بالاخره نیازمند سرمایهگذاری است و باید هزینهای برای استودیو، نوازنده و… انجام شود.
- * در دهه شصت نیز همه این مسائل بوده ولی رسانه هم کمتر بوده است. الان رسانهها خیلی بیشتر از آن زمان هستند.
شما کارهای دهه شصت را با کارهایی که حالا انجام شده، مقایسه کنید. یک کار آقای شجریان و یک کار آقای ناظری بوده است. دیگر کدام کار بوده است؟ همانطور که گفتم مگر چند خواننده در آن زمان داشتیم؟
- * باور کنید آن زمان بیشتر بودند.
من به همه این موارد فکر کردهام، نهاینکه همینطور بگویم ولی واقعاً خوانندههای زیادی نداشتیم. الان شرایط خیلی بهتر است. در حال حاضر از همین نسل جوان حداقل غیر از چهار-پنج نفری که مطرح هستند، خوانندههای خوب دیگری هم داریم. میتوانیم ۱۰ نفر را همین الان اسم ببریم که خوب میخوانند. دیگر چه کار باید بکنند؟ طفلکها خیلی هم خوب میخوانند اما دیده نمیشوند.
- * چرا جدی گرفته نمیشوند؟ در دوران انقلاب و فعالیت چاووش و حتی قبل و بعد از آن کسانی که کار میکردند بین ۲۵ تا ۴۰ سال داشتند. علیزاده، مشکاتیان، لطفی، شجریان، ناظری و… در همین رده سنی بودند. از سؤالی که مطرح کردیم، میخواستیم به اینجا برسیم. پرسیدیم که اوج پختگی یک هنرمند موسیقی سنتی در چه سنی است؟ نسل جدید خوانندگان موسیقی ایرانی مانند سالار عقیلی، علیرضا قربانی، همایون شجریان و… هر کدام بین ۴۰ تا ۴۵ سال سن دارند ولی خیلی جدی گرفته نمیشوند و ظاهراً زیر سایه نسل گذشته هنوز جوان حساب میشوند. فکر میکنید دلیل این اتفاق چیست؟
بله، اینها نسل جدیدی هستند که مطرح محسوب میشوند ولی در کنار این خوانندگان مطرح، خوانندگان زیاد دیگری داریم که بچههای با استعدادی هستند. من چند روز پیش به «اورامانات» رفتم و دیدم که جوانی روی صحنه آمد که واقعاً خوب میخواند. ردیف را به زیبایی خواند و آواز درجه یکی اجرا کرد. باورم نمیشد که آنجا یک بچه بیست ساله این قدر خوب بخواند. این را به عنوان نمونه عرض میکنم. مطمئن باشید ما در حال حاضر حداقل صد نفر خواننده خوب داریم. خوانندگانی که نام بردید شناخته شدهاند اما در کنار اینها هم آدمهای دیگری مطرح هستند ولی چه بستری برای معرفی آنها مهیا است؟ شما میدانید الان بچههایی که دارند پاپ میخوانند خیلی بستر بهتری دارند برای این که شنونده دارند. آنها از نظر مالی حمایت میشوند. دهه شصت، بستر مناسبی برای موسیقی وجود داشت. برای این که به یکباره میدیدید کاستی مانند «چاووش ۵ و ۶» یک میلیون نسخه فروش داشت.
- * دلیلش این نبود که آن زمان موسیقی پاپ نبود؟
بله، دقیقاً درست است. البته این بستر اینطور نبود که بگوییم آن زمان به موسیقی اصیل توجه ویژهتری میشد. ولا جلوی موسیقی تا سال ۱۳۶۶ گرفته شد و امکان برگزاری کنسرت وجود نداشت. ما سال ۱۳۶۴ در سفارت ایتالیا با آقای ناظری و گروه عارف کنسرت داشتیم یا با آقای شجریان در سال ۱۳۶۳ به سفارت فرانسه رفتیم. آن موقع هنوز هیچ مجوزی نبود. انقلاب شده بود و همه چیز شامل کنسرتها تعطیل بود و عملاً هیچ چیزی وجود نداشت. ما در سال ۱۳۶۳ هم به انجمن زرتشتیان رفتیم چون آنها میتوانستند کنسرت داشته باشند. با گروه شیدا همراه با آقای لطفی و… رفتیم آنجا کنسرت برگزار کردیم، در حالی که آن زمان اصلاً کنسرت وجود نداشت. تا اینکه سال ۱۳۶۷ اولین اجازه را دادند، ما، گروه شیدا و عارف یکی شدیم و به سرپرستی حسین علیزاده و خوانندگی شهرام ناظری در تالار وحدت اولین کنسرت رسمیمان را برگزار کردیم. از سال ۵۷ تا ۶۷ به مدت ۱۰ سال تعطیل بود و بستر آنچنان هم برای موسیقی مهیا نبود.
- * اما به هر حال فضای شورانگیزتری برای موسیقی وجود داشت.
بله. زمانش خیلی فرق میکرد. مردم برای تهیه بلیت در صف میخوابیدند. ما ۶ شب کنسرت داشتیم و مردم لحاف و پتو میآوردند دم تالار میخوابیدند تا بلیت به آنها برسد. هیچ چیزی نبود و اصلاً موسیقی وجود نداشت. سه آموزشگاه در تهران بود؛ یکی چاووش، یکی کانون چنگ و مرکز حفظ و اشاعه هم فعالیتی داشت. تصور کنید در این شهر به بزرگی فقط سه آموزشگاه وجود داشت و شرایط خیلی فرق میکرد. به نظر من الان وقتی میگوییم در دهه شصت یک کارهایی انجام میشد یا خیلی کارها قدرتمند بود، به دلیل خاطره خوبی است که داریم. در حالی که تعداد کارها اصلاً به اندازه الان نبود که شما بخواهید به مقایسه بگذارید. مثلاً ۱۰-۱۵ کار در میآمد و حالا بیاییم بگوییم کدام بهتر بود. شاید یک بخش این تفکر به دلیل این است که حالت نوستالژیکی در ذهن ما دارند. کارهایی بوده که خیلی گیرایی داشته و از نظر تلفیق شعر و موسیقی در ذهنمان مانده است. وگرنه من فکر میکنم به طور مثال آقای مشکاتیان از آن دست کارهایی که آن موقع انجام میداد، بعدها هم انجام داد. مثلاً کار «دستان» او به نسبت «بیداد» خیلی زیبا است. البته نمیدانم دیگران چه نظری دارند. این کار را آقای شجریان در چارگاه خواندهاند. بعدها هم آقای مشکاتیان کارهای دیگری انجام داد. مثلاً «مرکبخوانی» به نظر من از «بیداد» زیباتر بود. کار «بیداد» نیم ساعت اثر است که به تنهایی توسط ساز اجرا شده است. نیم ساعت کار هم ساز آقای بیگجهخانی با آواز آقای شجریان بود. حالا من نمیخواهم ارزشگذاری کنم و بگویم کدام کار بهتر است ولی به نظر من آن زمان کار هم خیلی کم بود و فضای جامعه تفاوت داشت.
- * میخواهیم در پایان راجع به کارهای خودتان صحبت کنید. در حال حاضر به جز همکاری با گروه دستان، چه کارهایی در دست اجرا دارید؟
الان یک کار دونوازی با پژمان حدادی دارم که قرار است منتشر شود. این کار یک پایش در سنت و پای دیگرش در موسیقی امروز است و حال و هوای خودش را دارد.
- * کار به صورت اجرای زنده ضبط شده است؟
همان اجرای زنده ما است که به دیویدی تصویری تبدیل شده ولی برای ضبط آن به استودیو رفتیم و کار را ضبط کردیم. در واقع ضبط صدا را در استودیو انجام دادیم. باید تأکید کنم کار ما بداهه است. کاری هم که داریم یک کار جدید است و منتشر شده است. این را در تابستان ضبط کردیم که سالار عقیلی به نام «خانه تنهایی» خواند. این کار در حال حاضر در نوبت برای دریافت مجوز است و کارش هم تمام شده است. اینها کارهایی هستند که قرار است منتشر شود. برنامهریزیهایی هم برای کنسرت و اجراهای زنده در ایران قرار است. انجام بدهیم، مانند برنامهای است که قرار است در پاییز اجرا کنیم.
- * کمیراجع به «خانه تنهایی» صحبت میکنید؟
پس از اینکه در تابستان به تهران آمدم و کنسرت اجرا شد، بلافاصله به استودیو رفتیم و کار را ضبط کردیم. خودم از کار خیلی راضی بودم و الان در نوبت است تا ببینیم شرکتی که قرار است کار را منتشر کند، چه میکند. نمیدانم دیگر چه تاریخی قرار است منتشر شود. اشعار از سایه و محمدعلی بهمنی و یک غزل از مولانا است. به نظرم کار خوبی شد چون بچهها خیلی زحمت کشیدند. «آزاد میرزاپور» تار و «فردین لاهورپور» نی زدهاند. «صابر سوری» بربت کار را اجرا کرد، حریر شریعتزاده «دف» و «سحاب تربتی» تنبک زد و آقای اسکندری هم تارباس کار را اجرا کرد. آقای زرعی هم کاخون و بیشتر سازهای کوبهای را اجرا کرد. این کار را اجرا کردیم و بعد هم قرار است به ونکوور برگردم و کنسرتی در این شهر داشته باشم.
- * در مورد جزئیات این اجرا صحبت کنید.
ما قبلاً کاری با چند نفر از بچههایی که در ونکوور هستند، انجام دادیم. این بچهها جوان هستند. ما گروهی درست کردهایم و باید این کار را انجام دهیم. قرار است این کنسرت را در تورنتو هم اجرا کنیم. برنامههای دیگری هم داریم
- * در حال حاضر مشغول انجام کارهای مربوط به این اجرا هستید؟
بله، من در واقع برای انجام این کار به ایران آمدم. یک مسترکلاس در آموزشگاه سعدی به مدت یک ماه برگزار کردم تا بچههایی که کمانچه میزنند بیایند. یکی هم کاری است که با آقای ناظری برای پاییز انجام دادهایم. در نوامبر هم برنامهای را با فیلارمونیک کلن قطعی کردهایم که قرار است در آلمان و بلژیک و دو-سه کشور دیگر در آبان و آذر سال آینده روی صحنه برود.
دیدگاهتان را بنویسید