موسیقی ایرانیان- رضا ساکی: یکی از علاقهها و سرگرمیهایم جستوجو میان کتابهای دستدوم است. حوالی انقلاب چند کتابفروشی دستدومفروش هست که کتابهای بسیار نفیسی از آنها خریدهام، مثلا سالها پیش «احادیث و قصص مثنوی» تالیف فروزانفر را که به شدت نایاب بود از همین دستدومفروشیها خریدم یا یک دورهی کامل آثار «عزیر نسین» یا بسیاری کتاب دیگر به ویژهی کتابهای سیاسی قبل از انقلاب.
این کتابفروشیها اغلب فقط کتاب کهنه و دستدوم دارند و کمتر پیش میآید که مجلههای قدیمی را برای فروش روی پیشخوان بگذارند. اما جایی را حوالی میدان فردوسی میشناسم که خریدار مجلههای قدیمی است و هر وقت مجلهی قدیمی به ویژه مجلههای فکاهی به دستاش میرسد لطف میکند تماس میگیرد تا بروم مجلهها را گرانتر از بقیه بخرم.
یک ماه پیش از حوالی دکاناش رد میشدم، سری به پیرمرد زدم ببینم چیز به درد بخوری دارد یا نه؟ داشت، خوب هم داشت، آن روز شانس یارم بود و یک دورهای سالم و صحافی شده از ماهنامهی «بنیاد» (سال اول، از شمارهی ۱ تا ۱۳) را به قیمت ده هزار تومان خریدم.
در «بنیاد» شمارهی نهم، (آذر ماه سال ۱۳۵۶) گفتوگویی هست با زنده یاد «عبدالله دوامی» که خانم «سیما تقوی» انجام داده است. این گفتوگو بعد از ۳۴ سال شاید برای نخستینبار (دستکم در اینترنت) منتشر میشود که امیدوارم مورد توجه دوستداران استاد دوامی و موسیقی ایرانی قرار بگیرد. استاد دوامی در این گفتوگو به موارد مهمی دربارهی موسیقی اشاره میکند و نظر صریحی دربارهی خوانندگان نامآشنای آن روزگار و تاریخ آواز ایرانی میدهد که خواندنی است.
سعی کردهام کمترین تغییر را در رسمالخط و زبان گفتوگو بدهم. اضافه کردن نام خانم تقوی و استاد دوامی در گفتوگو از من است تا حین خواندن سردرگم نشوید:
تقوی: «عبدالله دوامی» خوانندهای که دارد از یاد میرود، با تمام کهولتش همچنان شیفتهی موسیقی ایرانی است، دستگاههای موسیقی ایرانی را به روانی میشناسد، همچون گلستان و دیوان شمس. استاد دوامی گرچه برای نسل کنونی یحتمل ناشناس است. اما شیفتگان موسیقی ایرانی او و صدایش را به خوبی میشناسند و در یاد دارند و میدانند که دوامی برکت موسیقی ایرانی است.
در خانه کوچکاش در یکی از نقاط دور افتادهی شمیران به دیدارش میروم، عبایی بر دوش و تسبیحی در دست دارد، تازه از نماز فارغ شده است به محض ورودم با وارستگی از روی تشکچهای که بر آن نشسته برمیخیزد و خوشآمد میگوید. چند لحظه سکوت و بعد بی آنکه سوالی کرده باشم خود لب به سخن میگشاید. گوئی برای خود حرف میزند.
دوامی: مسقطالراس من تفرش است. البته ده «طا» یکی از قراء تفرش و من هشتاد و شش سال قبل در آنجا به دنیا آمدم. در کودکی نزد ملای ده قرآن و گلستان را فرا گرفتم. از همان دوران بود که ذوق به یادگیری موسیقی، به خصوص آواز در من پیریزی شد، پنهان و آشکار میخواندم. از قضا از صدای خوبی هم برخودار بودم. دامادمان «یحیی خان قوام الدوله»ای (مرحوم پدر شاپورحاتمی) استاد تار و از شاگردان «میرزا حسینقلیخان» در برانگیختن و بارورساختن ذوق به موسیقی در من، اثر زیاد گذاشت، دیگر فکر و ذکرم آواز شده بود تا آنجا که از خانواده طرد شدم و ناچار ترک دیار کردم. آن روزگار ساززنی و آوازخوانی حرفهای شنیع به حساب میآمد و سازندگان و نوازندگان را عملهجات طرب میگفتند، پانزده ساله بودم که راهی تهران شدم. تا بیست سالگی در مدرسهی تربیت درس خواندم و صرف و نحو آموختم. پس از گرفتن دیپلم به استخدام اداره پست درآمدم و اما آغاز کار هنری من از اینجا شروع شد، در زمان تحصیل چهارده پانزده ساله بودم که شبی به منزل «مجدالممالک» میهمان شدم. در آن مجلس آواز خواندم. از قضا «علی خان نایب السطنه» که از خوانندگان مشهور زمان بود در آنجا حضور داشت، «علیخان» مرا بسیار تشویق کرد، و من که از عشق آموختن موسیقی سرشار بودم نزد وی و «سید عزیز الله ملک» (از روضه خوانهای زمان) ردیف و آواز را فرا گرفتم. این را هم اضافه کنم، در آن زمان روضهخوانها غالبا آوازخوان بودند، و بر رموز و فنون آواز کم و بیش اطلاع داشتند، بار دیگر بخت با من یار شد و در محفلی آشنایی با دو تن از استادان موسیقی «درویش خان» و «میرزا حسینقلی خان» دست داد. «درویش خان» که سخت تحت تاثیر صدایم قرار گرفته بود، برای پرکردن صفحه مرا به برلین دعوت کرد. این دعوت شوق زیادی در من برانگیخت، به این منظور از ادارهی پست تقاضای مرخصی کردم، ادارهی پست که این کار را مغایر شئون خود میدانست نه تنها موافقت نکرد، بلکه به خدمتم در آن سازمان خاتمه داد. با این همه از پا نایستادم و به اتفاق «اقبال السطان طاهرزاده»، «باقرخان» و «مشیر همایون» عازم اروپا شدم. آن موقع سال ۱۹۱۴ بود، اروپا در آتش جنگ میسوخت، به تفلیس که رسیدیم از برلین تلگرافی به این متن دریافت داشتیم: «از ادامهی سفر خودداری و سفرتان را در تفلیس متوقف کنید». در تفلیس هر کدام چند صفحه پر کردیم و راهی تهران شدیم و قرار شد کپی صفحهها به تهران فرستاده شود که نشد، به سبب اوضاع مغشوش ناشی از جنگ همه از بین رفت و به تهران نرسید. در بازگشت به استخدام ادارهی مالیه درآمدم و هم اکنون هم بازنشتهی وزارت مالیه هستم.
تقوی: در اینجا استاد مکث میکند و چشمان کمرمقش را به گلهای قالی میدوزد کسی نمیداند شاید به گذشته میاندیشد و خاطراتی که اینک در ذهنش نشسته و یادآور روزگار پرتوان او است، اکنون استاد تمام وقت در خانه است و جز هفتهای دو روز که معدود شاگردانش در مکتباش تلمذ میکنند بقیهی اوقات را به کتابخوانی و استراحت و یا نیایش حق می پردازد. تنها مونساش همسرش است و به قول خودش اگر حالی باشد نواختن سه تاری که قدمتش به هفتاد سال میرسد دیگر از سرگرمیهای اوست.
شش هفت ماه قبل من استاد را موقع تعلیم در مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ملی در جمع شاگردانش دیده بودم. شاگردان قدرشناسی که حضور استاد را مغتنم میشمردند. استاد با صدایی کوتاه و لرزنده میخواند و شاگردان دنباله روی میکردند، حتی زیر و بم ساز هم به راهنمایی استاد نواخته میشد و …. اینک شش ماهی است که توان رفتن و آموختن را ندارد. نه به آنجا میرود و نه به مکتب صبا، هر که مشتاق هنر آموزیست راه را بر خود هموار میکند و به دیدارش میرود.
در ضمن گفتههای استاد شنیدم که وی ردیف را رکن اصلی آواز میداند و معتقد است که آوازهخوان واقعی کسی است که ردیفشناس هم باشد، به همین مناسبت از استاد میپرسم:
راستی ردیف چیست؟ ردیفهای ما در موسیقی ایرانی کدامند همین طور دستگاهها و گوشهها؟
دوامی: ردیف معانی مختلفی دارد. به روایت یکی از استادان قدیم موسیقی، مجموعهی دستگاههای موسیقی سنتی را ردیف میگویند، و گوشه، ملودیها، و آهنگهای آن است که از استادان گذشتهی شفاهی و سینه به سینه به ما منتقل شده است. بنا بر این در ساز و آواز هر آهنگی نمیتواند گوشه باشد. از مجموعهی چند گوشه که با هم نزدیکی دارند و به دنبال هم اجرا میشوند دستگاه بوجود میآید، در واقع دستگاه به منزله کلکسیون خصوصی و ردیف به مانند کلکسیون عمومی است.
آواز نیز به مانند دستگاه مجموعهای است از گوشهها با دو تفاوت کوچک یک آن که مختصرتر از دستگاه است و دیگر آن که مستقل نبوده و از دستگاهها منشعب میشود، موسیقی ما هفت دستگاه با پنج آواز مستقل دارد که «همایون»، «ماهور»، «شور»، «نوا»، «سه گاه»، «چهار گاه»، و «راست پنجگاه» است. هر یک از این دستگاهها آوازها و گوشههای مختلف دارند.
این را هم بگویم چون در گذشته ایران امپراطوری بزرگی بود که با ملل دیگر ارتباط داشت، بسیاری از ردیفها و آهنگهای ما رهآورد آن ملتها است که به مرور به خود شکل ایرانی گرفته است مثلا «همایون» از رم، «ماهور» از انگلستان و فرانسه و آلمان، «سه گاه» از ترکیه، «نوا» از هند و «ابوعطا» از ممالک عرب متاثر است.
در این میان تنها «شور» و «شهناز» و «چهار گاه» است که اصالت ایرانی دارد و از روزگار ساسانی باقی مانده است.
تقوی: چنان پرشور حرف میزند که انگار موسیقی در وجودش عجین شده است، واقعیت هم همین است چون میگوید:
دوامی: از هشتاد و شش سالی که از عمرم گذشته چهل سالش را در فراگیری دستگاههای موسیقی و ردیف گذراندم میدانید که این کار دشواری است. شاید هم دشواری آن است که هنرمندان کمتر به سراغش میروند تازه اگر هم بروند نیمهکاره رهایش میکنند.
تقوی: در اینجا با لحنی صادقانه همسرش را خطاب قرار میدهد و میگوید:
دوامی: شاید خواست خدا بود که برای بقای این میراث هنری من تا به حال زنده بمانم و آن را به دیگران منتقل کنم.
تقوی: اگر پیگیری و یادگیری موسیقی ایرانی این همه فرصت و حوصله میخواهد، پس برای بقای موسیقی اصیلمان چه باید کرد؟ و چطور میتوان به مفهوم واقعی هنرمند پرورش کرد؟
دوامی: هیچ راهی ندارد جز این که اول عاشق این هنر بود، آن را وسیله پول سازی قرار نداد و بعد هم آن قدر کار کرد تا سرآمد شد. الان بیشتر هنرمندان ما مثل «ایرج»، «هایده» و «حمیرا» با این که صدای خوبی دارند آواز را کلیشهوار، یعنی طوطیوار و غیرعلمی میخوانند، اینها ترانهخوانهای خوبی هستند نه آوازخوان.
تقوی: ترانههای ما بیشتر آه است و ناله و صحبت از بیوفائیها. راستی چرا؟ چرا موسیقی ما به جای شادیآفرینی این همه غمانگیز است؟
دوامی: غمانگیز نیست، غمانگیزش میخوانند، به جز چند دستگاه، بقیه خیلی هم حماسی است. به عنوان مثال «ماهور»، «نوا» و «راست پنجگاه» حماسیاند و باید حماسی هم خوانده شوند. حال اگر دستگاههایی مثل «شور» و «دشتی» به قول شما غمانگیز است دلیلش این است که این دستگاهها از روضهخوانها و تعزینهخوانهای قدیم گرفته شده به همین جهت خواه ناخواه از حزنی که در روضه و مرثیه است متأثر است. ضمنا این را هم بگویم که تاثیر موسیقی در همه آدمها یکسان نیست، این بیشتر به درک و سابقه ذهنی ما بستگی دارد.
تقوی: در خلال گفتههایتان به تعزیه اشاره کردید و این که تعزیهخوانها و روضهخوانهای قدیم ماخذ و مرجع این میراث هنری بودهاند. ممکن است از آنهایی که دراین زمینه خدمت کردهاند نام ببرید. ضمنا بفرمائید نحوهی تعلیم آنها چگونه بود؟
دوامی: از اساتیدی که در تعزیه کار میکردند، یکی «آسید احمدخان ساوجی» بود، دیگر «ابوالحسن خان اقبال آذر» که چندی پیش مرحوم شد. بعد «سید قراب» جد قرابهایی که نوادههایش الان ضرب و تار میزنند . دیگر از تعزینهخوانهایی که تعزیه را اداره میکرد و تعلیم آواز میداد، «معین الکتاب» بود.
«معین الکتاب» مثل «قراب» و «آسید احمدخان ساوجی» بچهها را از ولایت میآورد و برای تعزیهخوانی تربیت میکرد. بعضی روضهخوانها هم تعلیم آواز میدادند. «ملکالذاکرین» (پدر مرحوم ملکپور) «ناصرالذاکرین»، «مجدالذاکرین» و «سراج الذاکرین» از روضهخوانهای زمان قاجار، از آن جملهاند. بعد عدهای از اساتید به جمعآوری و تنظیم اصول آواز پرداختند تا به صورت کنونی درآمد. البته در این تنظیم هر کسی از ذوق و سلیقهی خودش استفاده کرده است.
تقوی: با بلبشوی عجیبی که الان در موسیقی ما به چشم میخورد برای پایداری موسیقی سنتی چه تجویز میکنید؟
دوامی: چارهای نیست جز این که مکتبی باز کرد و موسیقی را به طور علمی به علاقمندان تعلیم داد و آن را از حالت ضدعلمی بیرون آورد. در اینجا رادیو تلویزیون در انتخاب خواننده وظیفه خطیری بر عهده دارد. منظور آن است که رادیو تلویزیون باید از خوانندگانی استفاده کند که گواهی موسیقی داشته باشند و موسیقی را به طریق علمی بخوانند چرا که برای خوانندگی«صدای» تنها کافی نیست.
تقوی: از یکی از رهروانتان در موسیقی شنیدم که ردیف را در موسیقی ایرانی شما ابداع کردهاید. آیا این خبر صحت دارد؟
دوامی: در گذشته جائی نبود که خواننده تعلیم بگیرد. خوانندهها آواز را در مجالس و دهان به دهان یاد میگرفتند. مثلا خود من ابتدا در مجالس و دهان به دهان فرا گرفتم، بعد پیش «علی خان» به طور علمی تعلیم گرفتم. ردیفی که الان هست بنده ابداع نکردهام، از قبل هم وجود داشت، منتها من از نشست و برخاست با اساتید هنر آن را با سلیقه خود تنظیم و ترکیب کردم.
تقوی: آیا ساز هم ردیف دارد یا صرفا ردیف مربوط به آواز است؟
دوامی: ساز هم ردیف دارد منتها ردیف آواز با ساز فرق میکند. ردیف آواز به واسطه شعر و تحریر گذاشتن کلام بروی آهنگ مفصلتر است . در حالی که در ساز بیشتر تکرار است.
تقوی: باتوجه به آمیختگی موسیقی ما با موسیقی مغرب زمین به نظر استاد این آمیختگی لطمهای به موسیقی سنتیمان وارد نمیکند؟
دوامی: خیر. چون این آمیزش علمی نیست. در این حرفی نیست که موسیقی ما به این شکل هرج و مرج باقی نمیماند. مسلما بهتر خواهد شد، چون آواز ما ضربی ( موزون ) است. امیدوارم آهنگهایی که از این پس ساخته میشوند علمی و از روی نت باشد. این را هم اضافه کنم که در عالم همه چیز ضربی است، یعنی ریتم دارد، «ابوعلیسینا» میگفت: «طب هم موسیقی است، چون نبض را که میگیرند ضربان دارد. اگر با ریتم بزند فرد سالم است و گر نه مریض».
تقوی: راجع به تاثیر شعر بر موسیقی چه نظری دارید؟ آیا شعر و موسیقی با یکدیگر قرابت دارند؟ و اگر دارند قرابتشان در چه حد است؟
دوامی: موسیقی بدون شعر عاری از لطف است در این باب ادبای سابق بحثها کردهاند. «براون» در یکی از نوشتههایش از زبان یکی از رجال معروفی که صدراعظم بود نقل میکند یکی از شعرا را با یکی از خوانندگان در این زمینه بحث افتاد. ماحصل این بحث که به طور نظم در کتاب «براون» آمده چنین است: «شاعر میگوید اگر شعر من نباشد صدای تو ارزش ندارد و خواننده پاسخ میدهد اگر موسیقی نباشد. صدای تو عاری از لطف است، بالاخره وزیر میگوید که شعر و موسیقی خواهر و برادر و لازم و ملزومند، هیچکدام بدون دیگری مقدور نیست.
تقوی: حال کمی هم از شاگردانتان بگویید. از آنها که دشواری آموختن را برخود هموار کردهاند و مورد تائیدتان هستند؟
دوامی: مرضیه، استاد صبا، خاطره پروانه، الهه، غزاله و فاخره صبا، پریسا، شجریان، پایور، کریمی و لطفی از شاگردان من بودند. شجریان که هنوز هم گهگاهی به نزدم میآید، در دانستن ردیف از دیگران سرآمد است.
تقوی: دوامی با نگرش و شناختی که در موسیقی دارد از استادان موسیقی غافل نمیماند و در لابلای حرفهایش از آنان یادی به میان میآورد و میگوید:
دوامی: استاد «عبادی»، «شهنازی» و «برومند» از نوازندگان بسیار نادرند. حالا کو تا کسی به پایشان برسد. «ایرج» و «قوامی» هم صدای خوبی دارند، ولی حیف که ردیف نمیدانند.
دیدگاهتان را بنویسید