ده سال زمان زیادی است. برای خودش یک عمر است. «محمد جلیل عندلیبی» اما ده سال خاموش ماند. در اوج. بعد از آنهمه قطعه و آلبوم و اثر جاودان و ماندگار و به قول امروزیها هیت. ده سال رفت که رفت. لابد که خیلی از خوانندگان و بسیاری از اهالی موسیقی دنبالش بودند؛ اما او همچنان در همان سکوت و عزلت خودخواسته ماند.
آن سالها سخت گذشت؟ این سوال را که میپرسیم، منقلب میشود. آب مینوشد. سکوت میکند. فکر میکند و میگوید: «خیلی…» حالا اما «محمد جلیل عندلیبی» به صحنه بازگشته است. بعد از حدود نیم قرن از فعالیتش در عرصه موسیقی با انتشار آلبوم «میهن» با صدای سالار عقیلی بازگشته و قرار است مدتی دیگر در شهر شیراز به یاد دوست قدیمی اش زنده یاد رضوی سروستانی به روی صحنه برود . دربارهی همهی اینها با او صحبت کردهایم:
- چه اتفاقی رخ داد که آهنگسازی مثل شما، در اوج فعالیتهای هنریاش، ده سال از فضای موسیقی فاصله گرفت؟ اصلاً در این سالها کسی سراغتان را گرفت؟
بله، خیلیها دنبال من بودند؛ اما من بسیار آزرده بودم. خب کُرد هم هستم و نسبت به تصمیماتم قاطع! (خنده). در رسانهها مدام کارهای من شنیده میشود و فقط نام خواننده را میآورند؛ بیاینکه حتی یکبار نامی از آهنگساز برده شود. از سوی دیگر، متولیان موسیقی هیچکدام تخصصی در این زمینه ندارند. کپیهای غیرمجاز هم در این سالها به هنرمندان موسیقی ضربههای بسیار زیادی زده است. شما میتوانید یک قطعه را از همهجا بشنوید، بیاینکه یک نفر از آنها برای شنیدن موسیقی هزینه کرده باشد. کپیرایت هم که در ایران وجود ندارد. گاهی با خودم فکر میکنم که همه -از مخاطب تا مسئولان- ناخداگاه دارند تمام تلاششان را میکنند تا هنرمند هرچه بیشتر دلسرد شود. فعالیتهای هنری در ایران برای همه، درآمدهای کلان دارد، جز خود هنرمند و مجموعه اینها است که سبب میشود کسی مثل من برود و ده سال عزلت بگزیند. این تنها مسأله من نیست. بسیاری از هنرمندان در این سالها با این سرنوشت مواجه شدهاند. هیچکس از خودش نمیپرسد چرا بزرگانی مثل لطفی، مشکاتیان، جنگوک و فریوسفی باید در این سن پایین از دنیا بروند.
- بیشترین آسیبی که شما از آن حرف میزنید، مسأله اقتصادی است.
بههرحال هماکنون در تمام دنیا -و به تبع آن ایران- وضعیت اقتصادی آشفته است و همه از آن آسیب میبینند؛ اما خواهناخواه در چنین شرایطی هنرمندان از همه بیشتر در معرض آسیب قرار دارند. چون در این اوضاع، اولین چیزی که حذف میشود، «هنر» است. من رهبر ارکستر سنتی وزارت فرهنگ و ارشاد هستم؛ اما بال و پر من را چیدهاند. در صورتی که من تنها نیاز به ۱۰-۱۲ نوازنده دارم. زمانی که دکتر ایمانی به عنوان معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت میکرد، هم ارکستر اقوام و هم ارکستر سنتی را تعطیل کرد. همین ماجرا هم در افسردگی من نقش مهمی داشت. امروز هم برای ادامه کار این ارکستر اعلام آمادگی کردهام؛ اما انگار علاقهای از سوی دوستان وجود ندارد. وقتی زندگی روحی و اقتصادی شما تا این اندازه نابسامان شود، خواهناخواه روی زندگی خانوادگی شما هم تأثیر میگذارد که برای من هم گذاشت و منجر به افسردگی بیشتر من شد و خودم را از همهچیز کنار کشیدم.
- یعنی نوعی خودکشی هنری.
اسمش را خودکشی نمیگذارم، چون من همیشه به خدا امید دارم.
- در این سالها قطعهای نوشتید؟
بله، خیلی زیاد. همین الان ۱۵-۱۴ اثر کامل دارم که میتواند به صورت آلبوم منتشر شود و امیدوارم که این اتفاق بیفتد.
- فقط قطعه نوشتهاید؟ نگران نبودید که مثلاً دستتان برای نوازندگی، چابکی گذشتهاش را از دست بدهد؟
ساز هم میزدم. من هیچوقت فعالیتهایم را متوقف نکردم. فقط بروز بیرونی نداشتند و البته در این سالها تدریس هم نکردم، چون تربیت شاگرد حوصله میخواهد و وجدان من قبول نمیکرد که فقط پولی بگیرم و به اندازه کافی به آنها درس ندهم. من تنها آهنگسازی نمیکنم. هم خوانندهپروری میکنم و هم تدریس و هم کنسرت میگذارم. این روزها هم که بار دیگر فعالیتهای موسیقاییام را شروع کردهام، میخواهم برای کمک به جوانها فعالیتهای بیشتری انجام دهم.
- چگونه؟
روی یکسری اشعار سفارشی، نوعی آموزش گامبهگام در حوزه آهنگسازی موسیقی اصیل میدهم تا آنها قطعات را به نام خودشان منتشر کنند. در این زمینه -هم در بخش موسیقی بیکلام و هم موسیقی باکلام- با این جوانها کار میکنم. البته در پذیرش کسانی که قرار است در این زمینه با آنها همکاری داشته باشم، سختگیرم. فکر میکنم که موزیسین، نظرکرده خداوند است. خداوند لطف عجیبی به آهنگسازان دارد و برای همین، نباید این هنر را در اختیار کسانی بگذارد که لیاقت آن را نداشته باشند. همه موسیقیدان را دوست دارند و به او اعتماد میکنند. من خودم قطعاتی را به کسانی دادهام که یکشبه توسط آن قطعه مشهور شدهاند؛ اما چون ظرفیت آن را نداشتند، این موهبت از آنها گرفته شده است.
- منظورتان چیست؟
حضرت علی(ع) فرمودهاند که ظرف و مظروف باید با هم هماهنگ باشد. خیلیها با موسیقی به جاهای بلندی رسیدند؛ اما چون ظرفیت نداشتند، خداوند این ودیعه را از آنها گرفت. هر کسی با موسیقی کلاهبرداری یا ناخلفی کند، به سرنوشت ناخوشایندی مواجه میشود. اینها درسهایی است که من خودم تجربه کردهام. بسیاری از خوانندگان و آهنگسازان بزرگ را میشناسید که حالا هیچ خبری از آنها نیست؛ در حالی که استادانی مثل گلپایگانی و شهیدی و بنان همچنان و همچنان در تاریخ موسیقی ایران باقی میمانند. این هفت نت موسیقی، نشانی از همان هفت افلاک دارد. این هنر بهترین محمل برای پیامرسانی است. کدام هنر را میشناسید که مثل موسیقی در ۵ دقیقه بتواند مهمترین پیامهای اجتماعی و انسانی را منتقل کند؟ باید قداست این هنری که خداوند به من داده را حفظ کنم.
- شما به وجود خوانندهسالاری اعتقاد دارید؟
حتماً. بهخصوص اینکه در این سالها بسیاری از صداهای متفاوت بایکوت شده و راه را برای چند نفر باز کردند. اصلاً یکی از دلایلی که خودم را کنار کشیدم، همین مسأله بود. من یکی از بهترین کارهایم را به یک خواننده دادم و بعد از آن به سنندج رفتم اما او کار را به نام خودش منتشر کرد! به نظر من، این افراد کاسبان هنر هستند، هرچند که خود من در شهرت آنها بسیار مؤثر بودهام. خیلی از کارهای من بعد از ۳۸-۳۷ سال همچنان ماندگار است و مردم زمزمهشان میکنند.
- در این سالها چطور زندگی میکردید؟
خیلی بد. خیلی بد.
- هنرمندی که -بنا به دلایلی که شما ذکر کردید- از هنر کنارهگیری میکند، به چه طریقی زندگیاش را میگذراند؟
بهسختی. مشکلات برای همه وجود دارد؛ اما تحمل این شرایط برای یک هنرمند سختتر است. چون وجود یک هنرمند، سراسر حس است. به هر ترتیب، من حالا بازگشتهام و در این میان، بسیار خوشحالم که خواننده توانمندی مثل «سالار عقیلی» همراه من است. او انسان بسیار شریفی است و سرشار از احساس. راستش مثل اغلب خوانندههایی که من پیش از این با آنها کار کردهام، نیست.
- شما از سنین کودکی، موسیقی را شروع کردید و میخواستید تار بنوازید. چرا تار؟
این ساز را بسیار دوست داشتم و هنوز هم دارم. تار، صدایی بهشدت اصیل و ایرانی دارد. سهتار هم این خصوصیت را دارد؛ اما صدای تار مجلسیتر است.
- صدای این ساز را کجا شنیدید؟
من یک رادیوی کوچک داشتم که با آن میخوابیدم. آن زمان مثل حالا اینهمه شبکههای تلویزیونی و رادیویی وجود نداشت. من رادیو «موناکو» را گوش میکردم که موسیقیهای فرانسوی میگذاشت و چند رادیو که موسیقی عربی و انگلیسی پخش میکرد و البته موسیقیهای ایرانی. صدای تار استاد جلیل شهناز، من را مسحور میکرد.
- و خودتان هم خواندید؟
من در دوازدهسالگی برای اولین بار خوانندگی کردم. موسیقی را هم جایی یاد نگرفته بودم؛ اما گوش موسیقایی خوبی داشتم و برای همین ژوست میخواندم. منتها چون نوجوان بودم، صدایم چپکوک بود و سه سال به عنوان بهترین خواننده ارکستر حسن کامکار انتخاب شدم. ۱۸-۱۷ سالگی صدایم دورگه شد و چون سنتور از تار ارزانتر بود، سنتور یاد گرفتم. البته تمام سازها را زدهام.
- موسیقی را پیش استاد کامکار یاد گرفتید؟
بله؛ البته نت و سلفژ را پیش نصرتاللهخان حدادی فراگرفتم. آقای حدادی در آموزشگاه کامکار ویولن درس میداد و من چون میخواستم خودم را برای ورود به دانشکده هنرهای زیبا آماده کنم، روی سلفژ بیشتر کار میکردم و از حمایتهای ایشان بهرهمند بودم.
- شیوه آموزشی استاد کامکار با نت نبود؟
چرا، اتفاقاً یکی از مزیتهای زندهیاد حسنآقای کامکار این بود که به صورت آکادمیک و با نت کار میکرد. ایشان چهرههای بسیاری را به جامعه موسیقی معرفی کرد. بههرحال ما آنجا ارکستری را به همراه لطفی، بیژن کامکار، پشنگ کامکار و… تشکیل دادیم و یک اجرای خوب با سرپرستی «هوشنگ کامکار» در تلویزیون رضائیه داشتیم.
- دیگر چه کسانی در آن ارکستر حضور داشتند؟
در ارکستر استاد حسن کامکار، من به همراه «پشنگ» سنتور مینواختیم و بقیه برادران کامکار هم حضور داشتند. لطفی و جمیل عندلیبی و سیروس نیرومند هم بودند. ایرج عندلیبی و حسین شریفی و هوشنگ شگرف هم خواننده بودند. خودم هم یک ارکستر در دبیرستان «هدایت» راه انداختم که سرپرست آن بودم و چهار پنج نفر بودیم و دو خواننده هم در آن حضور داشت. یک ارکستر دیگر همراه با مرحوم گریشا داشتیم. حسین شریفی هم در این ارکستر حضور داشت. یادم میآید برای اینکه از بقیه نوازندگان کم نیاورم، سنتورم را روی میز میگذاشتم و مینواختم. میخواستم مثل نوازنده ویولون بایستم! (خنده)
- آهنگسازی هم میکردید؟
بله.
- استاد کامکار در سنندج بودند و شما بانه زندگی میکردید. چهطور این رفتوآمد صورت میگرفت؟
ما تا ۶ سالگی بانه بودیم و پدرم رئیس دارایی این شهرستان بود. بعد به سنندج آمدیم و پدرم رئیس دارایی دیواندره شد که نزدیک سنندج بود. من به همراه برادرانم (جمشید و جمیل)، روزهای تعطیل به سنندج میرفتیم و بعد از آن، به دیواندره میرفتیم تا درس بخوانیم.
- اصولاً کردستان منطقه موسیقیپروری است و بسیاری از خانوادههای بزرگی که در موسیقی ما فعالیت دارند، کرد هستند.
در مناطق کردنشین، موسیقی حرمت زیادی -حتی میان پیشوایان مذهبی- دارد. برای مثال «شیخ عبدالرحمن خالص طالبانی» که دو قرن پیش زندگی میکرده، خود شاعر و موسیقیدان بزرگی است. او گفته: «معشوقه ما از نظر غیب نهان است/ بر دیده عشاق جگرسوز عیان است» که منظورش از معشوقه، خداوند است. حتی شهرهای کردنشینهای عراق و ترکیه هم سرشار از موسیقی است. کردها، موسیقی سرزمینهای خودشان را غنی کردند.
- و بعد وارد دانشکده هنرهای زیبا شدید.
بله، سال ۵۲ بود. در آن زمان دکتر صفوت و استاد برومند هم در دانشگاه بودند. استاد احمد پژمان و استاد علیرضا مشایخی هم استاد ما بودند. استاد تقی مسعودیه آوانویسی را یاد میداد. تقی برکشلی هم پیانو یادمان میداد. شاهین و هرمز فرهت هم به ما درس میدادند.
- در آنجا برای اولینبار ویولن را بهعنوان یک ساز غربی نواختید. درست است؟
بله. البته در همان سنندج هم آکاردئون و ارگ میزدم.
- ارگ؟
بله، تازه آمده بود و من مینواختم.
- در دانشکده، اوضاع موسیقی ایرانی چهطور بود؟
موسیقی اصیل ما ارزش بسیاری داشت و استادانی مثل صفوت، برومند و استاد ذوالفنون حضور داشتند. هر کدام از ما که پیشرفت میکردیم، به مرکز حفظ و اشاعه راه پیدا میکردیم.
- شما در مرکز حفظ و اشاعه با چه کسانی همدوره بودید؟
محمدعلی کیانینژاد، رضا شفیعیان، مجید کیانی، ناصر فرهنگفر، ناصر فرهمند و بهمن رجبی. علیاکبر شکارچی و حسین علیزاده بالاتر از من بودند و آقای مشکاتیان یک سال بعد از ما آمدند که بعد از مدتی از آنجا جدا شد. ما در «حفظ و اشاعه» این امکان را داشتیم که موسیقی گوش کنیم و آرامآرام وارد سطح حرفهای موسیقی شویم. سعید هرمزی و علیاصغر بهاری، آرشیو موسیقی سنتی را در اختیارمان میگذاشتند و استودیو هم داشتیم.
- از همزمانی این کارها خسته نمیشدید؟
صبح تا شب ما با موسیقی میگذشت. ده جا هم درس میدادم. روزهای تعطیل هم به خرمآباد میرفتیم. رئیس اداره هنر این شهر، میخواست «فرهنگ و هنر» این شهر را به سطح سنندج برساند و من فرهنگ و هنر لرستان را آکادمیک کردم. بعد به استخدام فرهنگ و هنر در آمدم.
- محیط دانشگاه برایتان ناشناخته نبود؟ بههرحال شما از شهرستانی مثل سنندج یکباره وارد دانشکده موسیقی با آن فضای متفاوت میشوید.
هرگز. خدا به من قدرتی داده که خیلی زود خودم را با همهچیز وفق میدهم. من درسهای خوبی از دانشگاه گرفتم. عشق به ما کمک میکرد که همه کاری را انجام دهیم.
- با نگاهی به فعالیتهای هنری شما میبینیم که شما چهرههای زیادی را معرفی کردید. چهطور این اتفاق رخ داد؟
خواننده خوب، قطعه خوب میخواهد. من هم همیشه دنبال صداهای جدید میگشتم. اصولاً اهل ریسک هستم و برایشان زحمت زیادی هم کشیدم و بسیاری از آنها با تنها یک قطعه معروف شدند.
- همکاری با شهرام ناظری چهطور شکل گرفت؟
من ابتدا با روانشاد رضوی سروستانی کار میکردم تا اینکه انقلاب شد و ایشان به علت اینکه همسرشان بهشدت مذهبی بودند، دیگر به شکل سابق، کار موسیقی را دنبال نکردند. بعد با آقای ناظری، آشنا شدم. من هنوز ارکستر فوقبرنامه دانشگاه را با دکتر سروش ایزدی اداره میکردم و همکاری ما شکل گرفت. آقای ناظری آلبوم رسمی نداشت و تنها چند سرود در «چاووش» خوانده بود. سالها بعد هم که ایشان خودش را از وزارت کشاورزی به فرهنگ و هنر منتقل کرد و بازنشسته شد. علیرضا افتخاری و شاپور رحیمی هم با آهنگهای من مشهور شدند.
- خیلی از آثارتان با ارکستر مولانا شکل گرفته است.
در ارکستر مولانا نوازندگان بزرگی چون داوود گنجهای، هادی منتظری، سینکی، اردشیر فهیمی و استاد فروهری کار کردند.
- سرنوشت ارکستر سنتی و ارکستر اقوام چه شد؟
این ارکسترها هویت ملی ما هستند. ما با این دو ارکستر، موسیقی و هویت ایرانی را به بسیاری از کشورها معرفی کردیم؛ اما سالها است که اینها تعطیل شدهاند و هیچکس هم نمیپرسد چرا.
- الان ما دو ارکستر (سمفونیک و ملی) داریم.
نمیگویم این ارکسترها نباشد، اما ارکستر ما هشتنفره است. چگونه است که وزارتخانه فرهنگ و هنر نمیتواند یک ارکستر هشتنفره را اداره کند؟ ارکستر سنتی ضرورت جامعه ما است؛ چون هویت ملی ما در این ارکستر نهفته است. در این سالها قولهای زیادی به من دادهاند؛ اما دیگر چه زمانی؟ ما در جوانی پیر شدهایم. ما پر از دردیم؛ اما من همیشه از خدا صبر میخواهم.
- از کارهای جدیدتان چه خبر؟
بنا داریم تا تور آلبوم «میهن» را با سالار عقیلی در کردستان، کرمانشاه، خرمآباد، شیراز، اصفهان و بیرجند ادامه دهیم. در زمینه موسیقی کردی، با سیدرضا کردستانی (نوه سید علیاصغر کردستانی) اثری را منتشر خواهیم کرد. همچنین آلبوم «با قدسیان ۴» را همراه با علی اسماعیلی منتشر میکنیم. این اثر در حوزه موسیقی آئینی است؛ چون من فکر میکنم موسیقی زبان و بهترین محمل برای رساندن پیام است. دوست دارم با موسیقی و اشعار خوب، جوانها را با خدا آشنا کنم. ضمن اینکه تولد دف را در شیراز رونمایی خواهیم کرد. سه تن از بهترین شاگردان آقای رضوی سروستانی، برای این مراسم انتخاب شدهاند و خواهند خواند. در اجرای شیراز که برای پاسداشت زندهیاد رضوی سروستانی است، قرار است علاوه بر نوازندگان ثابت گروه مولانا، از نوازندگان توانمند شیرازی هم استفاده کنیم و به احتمال زیاد، با ارکستر بزرگ روی صحنه خواهیم رفت. علاوه بر همه اینها، «با قدسیان ۵» را با صدای خودم منتشر میکنم.
دیدگاهتان را بنویسید