موسیقی ایرانیان – مهدی فیضی صفت: «در کناری از خانهٔ ما اتاقی ست سرد و آبی»، ترانهای که نام گروه «The Ways» و کاوه آفاق را بر سر زبانها انداخت. این ترانه غمگین با وجود اینکه موسیقی غیر ایرانی داشت و سبک راک را نمایندگی میکرد، توانست جای خود را میان مخاطبان موسیقی باز کند و مورد توجه قرار بگیرد. در ادامه، کارهای دیگری از این گروه منتشر شد اما عمر همکاری کاوه آفاق با گروه «The Ways» به درازا نکشید و هر یک راه خود را در پیش گرفتند. خواننده اصلی گروه که آهنگسازی، ترانه سرایی، تنظیم و حتی نوازندگی بیشتر کارهایش را بر عهده داشت چند سالی برای دریافت مجوز انتشار آلبوم تلاش کرد تا در نهایت توانست آلبوم «با قرصها میرقصد» را با صدای خود روانه بازار کند. کاوه آفاق سال گذشته روی صحنه رفت و کنسرتهای رسمی خود را هم برگزار کرد تا مخاطبانش بتوانند از نزدیک او را ببینند و صدایش را بشنوند. او در یکی از همین کنسرتها اظهار نظری جنجالی در مورد جان لنون انجام داد که با واکنشهای مختلفی روبرو شد. او بناست ۲۰ اردیبهشت ماه در سالن میلاد نمایشگاه اجرایی را به روی صحنه ببرد که تهیه کنندگیاش به عهده محمد حسین توتونچیان مدیر شرکت فرهنگی هنری ققنوس است. گفتوگوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»، با کاوه آفاق که به همین بهانه انجام گرفته بود از آلبوم جدیدش آغاز شد و به خواننده فقید گروه «بیتلز» رسید. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
* میخواهیم گفتوگو را با کنسرتهای شما شروع کنیم. گروههایی در ژانر موسیقی پاپ فعالیت دارند که از تبلیغات گستردهای برخوردار هستند اما از سوی دیگر دغدغه دارند که سالن کنسرت را پر کنند. به نظر میرسد شما چندان در تقلا نیستید که سالن به هر نحوی پر شود. به هر حال مخاطبان موسیقی شما متعلق به یک طبقه سنی خاص هستند و طبیعتا انتظار ندارید که یک پیرمرد ۶۰ ساله به کار شما گوش دهد…
کلا ما این طبقه سنی را به صورت کامل رصد کردهایم. بیشتر هواداران ما بین سیزده تا بیست و پنج سال سن دارند. کنسرت قبلی ما در دو سانس در برج میلاد برگزار شد. به محض اینکه فروش بلیت صورت گرفت، «sold out» شد. دیوانه نبودیم سالنی که پر شده را تبلیغ کنیم! هفتاد، هشتاد درصد بلیتهای کنسرت پیش روی ما هم به محض باز شدن سایت، فروش رفت. تازه این کنسرت در سالن میلاد نمایشگاه برگزار میشود که ظرفیتی چند برابر برج میلاد دارد. دیگر برای چه تبلیغ کنیم؟! (خنده) پر شدن سالن نشان میدهد که این جنس مخاطب تا کنون در ایران، ساکت بوده است. حالا جنس جدیدی از مخاطبان را هم به موسیقی مجاز و جدید جذب میکنیم. برای ما خوشایند است که بدون تبلیغات، داشتن تلویزیون، بیلبورد، شبکه و پارتیهای خاص توانستهایم سالنهایمان را پر کنیم. این موضوع باعث افتخار ماست. اگر هم روزی پر نشود، رفتار ما مثل رفتار دیگران برای پر کردن سالن نخواهد بود. سعی میکنیم همیشه شرافتمندانه هوادارانمان را به طرف سالن بکشانیم. اگر روزی کنسرت داشتیم و سالن ما پر نشد، دست به کارهای عجیب و غریب نمیزنیم.
* به آلبوم «با قرصها میرقصد» برسیم و مقایسهای با آلبوم بعدی شما یعنی «شال» داشته باشیم. بستر آلبوم قبلی شما غمگنانه است. چقدر از کارهای آلبوم جدید شما به حال و روز هنرمند و چقدر به وضعیت جامعه بستگی دارد؟ از سوی دیگر چقدر بنا بر مُد است و به این فکر کردهاید که میفروشد؟
سال ۱۳۴۹ در فیلم رضا موتوری، استاد اسفندیار منفردزاده، استاد فرهاد مهراد و شهیار قنبری آهنگ «مرد تنها» را ساختند و همه ساختارهای آن زمان موسیقی پاپ را شکستند. از ساختار عروضی، قافیه، ترانه و آهنگسازی گرفته تا نوع خواندن. این آهنگ کاملا بر مبنای غم بود. بعدها فرهادها و فریدون فروغیها و امثالهم آمدند. فرهاد که صددرصد، فریدون فروغی ۹۹ درصد آثارشان غمگین بودند که خوب هم در جامعه جواب میداد. چون به اندازه کافی افرادی بودند که آهنگهای شاد بخوانند و در حوزه سرگرمی برای مردم کار اجرا کنند؛ از آغاسی گرفته تا جواد یساری. این افراد میتوانستند طیف وسیعی را در بر بگیرند. آدمهایی بودند که میتوانستند مردم را شاد کنند و زیاد سمت غم نمیرفتند. ما هیچ وقت متوقع نیستیم که اگر مرحوم فرهاد زنده بود، آهنگی منتشر کند که بتوانیم در مهمانی گوش بدهیم یا با شنیدنش در اتومبیلمان، لبخند به لبمان بیاید یا حتی بشکن بزنیم. آنها آمدهاند برای اینکه درد مردم و خودشان را بگویند. حالا اگر این آدم که قرار است چنین کاری بخواند، خودش هم ترانه سرا و آهنگساز اثر باشد، قضیه متفاوتتر میشود. کمتر ترانهای از فرهاد و فروغی وجود دارد که آهنگساز، ترانه سرا و نوازنده اثر هم خودشان باشند. آهنگساز، ترانه سرا، نوازنده و ۵۰ درصد از تنظیم آثارم کار خودم است. قاعدتا این اثر نشان دهنده زندگی خصوصی هنرمند است. هر آنچه که میگوید ۸۰ درصد زندگی شخصی خودش است و ۲۰ درصد اتفاقاتی است که در شهر دیده یا از دوستان نزدیکش شنیده است. مثلا مضمون «اتاق آبی» اتفاقی است که برای یکی از دوستان خیلی نزدیک من افتاده است و آن را شعر کردهام. بسیاری آثار دیگر هستند که زندگی خود من هستند. آلبوم آخر من هم از دوازده، سیزده قطعهای که در خود دارد، ۱۰ قطعه زندگی خودم بوده است. یک قطعه هم شاعرش، فرد دیگری است.
* متن کارهای شما چیزی است که برخی از جوانان میخواهند اما بخش زیادی از حاکمیت هنوز با این سلیقه موسیقایی همصدا نیست. این اتفاق به نظرتان نوعی خرق عادت در موسیقی و ترانه است؟ چون شاید در سینما نتوانید حرفهایی را بزنید که در لفافه ایهام ترانه بازگو میکنید.
به هر حال خاصیت شعر و ادبیات فارسی این است. در فارسی، اصطلاح خیلی کم داریم. یکی از اصلیترین ابزارهایی که زبان فارسی دست شاعر میدهد نداشتن اصطلاحات است چون باعث میشود بابت هر چیزی، ایهام پدید بیاورد. در زبان انگلیسی برای خیلی از چیزها، اصطلاح داریم. مثلا در فارسی، واژه «فرمودن» وجود دارد که هزار معنی میتوان از آن استخراج کرد اما در زبان انگلیسی برای هر کدام از این معانی، یک واژه یا اصطلاح هست. در فارسی «او» داریم که مشخص نیست به چه کسی برمی گردد اما در انگلیسی باید در شعر مشخص کنید که «he» یا «she» است. حافظ میگوید «او» یا «وی»، بعد ما میگوییم منظور حافظ، خداست، معشوق است، حاکم آن زمان را میگوید یا شاهد مد نظر است؟ این همان ایهامی است که زبان فارسی دارد و به واسطه رنجی بوده که ایرانیها از سه هزار سال قبل تا حالا در اثر حملات گرفتهاند. این زبان مثل معماریاش، درون گرا و پر ایهام شده و همه در لفافه حرف میزنند. به همین خاطر مشخص نیست «او» در زبان فارسی، مرد یا زن است. این اتفاق از یک سو عالی است چون دست شعر را باز میگذارد و به همین دلیل ما بهترین شعر جهان را داریم. از طرف دیگر بسیار بد است چون در حوزههای نظری، فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار نیست شعر بگوییم بلکه باید دقیق صحبت کنیم. به همین خاطر خیلی وقتها در این حوزهها عقب هستیم.
* قبل از شما کسانی بودهاند که در این ژانر موسیقایی قدم برداشتهاند. در آثار آنها ترانه به معنای عروض و قافیه دار و آهنگین وجود داشته است. علاقهمندی شما به «words» باعث هراستان نشد؟ چون همان بخشی از جامعه که قرار بود موسیقی شما را بشنود، در خانوادهای بزرگ شده که به ترانه عروض دار عادت کرده است. موسیقی برای شما در آن سالها هیچگاه تبدیل به یک کاسبی نشد؟
اولین آهنگی از ما که به گوش اکثر مردم رسید، «اتاق آبی» بود که در سال ۸۵ منتشر شد. موسیقی برای ما هیچگاه کاسبی نبود. در آن زمان گروه «The Ways» را ساخته بودیم که بعدها من از گروه جدا شدم. من در دبیرستان البرز درس خواندم و بعد در سالهای ۷۹، ۸۰ در دانشگاه مشهد قبول شدم. آنجا دیدم چقدر موزیسینهای خوب و بزرگی هستند. میتوان گفت مشهد منطقه زرخیزی است. از محسن نامجو تا عبدی بهروان فر، شهریار وقفیپور و استاد شجریان و ما همه متعلق به آنجا بودیم. این موضوع خیلی برایم عجیب بود. یعنی وقتی وارد مشهد شدم، گفتم «اینها چقدر راک باز هستند!» (خنده) راک باز هم که نبودند، هنری محسوب میشدند. در موسیقی سنتی، تئاتر، عکاسی و نقاشی هم خوب و قوی بودند. به قولی در مشهد «هَنگ» کردم که این شهر این چنین از نظر هنری اکتیو است و همچنان نیز این حالت وجود دارد. به بچههای گروه گفتم که «در این کار پول نیست و شاید حتی شکست وحشتناکی در انتظارمان باشد. فقط و فقط باید مثل برادر با همدیگر کار کنیم تا سبکی نو بیاوریم. در واقع وظیفهمان را انجام دهیم و بگوییم چیزی را که جایش در پازل موسیقی خالی بوده، آوردهایم.» بچهها هم گفتند «ما هستیم.» ولی بعد از تقریبا دو، سه سال بچهها دیدند بیپولی را واقعا نمیشود تحمل کرد و مجبور شدند بروند سر کار و کارمند شوند. یکی فکر رفتن به کانادا و آمریکا به سرش زد و دیگری دنبال تشکیل خانواده رفت. زمانی که بچهها به دنبال شغل رفتند، من هم دست تنها شدم ولی نتوانستم آن دوره را تحمل کنم. دست تنها کار را ادامه دادم و از دیگر دوستانم کمک گرفتم. با این حال اسم گروه را پای کارها حتی پای آثار معروفمان مثل «شال»، «اتاق آبی» و «قصه زیرزمین» که با «یاس» خوانده بودیم، میزدم. با وجود اینکه ترانه سرا و آهنگساز کار، من بودم و تنظیم کننده اکثر آثار هم آراد آریا و پویا ثابتی بودند که این ۲ نفر اصلا در گروه «The Ways» نبودند. بچههای گروه دیگر ازدواج کرده بودند و وقت کار موسیقی پیدا نمیکردند. سر آخر هم یکی رفت آمریکا، یکی رفت کانادا، یکی رفت مشهد و دیگری رفت تهران و این قضایا تمام شد. واقعا امکان کار وجود نداشت.
* با تمام این تفاسیر معتقدید که دوران دانشگاه، دوران خوبی بود؟
بله، بسیار خوب بود. بین سالهای ۸۰ تا اواسط ۸۵ ما نزدیک به ۸۰، ۹۰ کنسرت دادیم. گروه ما از سال ۸۵ نام «The Ways» را به خود گرفت ولی تا قبل از آن با همین اعضا نامش «کاویان» بود. فضا نسبتا خوب بود و کنسرتهای زیادی برگزار کردیم. از سال ۸۵، ۸۶ به بعد هم دیگر صحنه را ندیدم تا به سال ۹۵ رسیدیم.
* شما اظهار نظری در فستیوال فجر انجام دادید که در ذهن همه ثبت شد. شما گفتید که «جان لنون بند پوتینم هم نیست!» این صحبت شما میتواند یک سکه دو رو باشد. اول اینکه کاوه آفاق خود بزرگ بین است و از سوی دیگر خود کوچک بین نیست. حالا واقعا جان لنون آدم کوچکی است؟
اجازه دهید این موضوع را از جنبه دیگری بررسی کنیم. من در آن روز دقیقا گفتم «اگر من و امثال من با همین میزان استعداد معمولی که در ما میبینید، با همین قیافه و با همین سطح نوازندگی، بهترین نوازندههای دنیا مانند کسانی که با جان لنون همکاری میکردند، کنارمان ساز میزدند. بیشترین پول دنیا و بهترین رسانههای جهان دستمان بودند و در کشور انگلیس که به دموکراسی مدرن جهان شناخته میشود، زندگی میکردیم. اگر بهترین استودیوهای جهان که بهترین صدابرداری، بهترین سازها و بهترین میکس و مسترها را انجام میدهند در اختیارمان بود، اگر بهترین اساتید ممکن را داشتیم و اگر مثل آنها از ۵، ۶ سالگی در مدرسه، درس موسیقی میخواندید، آیا واقعا ما ایرانیها نمیتوانستیم بهتر از آنها باشیم؟» یک فاجعه فرهنگی است که خیلیها نمیتوانند باور کنند یک ایرانی میتواند بهتر از یک خارجی باشد. حتی نمیتوانند به این موضوع فکر کنند. وقتی این حرف را میزنیم، سریعا میگذارند به حساب توهم، غرور، خُل بودن، دیوانگی و…، من گفتم «اگر امکانات جان لنون را داشتیم، میتوانستیم بهتر از او باشیم»، ما را کُشتند. این حرف عملا یک کار خوب فرهنگی است. مطمئنا تک تک آن آدمهایی که این قضیه را نقد کردند، حداقل یک بار در زندگی خود گفتهاند «ای دل غافل، من چه استعدادهایی داشتم ولی درست از آنها استفاده نشد.» من هم دقیقا این حرف را گفتم.
* در پایان این گفتوگو میخواهم به غم کارهای موسیقایی برگردیم. برخی از کسانی که موسیقی درمانی کار میکنند، معتقدند اتفاقا موسیقی غمگین برای آدم خوب است چون انسان را تخلیه میکند اما از سوی دیگر بعضیها هم میگویند این موسیقی یک نوع افسردگی با خود به همراه دارد…
وقتی ما به دلیل اتفاقی تلخ خیلی غمگین هستیم، یکی از دوستان، ما را بغل میکند و زیر گریه میزنیم. او به پشت ما میزند و میگوید «درکت میکنم عزیزم.» و در واقع ما را تسکین میدهد. موسیقی غمگین هم این کار را انجام میدهد.
* برای خودتان هم به عنوان مخاطب چنین کارکردی دارد؟
صددرصد. من تا به امروز موسیقیهایی که حتی ریتمیک و شاد بودهاند اما ردیفی از اندوه در آنها دیده نشده را نپسندیدهام. خیلی از آهنگهای شاد خودمان هم تراژدی است.
دیدگاهتان را بنویسید