سال گذشته در گفتگویی که با حمید متبسم، خالق اثر سیمرغ انجام گردید، جوانب روایتگر داستان زال (اثر سیمرغ) در حالی بررسی شد که نخستین اجرای این اثر در آستانهی برگزاری بود. امسال و با برگزاری دو سری کنسرت در تهران و انتشار اثر صوتی سیمرغ، بهتر میتوان دربارهی جوانب این اثر سخن گفت. به همین مناسبت، شجریانیها، گفتوگویی را با استاد حمید متبسم ترتیب داده است که ضمن سپاسگزاری از ایشان، شما را به خواندن آن دعوت میکنیم…
اگر اجازه دهید، بحث را دربارهی بهرهگیری شما از کلام فردوسی در سیمرغ آغاز نماییم. همانطور که خود شما نیز دقیقتر اشاره کردهاید، ۷۱ بیت از حدود ۳۰۰ بیت این روایت با همفکری مشاور ادبی، آقای محسن بنایی برای روایت اثر سیمرغ برگزیده شده است. با توجه به ویژگی داستانگونهی شاهنامه و پیوستگی ابیات به هم، آیا پرداخت بیشتر به موضوع از نظر شعر در اثر «سیمرغ» برای نمونه در متن روایت یا پایان آن به عنوان یک اختیار مطرح بوده است؟ به طور کلی پرداخت بیشتر به روایتی که برگزیدهاید، وجود داشته است؟
زندگی قهرمانان شاهنامه و هر شخصیتی زوایای مختلف دارد که برای روایت موسیقایی و هنری بهطور عام قابل انتخاب است.
در فیلمهایی که از زندگی شخصیتهای هنری ساخته شده است نیز این مورد به چشم میخورد، به عنوان مثال از زندگی چایکفسکی آهنگساز بزرگ روس چند فیلم ساخته شده است که هر کدام با نگرشی متفاوت و از زاویهای به زندگی این شخصیت پرداختهاند.
در قطعهی سیمرغ، من دانسته به بخشهایی از زندگی زال پرداختهام که بیش از پهلوانی و نامآوری جنبهی تراژدیک دارند. به این معنی که زال پیش از آنکه پهلوانی سینهستبر و شانهپهن باشد، انسانیست درمانده در مقابل عظمت جهان و در مقابل عظمت عشق.
هر کس و هر چه باشی در مقابل عشق و طبیعت کوچکی!
از دیدگاه فنی ولی انتخاب ابیات و جابهجایی و حذف آن در تلفیق با موسیقی دغدغه همیشگی آهنگسازان است و حتی در یک غزل هم که کوتاه است به دلیل نامناسب یا ناملایم بودن برخی کلمات و مفاهیم برای ترکیب با موسیقی بسیار اتفاق افتاده است و میافتد.
توجه کنید به بخشی از یک غزل حافظ:
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی یارب به یادش آور درویش پروریدن
به نظر من بیت آخر در مقایسه با کل غزل برای قرار گرفتن در یک مجموعهی احساسی و رمانتیک نامناسب است و به فضای کلی یک کار عاشقانه نمیخورد ؛ آهنگساز این آزادی را دارد که بیتی را که کلیدی نیست و با نگرش خودش هماهنگی ندارد حذف کند.
لیکن در مورد انتخاب ابیات از شاهنامه این دخل و تصرفها دو دلیل بیارتباط با هم دارد:
یکم: آنکه شعر مناسب تلفیق با موسیقی باشد.
دوم: آنکه بهخاطر پیوستگی داستانی ابیات و طولانی بودن داستان نیز نمیتوان تمام ابیات را در یک اثر موسیقایی بهکار گرفت.
سیصد بیت را به موسیقی درآوردن نتیجهاش یک قطعه چهار تا پنجساعته میشود که بیشباهت به یک سریال تلویزیونی نخواهد بود.
ایجاز در هنر و بهخصوص در موسیقی یک اصل زیباییست و ایجاد یک حس و سپردن توصیف درونی این حس به شنوده روش کاری و اعتقاد هنری من است.
البته در همین باره، میتوان به بحث تنوع ملودیک رسید. معمولاً با به میان آمدن نام شاهنامه و ارایهی آن به زبان موسیقی، جوانب پهلوانی و نبرد و مانند اینها و عنوان «چهارگاه» خودنمایی میکند. حال آنکه در اثر سیمرغ شاهد تناسب دقیق ملودی نوشته شده با حالات ابیات گوناگون هستیم. دربارهی تنوع ملودیک سیمرغ ممکن است توضیحی بفرمایید؟
شعر فردوسی به دلیل تکرار وزن «فعولن فعولن فعولن فعل» در تمام ابیات شاهنامه کار را بر آهنگساز بسیار دشوار میکند.
چرا که تنوع شعر در رنگارنگی مفاهیم و ترکیبات است، حال آنکه هنگام موسیقایی شدن باید این رنگارنگی و تنوع در تلفیق شعر، در اوزان گوناگون و ترکیبات ملودیک گوناگون اتفاق بیافتد. تغییر مایهها نیز باید به مناسبت حالات گوناگون افسانه اتفاق بیافتد.
اگر اجازه دهید به بحث رهبر ارکستر سیمرغ بپردازیم. همانطور که خود شما نیز اشاره کردهاید، رهبر ارکستر، رمزگشای اثری است که برای اجرا در نظر دارد. چه تفاوتهایی در اجراهای اولیهی «سیمرغ» نسبت به قطعهای که نوشته بودید، موجب شد تا شما به عنوان آهنگساز اثر سیمرغ و البته بهترین مفسرآن، تصمیم بگیرید تا رهبری این کار را خود بر عهده بگیرید؟
رهبری، مانند نوازندگی و آهنگسازی پدیدهای حرفهایست. هر قطعهی موسیقی کلاسیک اروپایی با اجرای رهبرهای گوناگون شخصیتی دگرگون پیدا میکند و شنوندگان آشنای با این قطعات در انتخاب اجرای مورد نظر خویش به این نکته توجه دارند.
حال اگر برای اجرای یک قطعه رهبری حرفهای نداشته باشیم بهترین گزینه برای رهبری، آهنگساز اثر است که با اثر خویش آشناست. لیکن در راستای رسیدن به یک مجموعهی کاملاً حرفهای برای اجراهای اروپایی سیمرغ از هومن خلعتبری، رهبر شناختهشده ایرانی دعوت کردهایم که هدایت ارکستر سیمرغ را بهعهده بگیرد.
موسیقی ایران در برهههای گوناگون شاهد تجربهها و پیشرفتهای مختلفی بوده است؛ از دوران میرزاها تا وزیری و خالقی تا چاووش همواره شاهد تجربههایی در موسیقی بودهایم. این تجربهها معمولاً اگر با استقبال شنونده مواجه شود، موجب پیشرفت موسیقی و گشوده شدن گسترهای دیگر در موسیقی میشود. در باب بحث موسیقی چندآوایی نیز در سیمرغ شاهد کاری تنظیم شده هستیم. در جملاتی شاهد جملات منوفونیک هستیم و در جملاتی خاص نیز تنظیمی مشابه بافت هموفونیک را شاهد هستیم. با توجه به برداشت شما از ابیات فردوسی، مشخصاً چه دیدگاهی را برای تنظیم این اثر پی میگرفتید؟ آیا نظرتان بیشتر به سمت هارمونی و اصول کنترپوان غربی بوده است؟
انتخاب چندآوایی یا تکآوایی برای بخشهای مختلف یک قطعه برمیگردد به روح کار و نیاز زیبایی شناسانهی اثر، که البته موردی سلیقهایست و نهتنها در سیمرغ بلکه در غالب آثار چندآوایی موسیقی جهان نیز به گوش میرسد.
به نظر شما اساساً موسیقی ایران این ظرفیت را دارد تا جملهبندی آثار در موسیقی ایرانی در اصولی همچون اصول کنترپوان غربی به طور کامل آنکادره شود؟
موسیقی ما کنترپوان درونی خودش را دارد و قابل گسترش است و تجربهی آثار ماندگار پیشینیان و معاصرین این هنر شاهد این نظر است.
موسیقی قبل از رنسانس اروپا نیز با موسیقی امروز غرب متفاوت است و موسیقی دورههای باروک، کلاسیک، رمانتیک و مدرن نتیجهی آزاداندیشی و نوخواهی غربیان است.
در همینباره، یکی از ویژگیهای مهم سیمرغ، نگاهی متعادل و نه صرف به ردیف موسیقی ایران است. در چهارگاه سیمرغ شنوندهی جملاتی مشابه جملات ردیف، مانند درآمد، رجز، حدی و… هستیم و در عین حال در بخشهایی دیگر از کار مانند بخش نوا، شاهد فواصل کروماتیک هستیم. نگاه شما به بحث همگونی جملات در عین بهرهگیری از ردیف به چه شکل بوده است؟
هر بخش این داستان در موقعیت تاریخی و جغرافیایی گوناگونی اتفاق میافتد و من تلاش کردهام که نغمات و مایهها را به مناسبت انتخاب کنم.
فراموش نکنیم که سیمرغ موسیقی ایرانی ست و تکیهگاه اصلی آهنگساز نیز موسیقی ایرانی ست، پس تلاش شده که در فضای موسیقی ایرانی بمانیم. لیکن سرزمین ایران در دوران تاریخیای که فردوسی از آن سخن میگوید نیز وسعت بسیار بیشتری از امروز داشته و به همین دلیل تنوع فرهنگی و هنری هم به نسبت گسترهای فراتر از امروز داشته است.
در بخش رودابه و زال آنگاه که از محراب، شاهِ کابلی، سخن بهمیان میآید، ملودیها ضمن ماندن در فضای دستگاه نوا حتی پنجآواییاند و نغمهها گرایش به شرق دور دارند.
بسیار دلگرم کننده است که میشنویم سیمرغ با شعر فاخر فردوسی و اجرای هنرمندان توانمند موسیقی ایران در کشورهای دیگر نیز به روی صحنه خواهد رفت. در مورد برنامههای آیندهی سیمرغ، توضیحی میفرمایید؟
فردوسی چهرهی زیبا و فاخر ایران است و بجاست که جهانیان بشناسند و بدانند.
ما در اوایل مهر ماه سال جاری «October 2011» با دو کنسرت بزرگ در دو شهر هلند، اولی «Heerlen» که در نزدیکی مرز سه کشور در کنار شهر آخن آلمان و لیژ بلژیک است و دومی در شهر لاهه «Den Haag» آغاز خواهیم کرد. و در هفتم آپریل سال میلادی آینده نیز در لندن خواهیم بود.
آیا قصد برگزاری کنسرتها را در شهرستانهای ایران دارید؟
آرزوی من و همکاران دیگر سیمرغ آن بود که اولین اجرای سیمرغ در کنار بارگاه فردوسی در شهر توس باشد، که نشد!
اینک با توجه به کنسرتهای دیگری که در شهرستانهای ایران برگزار میشود این امید در ما تقویت میشود که در سال آینده موفق به تقدیم این اثر به همهی هممیهنان در نقاط دور و نزدیک وطنمان باشیم.
در گفتگوی پیشین اشاره کرده بودید به اینکه اثر «سیمرغ» توانایی آن را دارد تا پرداختی همهجانبه به آن صورت گیرد و از تصمیمتان برای انتشار نت اثر خبر داده بودید. آیا همچنان قصد انتشار پارتیتور سیمرغ را دارید؟
حتماً این کار انجام خواهد شد و نه تنها سیمرغ، بلکه بر آنم که نت آثار دیگر از این دست را که مورد توجه علاقمندان مشوق من بوده، منتشر کنم.
بهعلاوه ضبط و انتشار لوح تصویری سیمرغ نیز در برنامه کاری ماست.
ضمن سپاس فراوان از شما برای انجام این گفتگو، خواهشمندیم چنانچه موضوعی از دید ما پنهان بوده است و مایل به طرح آن هستید، بفرمایید.
بسیاری از نقادان و شنوندگان، آثار هنری را با معیار «برآورده کردن یا نکردن انتظارات» میسنجند، حال آنکه هنر نوین باید غیر منتظره باشد و اگر شنونده با انتظاری مشخص و پیشداوری به استقبال یک اثر هنری برود ممکن است به رموز و نوپردازیهای آن اثر پی نبرد.
دوستان مشوق به من گفتند که کاش در آن قسمت از بوق و کرنا هم استفاده میکردی و دیگری گفت که چرا آنگاه که تکخوان از زبان سام با خدای خویش گفتوگو می کند ضرب زورخانه را بهکار نگرفتی و…
گروهی میاندیشند که گویش اشعار فردوسی باید همیشه مانند شیوه نقالیهای گذشته، پرخاشجویانه باشد درحالیکه آن یک شیوهی نگرش به اشعار فردوسی ست و شاید با بخشی از اشعار شاهنامه هماهنگی داشته باشد. در بخشهای رمانتیک و تراژدیک اشعار آنگاه که از غم و اندوه کودکی که در البرز کوه رها شده، سخن است و آنگاه که از زبان رودابه آتش عشق به زال مطرح میشود نیاز به گویشی دگر است.
نوستالژی سد و بند نوآوریست، و باید دانست که آنچه امروز بهعنوان هنر سنتی و اصیل مطرح است در زمان پیدایشاش نو بوده.
مخاطب هنر باید در هنگام پذیرش آثار نو از انتظارات خود بگذرد و خود را به دست و فکر خالق هنر بسپارد.
ارایه شاهنامه با کوس و کرنا و دهل و با نقالی دست کوبان یک نگرش و یک شیوه است و در جای خویش بسیار زیباست، لیکن این آخر شاهنامه نیست.
_________________________________
با احترام و سپاس فراوان از شما و تمام تلاشهای ارزشمندتان در موسیقی ایران
* عکس ابتدای گفتگو، توسط آقای مهرداد امینی تهیه شده است.
دیدگاهتان را بنویسید