×
×

موشولینا کوشن؟

  • کد نوشته: 1329
  • 20 اردیبهشت 1389
  • ۱۰ دیدگاه
  • موسیقی ایرانیان – آرمین ابراهیمی: چه کسی حدس می‌زد «ساسی مانکن» یا همان «ساسان یافته» با یک‌سری شوخی و تفریح که در حد کارهای نمایشی متوقف می‌شوند و در واقع خوراک هنگام رانند‌گی توی شهر و رقص توی مجالس هستند اما به عنوان موسیقی روز و رپ تحویل مردم داده می‌شوند و البته از حد مشخص سن یک مخاطب بالاتر نمی‌روند، به یکی از «چهره»‌های موسیقی در ایران تبدیل شود؟ و متعجبم که این مسیر چطور محقق شده و دست‌های کدام کانال‌ها در شکل دادنش حضور داشته است که حالا او را نیز با پدیده‌های موسیقی جمع می‌بنند.

    اولین شکلی که از کلیت حضور رسمی

  • موسیقی ایرانیان – آرمین ابراهیمی: چه کسی حدس می‌زد «ساسی مانکن» یا همان «ساسان یافته» با یک‌سری شوخی و تفریح که در حد کارهای نمایشی متوقف می‌شوند و در واقع خوراک موقع رانند‌گی در شهر و رقص توی مجالس هستند به عنوان موسیقی روز و رپ تحویل مردم داده شوند به یکی از «چهره»‌های موسیقی در ایران تبدیل شود؟ و متعجبم که این مسیر چطور محقق شده و دست‌های کدام کانال‌ها در شکل دادنش حضور داشته است که حالا او را نیز با پدیده‌های موسیقی جمع می‌بنند.

    اولین شکلی که از کلیت حضور رسمی او به ذهن متبادر می‌شود تصویر مخلفات یک شام شبانه است که بعد از صرف شام از بین می‌روند. یک‌جور جنس پیش پا افتاده که به هر حال وجود دارد و به جهت کثرت استعمال به شهرت رسیده است و در این زمانه‌ی فست‌فودی که به برق و باد می‌گذرد، مناسب‌ترین خوراک زند‌گی آدم‌هاست. غیر از خود سبک رپ در ایران و بی‌هویتی عمیقی که در آثار غالب مشتاقان‌اش شنیده می‌شود و ناشی از عدم درک درست این نوع موسیقی آمریکایی و ریشه‌هایش است، اگر برخی رپرهایی را که اولین وابسته‌گی‌شان به کلام است (مثل «هیچکس») کنار بگذاریم، بزرگ‌تر و کهنه‌کارتر از ساسی مانکن هم در این ژانر سرگردان خواننده محسوب نمی‌شوند چه برسد به او که این گیجی و بدویت و عوام‌زد‌گی کارهایش نه به قصد تمسخر این عناصر و از روی عمد، که ماهیت وجودی‌اش واقعا همین‌طور سطحی است و این‌ها ادا و نمایش نیست.

    خیلی‌ها کارهای او را به عنوان محصول جامعه‌ی مصرفی امروز گوش می‌کنند. جامعه‌ای که ناچار به تولید آهنگ‌های مصرفی این چنینی است. آهنگ‌های یک‌روزه. آهنگ‌هایی که پس از یک روز شنیده شدن عمرشان سر می‌رسد و تمام می‌شوند و دیگر نمی‌شود جذابیتی در آن‌ها یافت یا ظرافتی ازشان بیرون کشید و همراهشان رفت‌. همه‌ی ما این نوع موسیقی را کم و بیش می‌شناسیم و نمونه‌هایش را سراغ داریم. بسیارند جوان‌هایی که با نیم میلیون تومان خرج کردن کلیپ‌هایشان در شبکه‌های ماهواره‌ای ایرانی پخش می‌شود و آهنگ‌هایشان در سایت‌های پخش موسیقی داخلی ارائه می‌شود. اما دوام این‌ها شبیه به همان شکل به وجود آمدن‌شان است؛ یک‌شبه، فوری، بدون ظرافت.

    استفاده از سرسری‌ترین ترانه‌ها که نه فقط استانداردهای لازم را رعایت نمی‌کنند و به سهل‌ترین مبانی ترانه مثل قافیه و وزن و ریتم بها نمی‌دهند بلکه جُدا از تکرار بی‌رویه‌ی واژه‌ها و جمله‌های مُد شده نمی‌توانند حرف نویی بزنند. در یک بن‌بست وسیع دست و پا می‌زنند و دور خودشان می‌چرخند و نمی‌دانند این مخاطب امروز، دیگر آن شنونده‌ی گوش و چشم بسته‌ی دیروز نیست که با هر واژه‌ و توصیف الگو شده و کلیشه‌ای ذوق زده بشود.

    آهنگسازانی که برای این افراد کار می‌کنند، بیشترشان آدم‌هایی بی‌سواد هستند که کارشان پیش از آشنایی با استودیوهای ضبط موسیقی و شرکت‌های تولید آلبوم، آوازخوانی در مجالس عروسی بوده. سلیقه‌ای که آن‌ها دارند و به طور مستقیم به آهنگ‌های روز رسوخ کرده از سطحی‌ترین و ابتدایی‌ترین سلیقه‌های موجود می‌آید. نکته‌ی منفی این معادله آن است که آهنگسازان مذکور همین سلیقه را هم درست و کامل و دربست بازتاب نمی‌دهند. تنها شبحی از آن به جا می‌گذارند. این دو، یعنی ترانه‌های بی‌ارزش و موسیقی ابتدایی که حتی دیگر برای لمپن‌ها هم جذاب نیست، اولین پیش‌زمینه‌های خلق یک قطعه موسیقی هستند. بعد از آن نوبت به صدای خواننده و جنس حنجره‌اش می‌رسد. گرچه در این مورد نمی‌توان با قطعیت قضاوت عمومی کرد و بیشتر به سلیقه شخصی مخاطبان بر می‌گردد تا یک اصول و قوانین کلی،‌ اما این صداهایی که امروز و از آهنگ‌های پخش شده می‌شنویم به هیچ چیز شباهت ندارند. متعلق به کسانی‌ست که یک‌بار هم در عمرشان از صدای خود استفاده نکرده‌اند و حالا که می‌بینند می‌توانند با آن، جایگاه مناسبی در مسیر شهرت کسب کنند به صرافت ضبط اش افتاده‌اند. این شمایل، طرحی از بخش غالب و مهم و اصلی موسیقی غیرمجاز است که سال‌هاست به موسیقی مجاز هم راه پیدا کرده.

    در این مجموعه است که وجود ساسی مانکن و مثل بقیه حذف نشدن‌اش از دایره‌ی حضور جای تعجب باقی می‌گذارد. چرا او جای این که مثل بسیاری دیگر با آهنگ‌های یک‌ساعته ظاهر شود و موفقیت یک‌ساعته‌ای هم کسب کند و بعد از بین برود، همچنان ماند و حالا هم دارد از خودش تصویر یک خواننده‌ی رسمی به جا می‌گذارد که مورد ظلم واقع شده و نمی‌تواند به طور رسمی و مثل دیگران فعالیت کند؟

    البته این اتفاق به خودی خود بسیار خطرناک است و می‌تواند تهدیدکننده‌ی آینده‌ی ستاره‌های موسیقی فارسی و جریان ستاره شدن باشد، اما از طرفی نشان می‌دهد که ستاره شدن همواره بر طبق داشته‌های فردی نیست و خیلی از مسائل حاشیه‌ای دیگر در تبدیل شدن به یک چهره، به یک ستاره، دست دارند. مسیر یک ستاره در کشورهای جهان سوم بیشتر وابسته به شانس و حادثه و مافیاست تا توانایی‌های شخصی و استعدادهای منحصر به فرد.

    دیده شدن ساسی مانکن یکی از سخت‌ترین و هضم‌نشدنی‌ترین این اتفاق‌هاست. او می‌تواند دقیقا در همان راهرویی قرار بگیرد و روی همان ریلی حرکت کند که در زمینه‌ی سینما سری فیلم «اخراجی‌ها» قرار گرفتند و حرکت کردند. یعنی نمایش ابتذال واقعی خودشان (دقت کنید: نه نمایش ابتذال به عنوان امری بیرونی) و گرفتن پاسخ مثبت از جامعه. در وهله‌ی اول این اهمیت دارد که سطح سلیقه و بینش جامعه چطور و کی به این قعر ناپیدا و عمیق زردرنگ فرو غلتیده، و بعد، ترس ناشی از برداشت کلی از جامعه‌ی ایرانی پیش کشیده می‌شود. برای بسیاری این سوال پیش می‌آید که ایرانیان چگونه آدم‌هایی هستند که به فیلم‌هایی این ‌چنین نازل و زشت و مهوع که با استفاده از سخیف‌ترین اعمال ممکن می‌خواهند به هر طریقی که می‌شود بیننده را بخندانند میلیون میلیون پول می‌دهند و از ساخته شدن امتداد و دنباله‌ی آن حمایت می‌کنند و بعد از سوی دیگر دغدغه‌ی سینمای متفاوت و به‌روز را دارند و غصه‌ی آثار برجسته فرهنگی را می‌خورند؟ همین سوال در مُدلی دیگر، درباره‌ی موسیقی ایرانی مطرح می‌شود. این که چرا بهترین و دیده‌شده‌ترین خواننده‌گان ایرانی ختم می‌شوند به ساسی مانکن و «حمید عسکری» و تعدادی آدم خالی از خلاقیت دیگر.

    امتداد این جریان هیچ به نفع موسیقی فارسی نیست. اگر هر آوازخوان عروسی با استفاده از سینتی‌سایزر و استودیو و کمی پول و رابطه بتواند در عرض یکی دو سال به «پدیده‌ی موسیقی» و «بهترین خواننده» و «رپر نابغه» و دیگر القابی که سایت‌ها را اشباع کرده‌اند تبدیل بشود دیگر چه فرقی دارد یک هنرمند اهل مطالعه و کنکاش و وسواس هفته‌ها برای تنظیم کارهایش و گزینش کلام مناسب و هم‌دوره‌ی اجتماعی که تویش زند‌گی می‌کند وقت بگذارد یا نگذارد؟

    دیگر چه نیازی هست که سازهای اصلی را به استودیو ببریم و بگذاریم رنگ‌‌آمیزی‌شان کنار هم به وجدمان بیاورد؟ دیگر چه توفیری می‌ماند میان هنرمندانی که نه به قصد خندادن مردم یا «شاد کردن دل»شان، که به هدف اعتلای هنر زخم‌خورده‌ی موسیقی و ارائه‌ی کارهای خوش‌تکنیک و بدیع آمده‌اند می‌ماند با کسی که از خواب بیدار می‌شود و برای خودش لقب پیدا می‌کند و می‌رود توی استودیو؟
    گمان می‌کنید تمام فارسی‌زبانان فقط تین‌ایجرهای متوهمی هستند که دنبال متلک‌ها و تکیه‌کلا‌م‌ها می‌دوند؟

    امیدواریم که این موج، خود به خود، همانطور که بارها در موارد گوناگون شاهدش بودیم، از بین برود و محرکان آن نیز به سراغ کارهای روزمره‌شان برگردند. بسیاری از آن‌ها که روزگاری با مشارکت سرمایه‌ی خانواده قطعه‌ای اجرا کردند و ازش کلیپ ساختند و کارشان را در شبکه‌های ماهواره‌ای دیدند، همین حالا سر درس و مشق‌شان هستند و تقریبا یادگرفته‌اند نه فقط در هنر، که مجموعه‌ای از پیچیده‌ترین احساسات و ابزارهای بیانی و ارتباطی‌ست و در اصل سخت‌ترین راه ارتباطی است، که در تمام رشته‌های موجود بدون تخصص نباید سکوت را شکست. آن‌ها دیدند هیچ کدام از این وب‌سایت‌های «هواداران» تقلبی که توسط خود خواننده اداره می‌شود و نه هیچ کدام از آن ژست‌ها و تکیه‌کلام‌ها نمی‌تواند آن‌ها را به برج برساند. عواملی که ساسی مانکن را به اینجا رسانده‌ به راحتی می‌تواند با قرار دادن او در چهارچوب یک خواننده‌ی رسمی کشور از بین برود. یعنی اگر او بخواهد به شکل مجاز فعالیت کند (که صد در صد چنین قصدی در سر دارد و فتوحات اینترنتی و اتوموبیلی برایش تکراری شده) هیچ کدام از عوامل جذابیت آثارش برایش باقی نمی‌مانند و همه از کنارش محو می‌شوند که نه می‌تواند از آن الفاظ بی‌پرده استفاده کند، نه می‌تواند آن صداهای ناموزون را از خودش بروز بدهد و نه هیچ حرکت دیگری به آنچه حد نهایی موسیقی پاپ است بیافزاید. او بر خلاف باقی ستارگان حال حاضر موسیقی ایران هیچ جُز آن لهجه  و جرکات نمایشی عجیب در چنته ندارد.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *