×
×

گفتگو با روح‌انگيز راهگاني، پژوهشگر موسيقي

  • کد نوشته: 1249
  • 09 می 2010
  • 0
  • پژوهشگران موسيقي ايران معمولا شيوه انتقال سينه به سينه و آموزش شفاهي را در موسيقي ايران ويژگي‌هاي ذاتي آن دانسته و بر همين مبنا برخي حتي دربرابر شيوه‌هاي آموزش نوين غربي كه به مرور از دوره قاجار وارد كشور شد و مبناي آن شيوه نت‌نويسي موسيقي كلاسيك بود، مقاومت كردند. اين مقاومت تا امروز كه […]

  • پژوهشگران موسيقي ايران معمولا شيوه انتقال سينه به سينه و آموزش شفاهي را در موسيقي ايران ويژگي‌هاي ذاتي آن دانسته و بر همين مبنا برخي حتي دربرابر شيوه‌هاي آموزش نوين غربي كه به مرور از دوره قاجار وارد كشور شد و مبناي آن شيوه نت‌نويسي موسيقي كلاسيك بود، مقاومت كردند. اين مقاومت تا امروز كه حتي برخي موسقيدانان در آموزش موسيقي تنها قائل به روابطي هستند كه از دوره قاجار باقي مانده؛ برجاي مانده است. درحاليكه موسيقي علمي و نت‌نويسي ويژه ايراني تا دوره صفويه وجود داشته و برحسب شرايط اجتماعي و سياسي پس از اين دوره روند علمي خود را ازدست مي‌دهد.
    براي بررسي سير تاريخ موسيقي ايران با «روح انگيز راهگاني» آهنگساز و پژوهشگر موسيقي به گفتگو نشسته‌ايم. راهگاني تاكنون كتاب‌هاي تاريخ موسيقي جهان، تاريخ موسيقي ايران، تاريخ نمايش و تئاتر و اسطوره در عصر باستان را نگاشته وكتاب فرهنگ موسيقي(لغت نامه موسيقي) را در دست نوشتن دارد. علاوه بر اين؛ وي تاكنون 5 آلبوم موسيقي بي‌كلام با نام‌هاي: يادگار(تكنوازي پيانو)، به ديدار آفتاب (ويلن، پيانو وفلوت)، كوچ( پيانو واركستر)، چامه‌ها و چكامه‌ها (اركستر زهي) و سايه روشن خيال (پيانو و اركستر) منتشر كرده است.

    * گفته مي‌شود، موسيقي سنتي امروز ما بجا مانده از آن چيزي است كه در دوره قاجار اجرا مي‌شده، به صورتي كه انگار اين ارتباط به يكباره از دوره قاجار قطع شده و قبل از آن چيزي وجود نداشته. چرا اين اتفاق رخ داده است؟

    ــ درواقع ما هيچ قطعه‌ي مستند و مكتوبي قبل از اين دوران نداريم و فقط شنيده‌ام كه مثلا الحان باربد 365 تا بوده يا نكيسا و رامتين از موسيقيدانان دوره ساساني بوده‌اند، اما از شيوه اجراي آنها يا اينكه چه نوع قطعاتي اجرا مي‌كرده‌اند، كاملا بي‌اطلاعيم. نكته مهم كه بايد به آن توجه كرد اين است كه موسيقي قاجار يكباره به وجود نيامده، قطعا تاريخي داشته است، اما چطور و چگونه؟ پس از حضور اعراب در ايران موسيقي به كل از بين نمي‌رود، حتي بر موسيقي عرب نيز تاثير مي‌گذارد. ايراني‌ها مي‌خواهند موسيقي خود را حفظ كنند. البته اين اتفاق به صورت مكتوب نمي‌توانسته رخ دهد كه از طريق تعزيه، دستگاه‌ها و گوشه‌هاي موسيقي حفظ مي‌‌شود و از اين طريق و به شكل سينه به سينه راهش را ادامه مي‌دهد تا به دوره قاجار مي‌رسد.

    * در جايي از كتاب تاريخ موسيقي ايران اشاره كرده‌ايد كه بعداز صفويه؛ موسيقي جريان علمي خود را از دست مي‌دهد؟ يعني از زمان ورود اعراب به ايران تا روي كار آمدن صفويه(دوره‌اي تقريبا 800 ساله) ما داراي موسيقي علمي بوديم؟

    ــ منظور از موسيقي علمي اين نيست كه مثلا ما در آن زمان نت‌نويسي به شيوه امروز، هارموني و… داشتيم. موسيقي را در آن زمان علمي متكي بر رياضيات و بخشي از فلسفه مي‌دانستند و دانشمندان ناگزير بايد موسيقي علمي و نه عملي مي‌دانستند. به همين دليل فارابي، ابن‌سينا، خواجه‌نصير طوسي و محمد ذكرياي رازي و ديگر دانشمندان درمورد موسيقي كتاب نوشته‌اند، ‌مثلا فارابي كتاب الموسيقي الكبير را نوشته كه به تركي، انگليسي و … زبان‌هاي ديگر ترجمه مي‌شود، اما هنوز به فارسي ترجمه نشده. منظور اين است كه بعداز صفويه موسيقي ديگر جزئي از علم رياضيات و فلسفه محسوب نشد و به اين ترتيب بعداز اين دوره موسيقي جريان علمي خود را ازدست داد.

    * يعني يك ذهن آگاهي وجود داشته كه بيايد مثلا موسيقي را از رياضيات و فلسفه جدا كند؟

    ــ براي گرفتن پاسخ اين سوال ما مجبوريم تاريخي بررسي كنيم. بزرگترين دشمنان حكومت صفويه، تركان سني مذهب عثماني بودند، به همين دليل شاه اسماعيل اولين پادشاه صفوي دين شيعه را دين رسمي كشور قرار مي‌دهد. پس از او؛ فرزندش شاه طهماسب يكم به پادشاهي مي‌رسد كه طولاني‌ترين دوره پادشاهي را درميان پادشاهان صفويه دارد و 54 سال حكومت مي‌كند. اگرچه مي‌تواند در اين دوران ساختار اداري و مذهبي تازه‌اي بنا كند و كشور را به ثبات برساند‏، اما فردي بسيار متعصب بود و بخشي از همين ساختار جهت‌گيري تازه‌اي را درمورد موسيقي رقم مي‌زند كه تا پيش از آن معمول نبوده است. از اين دوران؛ موسيقي چيزي حرام تلقي مي‌شود و تنها در چارچوب روضه‌خواني، نوحه‌خواني و تعزيه است كه مجال زنده ماندن مي‌يابد. درواقع برخورد با موسيقيدانان از زمان شاه طهماسب آغاز مي‌شود. او دستور قتل تمام نوازندگان و خوانندگان را صادر مي‌كند و حتي معلم موسيقي پسرش را اعدام مي‌كند. درواقع در دوران صفويه به غير از دوره شاه عباس، موسيقي در خفقان كامل قرار مي‌گيرد. همين عوامل باعث مي‌شود كه نوازندگان و خوانندگان جلاي وطن كنند، شماري به طرف چين، اندليب و اكثرا به هندوستان مهاجرت مي‌كنند كه اتفاقا مورد استقبال گرم پادشاه هندوستان نيز قرار مي‌گيرند و آنها كه مي‌مانند؛ مجبورند در خفاي كامل كار كنند. اين روند تا نيمه حكومت قاجار و زمان ناصرالدين شاه ادامه مي‌يابد، يعني حدود 300 سال موسيقي در ركود كامل به سر مي‌برد، تا اينكه در دوره اين شاه؛ سازهاي غربي وارد مي‌شود و موسيو لومير به ايران مي‌آيد و موسيقي نظام را به وجود مي‌آورد. موسيقي علمي غربي وارد كشور مي‌شود و موسيقي احيا مي‌شود و در دوره مشروطه به بهترين شرايط رشد مي‌رسد.

    * بنابراين برخلاف اين باور كه گفته مي‌شود شيوه انتقال سينه به سينه موسيقي، اصولا ويژگي موسيقي ماست، مي‌توان اينطور برداشت كرد كه اگر تاريخ اين گونه نبود و اين برخوردها با موسيقي وجود نداشت، ممكن بود كه ما هم مثلا در نت‌نويسي شيوه منحصربفرد خودمان را داشته باشيم؟

    ــ قطعا چنين است. عامل بيروني باعث شده كه موسيقي ما به صورت علمي مطرح نشود. به طوري كه پيش از صفويه خطوط موسيقي و نت به صورت دايره‌ و خط بوده و خط موسيقي با حرف و عدد نوشته مي‌شد و هرچند كه شيوه نت‌نويسي به شكل امروزين آن نبوده، اما وجود داشته است.

    * گفتيد در اواسط دوره قاجار موسيقي غربي وارد مي‌شود. علاوه بر اين موسيقي و موسيقي كه سينه به سينه راه خود را طي اين سال‌ها ادامه داده بود، موسيقي ديگري وجود داشته است؟

    ــ بله به جز اين دو نوع، نوعي موسيقي در حرمسراهاي قاجار جود داشته كه با دايره و تنبك اجرا و با اشعار مبتذل همراهي مي‌شده كه به دليل وجود شعر به «آهنگ فارسي» معروف شدند. در دهه 20 با راه افتادن كاباره‌ها «فرهنگ كاباره‌اي» پديدار شد. با خواندن اين ترانه‌ها در كاباره‌ها، «آهنگ فارسي» رسما بنيان نهاده شد و به «آهنگ‌هاي كاباره‌اي» معروف شد و چون در كوچه و بازار به وسيله عوام خوانده و شنيده مي‌شد، «آهنگ كوچه و بازاري» لقب گرفت. در دهه 30 با رونق صنعت سينما، اين ترانه‌ها به سينما راه يافت. اگرچه در ابتداي كار سينما، از آهنگسازان معتبر استفاده مي‌شد، اما اواسط دهه 30 با توليد انبوه سينمايي، آهنگ فارسي به همان شيوه مبتذل آن زمان(كاباره‌اي و كوچه بازاري) به سينما كشانده شد و بسيار رونق گرفت. سازندگان اين موسيقي‌ها تا جايي پيش رفتند كه استفاده از كلام فارسي بر آهنگ‌هاي عربي و تركي(استانبولي) و تلفيق آشفته آنها از ابداعات كارشان شده بود. به مرور اين توليدات انبوه به راديو تلويزيون راه يافت و چنان اين رسانه را اشغال كرد كه فضايي براي عرض‌اندام موسيقي والا و متعالي باقي نماند و اين شرايط اسفبار تا وقوع انقلاب همچنان ادامه يافت. با وقوع انقلاب؛ خوانندگان و سازندگان آهنگ فارسي ناگزير رهسپار لس‌آنجلس شدند و آهنگ‌هاي «فارسي كاباره‌اي» به «موسيقي لس‌آنجلسي»(البته بخش مبتذل آن) مرسوم شد و پس از سال‌ها اكثر آنها، با تغيير شعر، با رنگ و لعابي ديگر به نام موسيقي «پاپ» به صدا و سيماي ما راه يافت و مانند پيش از انقلاب ريشه به تيشه موسيقي والا و متعالي مي‌زند.

    * موسيقي جدي چه وضعيتي در اين دوره داشته است؟

    ــ با تاسيس دارالفنون و تدريس موسيقي نظام در آنجا؛ موسيقي سنتي ما هم تحت تاثير قرار مي‌گيرد و با انقلاب مشروطه روند پيشرفت آغاز مي‌كند. مدارس موسيقي و اركسترهاي گوناگون به وجود مي‌آيد و ضبط موسيقي آغاز مي‌شود. علينقي وزيري(آغازگر موسيقي علمي) رديف‌هاي حسينقلي ميرزا و برادش ميرزا عبدالله را نت‌نويسي مي‌كند و با تغييرات و حذف تكرارها و… به نوآوري مي‌پردازد و موسيقي سنتي و رديفي ما را به روند بهتري هدايت مي‌كند و خدمتي به موسيقي مي‌كند كه واقعا استحقاق نام «پدر موسيقي ايراني» را دارد. با ورود دستگاه ضبط به ايران موسيقي‌دان‌ها و نوازنده‌ها انگيزه پيدا مي‌كنند تا آثارشان را ضبط كنند و اين امر موجب رشد موسيقي مي‌شود. اما گروهي ديگر معتقد بودند نبايد موسيقي سنتي را نت‌نويسي كرد و بايد همان شيوه سينه به سينه و بداهه‌نوازي را ادامه داد.

    * همين جريان دوم بود كه بعدها منجر به تشكيل مركز حفظ و اشاعه شد؟

    ــ بله. پديدار آورندگان اين مركز موسيقيدانان‌هاي بزرگي بودند كه به بقاي موسيقي جدي ما كمك زيادي كردند. هريك مايه مباهات هنر موسيقي ما بودند، خوش درخشيدند و آثار زيبا و ماندگار خلق كردند. اما اگر بخواهيم طبق نگرش يكجانبه آنها موسيقي را محدود و بسته به نوع خاصي كنيم و در چارچوب غيرقايل تغيير قرار دهيم كار درستي نكرده‌ايم. اين مركز در ابتدا دستاوردهاي علمي و بزرگ كلنل وزيري و شاگردان ممتاز و بي‌مانندش خالقي و صبا را كاملا كنار گذاشت و با هر نوع پويايي و نوآوري مخالفت ورزيد، اين افراط نگري متاسفانه در تاريخ هميشه سد راه رشد و پويايي موسيقي ما بوده است. درحاليكه ويژگي جاودانه هر پديده هنري علاوه بر حفظ اصالت، تحول‌پذيري آن است. زيرا پديده‌هاي اجتماعي به سرعت درحال تغيير و تحول‌اند، حفظ اصالت به اين معنا نيست كه از نوآفريني و نوفكرها چشم بپوشيم و خلاقيت‌ها را در چارچوب سنن كهن مستور نگاه داريم. موسيقي و هر پديده هنري ديگري بايد به منشا خود وفادار باشد تا اصيل بماند. درعين حال بايد با تحولات اجتماعي و تنوع سليقه‌ها تغييرات خردمندانه در پيوند با فرهنگ هنري خود داشته باشد تا ماندگار شود. در غير اين صورت در درازمدت به ضدخود تبديل مي‌شود. وقتي موسيقي غرب را بررسي مي‌كنيم؛ مي‌بينيم بنابه شرايط، تنوع سليقه و… مكاتب گوناگوني خلق شده‌اند. رنسانس، باروك، كلاسيك، رومانتيك و… با ورود هرمكتب جديد ممكن است ابتدا نسبت به آن موضع گرفته شده باشد، اما با مخالفت شديد مواجه نشده‌اند. موسيقي بايد ريشه در گذشته، پيوند با حال و نگاه به آينده داشته باشد كه متاسفانه مركز حفظ و اشاعه فقط به ويژگي اول اين هنر توجه دارد.

    * حالا با اين نگاه وضعيت فعلي موسيقي سنتي را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

    ــ موسيقي سنتي اگرچه در اين نيم قرن اخير بسيار تغيير كرده، اما به علت ساختار محدود و غيرقابل انعطاف آن تحول بنيادي نيافته، از اين رو هنوز ناگزير دست به دامن شعر شده و در بند آن درآمده است. البته كار بزرگ هنرمندان و موسيقيدانان گرانقدري كه در اين راه دشوار تلاش كرده‌اند را نبايد ناديده گرفت، از وزيري، درويش خان و تا دهلوي، حسين عليزاده و ديگر هنرمندان شايسته‌اي كه در كار نوآوري و تغيير فرم موسيقي سنتي هستند؛ كارهاي با ارزشي ارائه داده‌اند، اما همه اين عزيزان بر اين امر واقفند كه اين تلاش‌ها هنوز كافي نيست. موسيقي سنتي ما با تحولات و دگرگوني‌هاي اجتماعي راهي غير از شكل‌پذيري نو ندارد، همچون عمق يابي و گستردگي ملوديك و فرم‌هاي جديد اجرايي از همان گونه نوآوري‌هاي دهلوي، عليزاده، فرهاد فخرالديني و… اين موسيقي نيازمند تحول است.

    * منظورتان از تحول چيست، اتفاقي مثل حذف ربع پرده؟

    ــ من پاسخ اين سوال را به بزرگان موسيقي ايراني واگذار مي‌كنم كه چگونه مي‌خواهند تحول ايجاد كنند. اما فكر مي‌كنم زماني مي‌توان موسيقي را متحول شده دانست كه ديگر تكرار گذشته نباشد، از بند شعر بيرون بيايد و به صورت موسيقي مستقل درآيد و از رونده‌هاي جهاني اين هنر بهره ببرد. با تنوع سليقه، بايد موسيقي ايراني هم متنوع‌تر شود. از زماني‌كه زندگي صنعتي به وجود آمد و مردم شهرنشين شدند، زندگي و مشاغل نيز متنوع‌تر شد و تنوع سليقه هم بيشتر شد. ذهن متنوع، موسيقي متنوع‌تري مي‌طلبد. موسيقي ايراني بايد به گونه‌اي تحول يابد كه به نيازهاي بيشتر مردم پاسخ دهد و درعين حال كه ريشه‌هايش را حفظ مي‌كند، نگاه به آينده داشته باشد. من نمي‌گويم كه مثلا درمورد ربع پرده همان اتفاقي بيفتد كه در موسيقي غرب افتاد، اگرچه حذف ربع پرده در موسيقي غرب با جسارت انجام شد و باخ معتقد بود وجود آن موجب خمودگي مي‌شود، اما ما نمي‌توانيم از موسيقي كلاسيك غربي الگوبرداري كنيم. چون موسيقي ما بسيارشكننده است‎‎، تزئينات و ربع پرده ويژگي آن است. اگر به تاريخ موسيقي خودمان توجه كنيم موسيقي‌دان‌هايي توانستند تحول ايجاد كنند كه به موسيقي كلاسيك غربي يا بهتر بگويم موسيقي علمي جهاني آشنايي داشتند. موسيقي هم مانند هر علم ديگري نياز به دانش جهاني دارد و با آن در ارتباط است. ممكن است يك نفر بدون هنر جهاني، يك نوازنده درجه يك شود اما به سختي به پيشرفت و ابداع دست مي‌يابد.

    * شما موسيقي عامه پسند را كه قبل از اين درباره آن صحبت كرديم را متفاوت از موسيقي پاپ مي دانيد؟

    ــ بله. موسيقي حرمسرايي و كاباره‌اي و… موسيقي عامه‌پسند است و موسيقي پاپ موسيقي مردم‌پسند . موسيقي پاپ موسيقي غني و زيبايي است كه نياز هر جامعه و به خصوص جوانان است. بحث من درمورد موسيقي پاپ اين است كه بايد مشخص كنيم كه درباره موسيقي صحبت مي‌كنيم يا شعر. ما مي‌توانيم موسيقي را خوب بدانيم كه فارغ از شعرش قابل شنيدن باشد. موسيقي كه داراي ملودي خلاق باشد، نه پر از تقليد و تكرار كه فقط شعرش عوض مي‌شود.

    * اما موسيقي پاپ ايراني براي من همان موسيقي عامه پسند است. انگاركه مرزي ميان اين دو وجود ندارد.

    ــ متاسفانه در بسياري موارد اين‌طور شده و نمي‌توان اين دو را از هم تفكيك كرد، اما كارهاي خوبي هم در زمينه پاپ ارائه شده. موسيقي پاپ و به طور كلي هر نوع موسيقي خوب بايد خلاق و فاقد كپي‌برداري باشد و در ضمن بار فرهنگي و تنوع احساسي داشته باشد و با معيارهاي زيبايي‌شناسي ما هماهنگ باشد، نه اينكه موسيقي پاپ آمريكا يا تركي استانبولي و… را بگيرند و شعر ايراني رويش بگذارند و با عنوان موسيقي پاپ تحويل مردم دهند.

    * اگر اين موسيقي بيمار نيست، چرا نسبت به آن احساس خطر وجود دارد؟ اصولا اقبال نسبت به اين موسيقي پاپ از كجاست.

    ــ فكر مي‌كنم نگراني موسيقيدانان نسبت به ابتذالي است كه اين موسيقي به آن دچار شده و آميختگي با همان موسيقي است كه ريشه در حرمسراهاي دوره قاجار داشته است. اما فكر مي‌كنم دليل اقبال ناگهاني به اين موسيقي، خلائي بود كه مردم به خصوص جوانان در سال‌هاي پس از انقلاب به آن دچار شدند. ببينيد پاك كردن صورت مساله راحت‌ترين و بدترين روشي است كه حل مساله را دشوار و غيرممكن مي‌كند. اين سوال مهمي است كه چرا مردمي كه اين موسيقي مبتذل و كاباره‌اي را با انقلاب از ذهنشان بيرون كرده بودند، دوباره نسبت به آن گرايش پيدا كردند؟ پس از انقلاب همه‌ انواع موسيقي با محدوديت مواجه شد، به جز موسيقي سنتي. يعني حدود 18 سال به خورد مردم فقط موسيقي سنتي داده شد، درحاليكه موسيقي سنتي غذاي يك جوان نيست و دست كم براساس همان تنوع سليقه‌ها اين موسيقي نمي‌توانست جوابگوي اكثريت مردم باشد. مردم ما واقعا نجيب بودند كه 18 سال اين موسيقي را گوش دادند و چيزي نگفتند. به همين دليل كم‌كم كاست‌هاي لس‌آنجلسي از خانه‌ها سر درآورد. صدا و سيما خواست جلوي اين روند را بگيرد، باتوجه به ضرورت براي آن برنامه‌ريزي كرد. در ابتدا برنامه خوب شروع شد، اما به سرعت به سمت كارهاي سطح پايين‌تر گرايش يافت و موسيقي به مراتب ضعيف‌تر و سطحي‌تر از نوع لس‌آنجلسي ارائه داد. تا جايي كه موسيقي پاپ جدي در حاشيه قرار گرفت و موسيقي پاپ سطحي رواج يافت. به اين ترتيب موسيقيدانان بسيار خوب به حاشيه رانده شدند و سليقه مردم تنزل پيدا كرد. زماني‌كه نمايش ساز در تلويزيون به عنوان مهمترين رسانه تحريم است؛ شما از اين مردم چه انتظاري داريد؟ چرا كنسرت‌هاي فرهاد فخرالديني، حسين عليزاده و بسياري از ديگر بزرگان نبايد در تلويزيون نشان داده شود؟ يا اخبار مربوط به اجراي كنسرت‌هاي هنرمندان جهان نبايد از صدا و سيما پخش شود؟ متاسفانه صدا و سيما هميشه به موسيقي ما بزرگترين لطمه را وارد كرده است، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *