موسیقی ایرانیان – حمیده موسوی: اما … در این میانه اما، هستند هنرمندانی که حمایت از یکدیگر را، حمایتِ از خود می دانند. هنرمندانی که به مهر و دوستی خبرساز می شوند. آوازخوانانی که صدای دیگری را، آن وجهِ دیگر صدای خود انگاشته و حضور دیگری را، تحکیم حضور خود.
از میان اخبار و دعایه های مُزدَحِمِ این روزهای هنر موسیقی، یا به تحدید، هنرِ آوازی و محددتر، آواز سنتی، که ریشه در منم منم های غیر ملزوم و مشکوک دارد، یافت می شوند هنرمندانی که مبلغ حضور یکدیگرند. و این حرکت، احترامی ست به جوهرهء «انسانیِ شان»، چیزی فراتر از هنر و هنرنُمایی. یافت می شوند آنانی که بر این باورند یا بدین باور رسیده اند، که این گستره، برای همگانِ هنر است یا باید که باشد.
حسین علیشاپور، امیر اثنی عشری، اشکان کمانگری، مهدی امامی، امیر مردانه، پوریا اخواص، مجتبی عسگری و وحید تاجِ سرزمین من، – سرزمینِ ما-، وحدت هنری را نه در یک صدا که در مزیجی از آواهای زیبا و سحرمندِ یکدیگر یافته اند. آواهایی که به موازات، لیکن موازاتی بس مماس و شانه برسابیده به هم، معنا یافته، جریان می یابند و به خروش، گوش عرش را می نوازند. اینان دریافته اند که احترام به وجودِ هنرمندِ همراهشان، هموطنشان، چیزی نیست جز تبلور و تولد لحظه به لحظه ی خودِ ایشان. هنرشان. تولد، قرار، و برقراری آوازِ ایرانی. بر این باورند که حضور یکی، نفیِ دیگری نیست. پس به اتفاق، به مهر و عشق و دوستی لبیک گفته و زین پس، مروجانِ معنای وحدتند و اینگونه خبرساز می شوند، آواز پیشه گانِ سرزمین من. سرزمینِ ما.
چند صباحی ست که در صفحاتِ اجتماعی شخصیِ این عزیزان، اندکی اگر دقیق بشویم، به وضوح خواهیم دید -و چه بسا دیده ایم و نادیده انگاشته ایم-، که جز پرداختن به احولاتِ شخصی* به دیگر هم طریقان خوش آوازشان نیز نظر افکنده، به هنرشان بالیده اند و از یکدیگر به افتخار نام می برند. برای مخاطب از هم می گویند و هر یک، انعکاسِ فعالیت و نشاطِ آن دیگری ست. ناگفته پیداست که در این مشارکت ها، نه سوداگری ای نهفته است و نه در پس پرده، سکه ای ردُّ و بدل می گردد. این جمع یکدیگر را دریافته اند و خویش را. نرم و لطیف حرکتی که به جرأت می توان گفت تا به امروز در خانوادهء «آواپیشگانِ سنتی» دیده یا شنیده نشده است…بوده است؟ انشالله!
قلم سر به تواضع فرود نمی آوَرد. به تجلیل و ستایش از چُنین حرکتی. زیرا که مُدمن به گلایه بود و نکوهش، به تَصغیرِ کسی و تَکبیرِ کسی دیگر، به توسعهء رقابت، کشمکش و ریشه زنی ها، برای شُبهه هیچ هایی در وادیِ شهرت. قلم از یاد برده بود که این نیز خود خبری ست بس بزرگ. بس محترم. از یاد برده بود که هنر، بِستَرِ هنر است نه سوداگری و نه خبرسازی های سوداگرانه. لیکن باید هر از گاهی او را – قلم را- بیدار کرد و متنبِّه که راهی دور نرود. همین حوالی، کسانی حضورشان به اتفاق، حالِ آدمی را خوش می سازد.
چه شایسته اتفاقی ست میان این جمعِ وزین که امروز دستشان یگانه است و قلبشان یگانه – اُمّید که باشد- و حنجره شان یگانه تر. ما و قلم و خبر و رسانه، به احترام از ایشان یاد می کنیم. باشد که این رود-موجِ آهنگینِ جاریِ خوش آوا، پیش رود و سیراب کند زمینِ هر چند وسیع، لیکن بی آب و سبزه را.
اینگونه باشید و بمانید و مستدام باد مهرتان، دوستی تان و آوایِ ایرانیِ تان.
دیدگاهتان را بنویسید