موسیقی ایرانیان-امین موسوی و امین ریزباف: مصیبت بزرگی است، خیلی بزرگ! چه خودمان حس کنیم، چه نکنیم دچار فاجعه ی بزرگی هستیم. نسل ما در همه ی شاخه ها و در همه ی امور دچار خلاء بزرگی به نام “استاد” است. نسل ما از فقدان استاد درد عظیمی می برد. کسی نیست که دست ما را بگیرد و راهمان را نشان دهد. استادنماها هم همه چون پیران جاهل و شیخان گمراه با ظاهری بزرگمنشانه چون یک بزرگ روحی و فکری رفتار می کنند اما در درون فریبکار و نادان و در پی ارضای نیازهای سطحی دنیوی خود هستند.
استادان واقعی هم عمدتا یا در خواب مرگ و شهادت رفته اند و یا به سبب ناامیدی از همه، گوشه گیر گشته در ناامیدی آرمیدهاند.
این “فقدان استاد” در عرصه ی هنر و همچنین موسیقی ما نیز به شدت احساس میشود. سخنی از اساتید و آموزگاران موسیقی سنتی نمی گوییم که آشوب به راه می افتد! و از آنجا که ما موجودات سر به زیری هستیم و علاقه به آتشافروزی نداریم، به همین موسیقی پاپ تازه متولد شده ی زیرزمینی خودمان بند میکنیم! این جوانان تازه به روی زمین رسیده(!) حقیقتا بدون اینکه خودشان بدانند از فقدان استاد رنجها می برند. همین باعث شده است که در موسیقی پاپ کمتر تفکر و اصالتی دیده شود. این کمبود تفکر و اصالت از این ناشی می شود که خواننده های پاپ ما اکثرا کم مایه و بی بهره از هر اندیشه، تفکر و ایدئولوژی هستند. اکثرا تهیاند! و به همین دلیل هم با کوچکترین نسیمی مسیر هنری و رفتاری شان از سمتی به سویی دیگر تغییر جهت می دهد. این عزیزان دلبند به سبب نداشتن استاد فکری، دردهای عمیق را حس نکردهاند و در بهترین حالت در همین عشق و عاشقی های سطحی گیر کرده اند(که کمتر به عمق همین عشق هم راه یافته اند). اما بیایید کمی منصفتر باشیم، برخی از اینان از نبوغ موسیقایی و احساسی فراوانی برخوردارند و حسرت این را بر دل آدمی مینهند که ای کاش این همه نبوع در خدمت یک مفهوم و درد عمیقی می بود، و آن زمان بود که آثار این جوانان با استعداد در تاریخ موسیقی ماندگار می شد. که تجسم آن چقدر باشکوه است! اتفاقی که به نمونه برای فرهاد افتاد؛ او ترانه ی پاپ در ظاهر سطحی را چنان با معانی و دردهای ژرف خودش در هم آمیخت که بعید است کسی مثل او یافت که آشتی بین “درد تفکر” و “موسیقی پاپ” ایجاد کند.
خیلی ها اعتقاد دارند که در موسیقی پاپ، هنر قحط است و این نوع موسیقی صرفا برای جذب مخاطب و سرگرمی عوامالناس زاده شده و ادامه ی حیات می دهد. بله خب پاپخوان های زیادی هستند که فقط به فکر فریفتن مخاطب و تحت تاثیر قرار دادن آنها هستند و به این روال ادامه ی حیات می دهند اما نمی توان این قضاوت را در مورد تمام اهالی موسیقی پاپ کرد.
آیا تمام آهنگ های موسیقی پاپ آثار دم دستی هستند که صرفا برای سرگرمی خلق شده اند؟ آیا به واقع یک پدیده ی صرفا تفریحی و سرگرمی می تواند این همه علاقمند را بطور جدی به دنبال خود بکشد؟ آیا یک پدیده ی تفریحی می تواند تا به این حد حس و اعتقاد و وقت این همه هوادار خواننده های موسیقی پاپ را تحت تاثیر خودش قرار دهد؟ آیا وجود این همه توجه و تعصب و عشق در بین هواداران خواننده های پاپ نمی تواند دلیلی بر جدی بودن موسیقی پاپ باشد؟
فرض بگیریم که آلبوم های بسیاری از خواننده های پاپ برای ما و یا کارشناسان جدی و تاثیرگذار نباشد اما باید به این نکته توجه کرد که همین موسیقی و آثار پاپ برای بسیاری از جوانان و هواداران خواننده ها جدی و مهم است. جدی است که با جان و دل گوش می کنند و نظر می دهند و نقد می کنند و حتی بر سر تعصبشان در سایت ها و وبلاگ ها به جان هم می پرند. موسیقی جدی صرفا این نیست که یک عده ای از اساتید و مخاطبان موسیقی سنتی یا کلاسیک علاقمند یک آلبوم شوند و از آن تعریف و تمجید کنند. همین که اثری آنقدر مهم و جدی شد که توجه مخاطب حتی عام را از مسائل روزمره ی زندگی خارج کرد و به سمت زیبایی های آن آلبوم جلب کرد و انرژی او را صرف مرور و فهم زیبایی آثار خواننده اش و تحلیل و خواندن مطالب و اخبار و نقد پیرامون هنرمند محبوبش کرد، یعنی موسیقی آن آلبوم دم و دستی و سطحی و صرفا برای سرگرمی و خوش گذرانی نبوده، بلکه موسیقی آن آلبوم برای آن مخاطب بسیار جدی و مهم بوده است، حال این موسیقی جدی می تواند برای سنین و تفکرات مختلف انواع و اقسام متفاوتی داشته باشد ولی امر مسلم این است که کسی حق ندارد پاپ را صرفا برای تفریح و سرگرمی بداند؛ به دلیل اینکه غم و احساسی که در آثار این خواننده های نوظهور موجودست نزد هواداران و دوستداران این هنر بسیار جدی گرفته میشود.
آیا به واقع می توان رای کلی صادر کرد و تمام آثار پاپ را صرفا برای تفریح و سرگرمی دانست؟ پس تکلیف آثاری مثل «گل سر»، «عشق دو حرفی»، «صبوری»، «سنتوری، «چه کسی»، «کجاس بگو» محسن چاووشی یا «شهید»، «گناهی ندارم»، «چشمای خیس» محسن یگانه یا «سلام آخر»، «غریبانه» احسان خواجه امیری، یا «واستا دنیا»، «نـرو»، «دل من» رضا صادقی، یا آلبوم «از تو دورم» فریدون چه می شود؟ تکلیف آلبوم های بسیاری از هنرمندان چون محمد اصفهانی و عصار و ناصر عبداللهی و غیره و غیره چه می شود؟
آیا واقعا آثار هنرمندانی چون فریدون فروغی، کوروش یغمایی و فرهاد را می توان به همین راحتی صرفا برای تفریح و سرگرمی دانست؟*
*(ذکر اسامی قطعات و خواننده های مختلف بر اساس معیار خاصی نبوده بلکه تنها نام ها و قطعاتی آورده شده است که در لحظه ی نگاشتن متن در ذهن نگارنده بوده، چه بسا که بسیاری از قطعات و آلبوم ها و خواننده ها بودند که از قلم افتاده و در یاد نگارنده نبوده اند)
بعید می دانم، آثار هنرمندی مثل فرهاد مملوست از رنجی که روحش کشید که او رنج و دردهایش را در آثار هنری خود منعکس کرده بود. که اتفاقا جوهره ی اصلی هنر و ماندگاری آثار او هم همین درد صادقانه است و کاری هم به مسائل فنی و سبک های مختلف موسیقی ندارد؛ که چه بسا یک اثر دارای سطح بسیار بالای موسیقایی باشد ولی در آن هیچ اثری از احساسات بکر آدمی یافت نشود. شرط وجودی هنر نه صرفا به مسائل فنی چون مهارت در نوازندگی و خوانندگی و تنظیم و آهنگسازی ربط دارد و نه صرفا به داشتن تجربه و سابقه مربوط است. بلکه شرط اصلی وجودی هنر داشتن احساس، دغدغه و اعتقاد در فکر و روح هنرمند است.
و همین استدلال هم نیز باعث می شود که ما بسیاری از آثار خواننده های نسل جدید (بخصوص اولین آثار آنان) را صرفا برای سرگرمی ندانیم و اتفاقا بعضی از آلبوم های این پاپ خوان های نسل جدید را هنر و موسیقی جدی بدانیم. چون که آن جوهره ی اصلی هنر یعنی “احساس” در آثار این پاپخوان ها به وفور یافت می شود.
البته طبیعی است که ضعف های بی شمار فنی، بخصوص در آلبوم های ابتدایی خواننده های نسل جدید پاپ وجود داشته و اکثر ترانه های این خواننده ها سطحی و محدود در چند موضوع تکراری و جوان پسند باشد اما در هر صورت این نسل جدید پاپ دارای استعداد های فراوان و ملودی سازهای فوق العادهست که در صورت داشتن استاد (نه به مفهوم استاد موسیقی بلکه به معنای استاد هنری،استاد زندگی و راهبر فکری) می توانستند تحول عظیمی در این موسیقی راکد ما و در نهایت جامعهی ما ایجاد کنند اما دریغ که اینان ندانسته از فقدان استاد رنج می برند و نبوغ موسیقایی شان فقط در خدمت احساسات سطحی عاشقانه و راضی کردن سلیقه های سطحی مخاطبان تلف میشود.
یکی از آن بااستعدادها و با احساس ها در بین این نسل جدید موسیقی پاپ محسن یگانه، جوان بیست و پنج ساله ای است که در خلق ملودی های بکر و احساسی بسیار بسیار تواناست. او موسیقی را نه بصورت علمی بلکه تجربی از ۱۵سالگی شروع کرد و در ۱۹ سالگی اولین آلبوم زیرزمینی خود را منتشر کرد که باعث جذب بسیاری از جوانان به آهنگ های او شد. در هر صورت ما کار یگانه خصوصا آلبوم های اولش را صرفا پاپ نمی دانیم، هنر می دانیم، جزو موسیقی جدی می دانیم نه به سبب اینکه این آثار دارای قدرت فنی بالایی هستند. نه به سبب اینکه اشعارش دارای معانی پیچیده و عمیقی هستند. تنها به سبب اینکه در آثار او احساس و دردهای بی پرده و صادقانه به وفور یافت می شد. همین هم که یک عده جوان اینقدر برایش در اینترنت دست و پا می شکانند، نشان می دهد که کارش جدی بوده است وگرنه چه کسی برای تفریح حاضر می شود اینقدر وقت بگذارد و در سایت ها و وبلاگ های مختلف بر سر او بحث و جدل کند؟
بر همین اساس تصمیم گرفتیم با او که به تازگی «رگ خواب» را منتشر کرده است مصاحبهی مفصلی انجام دهیم. مصاحبه در سه قسمت “در باب مسائل فنی” “بر روی خط هوادار” و “در مدار تحلیل” انجام شده است که امین ریزباف، علیرضا محمدی، پریا مشغولی، آرمین ابراهیمی و امین موسوی هر کدام به نوعی در طراحی سوالات و انجام و تایپ و ویراستاری مصاحبه نقش اصلی و فرعی داشته اند، ناگفته هم نماند که مصاحبه بسیار مفصل و طولانی از کار درآمده است اما خواندنش ضرری ندارد، با خواندن هر سه قسمت مصاحبه قبول خواهید کرد که موضوعات مطرح شده اهمیت داشته اند و نمی شد از کنارشان به راحتی گذشت.
برای مشاهدهی صفحههای اصلی این نوشته در نهمین شماره مجله موسیقی ایرانیان بر روی عکسهای زیر کلیک کنید.
- طراحی و صفجه آرایی: ابراهیم مولائی
دیدگاهتان را بنویسید