امروز درست نوزده سال از مرگ ابراهیم منصفی میگذرد؛ مردی گمگشته در جهانی پر از تنش که برای روح آزادیطلبی مثل او قابل تحمل نبود. منصفی ملقب به «رامی» در سال ۱۳۲۴ در بندرعباس متولد شد که به قول خود زاده عشق زنی بود به مردی که آوازش او را سِحر کرده بود.
منصفی از هنرمندان جامعالاطراف هرمزگان بود که علاوه بر ادبیات و موسیقی، در همان دوران جرقههایی برای حضور در تئاتر و سینما هم به سراغش آمد و برای فیلم «نهنگ» که نویسنده آن هم خود منصفی بود جایزه اول سینمای آزاد را دریافت کرد که قطعه «نهنگ» با آن ملودی و ترانه گوشنواز هم از دل همان بیرون آمد. منصفی همچنان که در عرصه بازیگری موفقیتهای چشمگیری را به دست میآورد در زمینه سرودن و موسیقی نیز پرتوان به کار خود ادامه میداد. او با موسیقی ملتهای مختلف آشنایی داشت و توانست آثار در خور توجهی را خلق کند. رامی در عرصه سرودن ترانههای بومی و با توجه به ترانههایی که رنگ و بوی اجتماعی داشت، در این حوزه تحولی اساسی به وجود آورد. همچنان که حسن کرمی (شاعر جنوبی) هم یکی از مهمترین دلایل اقبال مردم جنوب از هر سنخ و سنتی به ترانههای رامی را علاوه بر زیبایی تردید ناپذیر کلام و تازگی لحن و آهنگ، توجه به وضعیت زندگی انسانهای فقیر و تهیدست و مشکلات اجتماعی آنها میداند. منصفی یکی از مهمترین ترانه سراها و ملودی پردازان جنوبی بود که اصالت کار، عمق، لطافت و در یک کلمه زیبایی آثارش باعث شده که حسن کرمی در مورد آثار ابراهیم منصفی دو صفت بسیار گویا به کار ببرد: «زیبا و حسرت انگیز». منوچهر آتشی (شاعرو مترجم) هم رامی را به تعبیری آغازگر دور جدیدی از شعر در بندرعباس و جنوب میداند که هم در فرهنگ بومی ریشه دارد و هم به شعر مدرن گرایش داشته است. آتشی درباره منصفی گفته است: «نثر پر رمق و ذهنیت خلاق منصفی دربارهٔ شعر و موسیقی هرمزگان بسیار زیباتر و عمیقتر از دیگر شاعران حاضر هم نسل من بود. او شاعری شوریده و عاشق بود و طبعاً آدمهای مجنونی مثل من را نیز بیشتر به خود جذب میکرد.»
میگویند هرمزگان را میتوان در ترانههای ابراهیم منصفی لمس کرد. او نسل در نسل، جوانان و مخاطبین تازهای را گرد آثارش جمع میکند و موسیقیاش به عنوان یکی از نادرترین نمونههای موسیقی مردمی، سرشار از مفاهیم انسانی، عشق، رنج و سرمستی است. علی باباچاهی (شاعر، نویسنده و محقق) هم یکی از قویترین جنبههای هنری ابراهیم را ترانههایش میداند و میگوید: «این آثار از احساسات عمیق انسانی برخوردار است. اوشناخت زیادی ازفرهنگ، مردم و خرد جمعی و خاطرات نهفته تاریخی ما داشت که آنها را به صورتی کاملا نو و تازه بیان کرده است.»
منصفی هم مثل اکثر هنرمندان خارج از پایتخت کارش را با دلبستگی به موسیقی محلی آغاز کرد ولی به جای تکرار نغمههای اجدادی و استفاده از سازهای محلی، دست به گیتار برد اما همچنان گویش محلی را در اشعار خود نگاه داشت تا در همه ترانههایش استعداد و قدرت ادراک و ذوق آفریننده را بشنویم و حس کنیم. با تمام این احوال چه حسرتانگیز است که او در پنجاه و دوسالگی از دنیا رفت و نخستین آلبوم ترانههایش، ده سال پس از مرگش منتشر شد. در این سالها، همه آثار ابراهیم منصفی را دیده و شنیدهاند و تحت تأثیر هم قرار گرفتهاند، اما اطلاعات مستند درباره این هنرمند بسیار کم است. درباره اینکه کجا و چطور زندگی میکرده، آثارش چگونه خلق شدهاند و آیا خودش میدانسته که در حال انجام چنین کار بزرگی است؟ در این میان کم و بیش مستندهایی غیررسمی از او منتشر شده اما تنها مستند رسمی درباره او «زارهای ابرام» بود که سال گذشته به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد ابراهیم منصفی منتشر شد. این فیلم که توسط حامد ذوالفقاری تحقیق و کارگردانی شده، سیر زندگی ابراهیم منصفی را از هنرمندی گمنام، به شاعر، خواننده و موزیسین پرآوازهای که ما امروز میشناسیم، به تصویر کشیده است.
۵۲ سال زندگی پر از سرگشتگی منصفی، اگرچه پر از تلخی و دشواری بود اما آنچه که در موسیقی کشورمان به جا گذاشته، مثل هر هنرمند بزرگ دیگری، قطعا تا سالهای سال به یادگار خواهند ماند. تمام کسانی که ابراهیم منصفی را از نزدیک میشناختند معتقدند که او زندگی عجیبی داشت که در خلق آثارش تأثیر بهسزایی داشته است. این تأثیر تاحدی بوده که اگر نوع دیگری زندگی میکرد و این همه تلخی و رنج را در زمان حیات خود تجربه نمیکرد، این ویژگیها در اشعار و ترانههایش متبلور نمیشدند. در میان آثار او، ترانه «مردن مردانه» هم یکی از دهها ترانهای است که می توان گفت به خودش ارجاع دارد؛ ترانه ای سرشار از تلخی و حسرت که در بخش پایانی آن میگوید: «تقدیر سر پیری از مِه چه شوات آخر؟ یا زندگی بِختِر یا مردن مردُنه».
هنرمندی خلاق و خنیاگر
امروز یکم تیرماه روز رفتن همیشگی ابراهیم منصفی(رامی) است. او هنرمندی خلاق و خنیاگری بیبدیل در منطقه هرمزگان بود. تاثیر ابراهیم منصفی بر جوانان علاقهمند به هنر، امری غیرقابل انکار است. او توانست با خلق ترانههایی به غایت زیبا و دلفریب تحولی شگرف را در زمینه ترانهسرایی هرمزگان ایجاد کند. رامی هنرمندی چند وجهی بود، او با هوش ذاتی و سرشار خود در بازیگری، شعر، داستان، طنز و نقاشی نیز تواناییهای خود را به رخ مخاطب میکشید. مضمون ترانههای رامی سرشار از زیبایی، عشق، آزادی و مفاهیم جدی و اساسی مانند تنهایی و مرگ و… است که خودش با گیتار به شیوهای هنرمندانه آنها را اجرا کرده است و نکته قابل توجه اینکه استفاده منصفی از ساز گیتار در کارهایش سبب شد که اغلب علاقهمندان موسیقی و ترانه برای اجرای کارهایشان از این ساز استفاده نمایند و به نوعی تاثیر منصفی بر موسیقی هرمزگان چنان شد که ساز گیتار به ساز اصلی این منطقه بدل شود.
او که در زمان خودش هنرمندی آوانگارد و پیشرو محسوب میشد، حالا نیز پس از گذشت سالها به عقیده من هنوز مهمترین عنصر فرهنگی این خطه است که دائما در حال تکرار شدن است چون به قول خودش (زبان عشق مرگ را نمیشناسد و من فرزند تعمیدی عشقم – ابراهیم منصفی).
نگارنده این یادداشت نیز از اوایل جوانی با شور و اشتیاق فعالیتهای هنری رامی را به صورت جدی دنبال کرده و ماحصل آن دو آلبوم «روزن رفته» و «چی چکا» است که ترانههای این دو آلبوم از سرودههای این هنرمند ارزنده است. ترانههایی که برای این آلبوم انتخاب شدهاند از ناخواندههای منصفی است و منصفی هیچگاه مجال پرداختن به این ترانهها را پیدا نکرد و تمام تلاشم بر این بود تا این ترانههای ناب را با حفظ فضای کاری رامی به شکل مناسبی آهنگسازی و تنظیم شود؛ زیرا معتقدم تا زمانی که یک ترانه به صورت آوازی و در قالب یک اثر موسیقایی در نیاید، زوایای پنهان و زیبایی متن آشکار نمیشود. بر این باورم که آثار منصفی هنوز تحقیق و واکاوی عمیقتری میطلبد تا همگان با این هنرمند فرهیخته آشنا و آشناتر شوند. همچنین ۲۷ تیرماه سال جاری، کنسرت «روزن رفته» را در فرهنگسرای نیاوران اجرا خواهم کرد. امیدوارم بتوانم سهم کوچکی برای یادبود این هنرمند ارزشمند داشته باشم. یادش گرامی.
بعضی از آدمها مثل خون پاک و موثری در رگ فرهنگ یک جامعه و قوم هستند؛ ابراهیم منصفی هم یکی از همین آدمها بود که جاری شدنش در فرهنگ مردم جنوب، منتج به بسیاری از اتفاقات خوب فرهنگی و هنری، حتی بعد از خودش شد.
انسانهای بزرگ زیادی داریم اما برخی ادمها به نوع دیگری این بزرگی را به دوش میکشند که منصفی یکی از آنها است. او در جنوب ماندنی شد و طول و عرض زندگیاش انقدر برای فرهنگسازی مردم موثر بوده که نمیتوان آن را وصف کرد. بیش از چهل سال پیش، ابراهیم منصفی در جنوبی که در دوردست و محروم بوده است، ساز گیتار را با آن نواهای خاص خودش به مردمش معرفی میکند و به نوعی میتوان گفت که موسیقی تلفیقی را او بیشتر به نگاه مردم نزدیک کرد. بماند که ادبیات والایی را مورد استفاده قرار میداد و باعث شد گروههای فرهیخته هنری بسیاری جذب او شوند. علاوه بر آن همه میدانیم که او در ادبیات تحصیل کرده و معلم بوده است؛ وقتی همه اینها را کنار هم میگذاریم نتیجه میگیریم که ابراهیم منصفی دریای دیگری در خشکی بود که همین الان هم میتوان بهترین اتفاقات را از این هنرمند استخراج کرد و از آن لذت برد. شخصا افتخار میکنم که شاگرد ابراهیم منصفی بودم و از تفکراتش بسیار بهره بردم.
کاش منصفی را همانطور که هست به تصویر بکشیم
امروز دقیقا نوزده سال از رفتن ابراهیم منصفی میگذرد؛ کسی که باعث شد بعد از مرگش یک زلزله فرهنگی در موسیقی و ادبیات بندرعباس اتفاق بیفتد. بهقدری قدرت کلام منصفی زیاد بود و به کاری که میکرد اطمینان داشت که تأثیر فرهنگی او کاملا به بار نشست. قبل از ابراهیم منصفی، ما ادبیات خاصی در هرمزگان نداشتیم و و در واقع با یک ادبیات روزمره و کوچهبازاری طرف بودیم اما منصفی به ادبیات ما شخصیت خاصی داد و با علاقهای که به Word Music (موزیک جهانی) داشت تأثیر انکارناپذیری روی فرهنگ مردم ما گذاشت.
بدون اغراق منصفی در حال حاضر مشهورترین شخصیت هرمزگانی است که این معروفیت بعد از مرگش صد برابر شد و هر سال که میگذرد بیشتر در جان آدمها رسوخ میکند. در جنوب همه گیتار را با آثار منصفی شروع میکنند و تأثیرش روی مردم بهقدری بوده که بالغ بر سی، چهل موزیسین درجه یک از همین آثار منصفی پرورش یافته و وارد عرصه موسیقی شدهاند.
من کسی نیستم که بخواهم درباره ابراهیم منصفی حرف بزنم اما امیدوارم که او درست و بهتر از اینها معرفی شود و درد و رنجی که کشیده همیشه نمایان باشد. هر کسی که روی آثار منصفی کار میکند باید این را در نظر داشته باشد که تمام آثار او از یک فیلتر رنج و درد رد شدهاند و باید سعی کنیم او را همانطور که سیاه و تاریک یا گاهی اوقات سفید است نشان دهیم؛ این خنیاگر جنوبی همینطور که هست جذاب و فراگیر است و نیاز به چیز دیگری ندارد.
موسیقی ابرام جهانی است
موسیقی ابرام برگرفته از شنیدههای او از موسیقی اقوامی است که در هرمزگان میزیستهاند و موسیقی ملل مختلف، آنچه که به دستش میرسیده و دستمایه کارش میکرده است. آنچه کار ابرام را در موسیقی وترانه ماندگار کرده، تصویرِ حقیقی و شاعرانهای است از زندگی انسانی که او بود. برای من کارهای او مثل یک بوم نقاشی است که در آن با ابزاری که در دسترسش بوده، روح دردمندِ انسانی تنها را به تصویر کشیده که در آرزوی شادکامی و زندگیای است و این موضوع مسالهای جهانی است. همانطور که نیمای بزرگ این فریاد را به فارسی سر داد، ابرام هم به زبان هرمزگانی با زیبایی بینظیری این ترانهها را سروده است.
امروز نوزدهمین سالمرگ او است. او برای من نمرده است، هر لحظه که ترانهای از او را گوش میدهم، زنده میشود و سخن میگوید.
دیدگاهتان را بنویسید