موسیقی ایرانیان – شروینه شجری کهن: تنوع و کثرت قومیتها در کشور پهناور ما، این امکان را فراهم کرده که در هر گوشهای از این خاک، با نمودی از فرهنگ و هنر مواجه شویم که شاید نقطه مقابل آن چیزی باشد که در نقطهای دیگر در جریان است. یعنی به همان اندازه که آداب و رسوم و جهانبینی مردم نقاط مختلف کشورمان ممکن است آنقدر با هم فرق داشته باشد که باور هموطن بودنشان سخت شود، آنچه در هنر و بویژه موسیقی سنتی و آیینی و محلی آنها میبینیم با هم فرق دارد. البته شباهتهایی که میتوان بین موسیقی بعضی از این نواحی با یکدیگر پیدا کرد، به خاطر زبان یکسانی است (زبان موسیقی و زبان صدا) که همه متوسل به آن هستند. با وجود این برای مثال براحتی میتوان موسیقی گیلکی را از موسیقی جنوب کشور بازشناخت. یعنی تفاوتها گاهی تا این اندازه مشهود هستند.
موسیقی هر ناحیه، صحبت از بخشی از فرهنگ و روحیات و جهانبینی مردم آن منطقه میکند که بیشتر آنها توسط مردم عامی نوشته شده است. در واقع میتوان گفت موسیقی محلی یک خطه، حاوی یکجور واقعهنگاری است که توسط مردم کوچه و بازار انجام شده. مردم عادی در قالب ترانههایی بیادعا از آنچه بر سرشان میآید، حرف میزنند. حال آنچه بر سرشان میآید ممکن است مثلاً توسط جامعه به آنها تحمیل شده باشد یا مثلا توسط همسایه! هر چه هست، مردم آنچه در دل و سرشان میگذرد را با موسیقی سادهای همراه میکنند و گاهی برای آنها آوازهایی هم میخوانند. از میان تمام آنچه طی نسلها بر مردمان گذشته است، تعداد معدودی ترانه و آواز هست که جان سالم به در برده و به ما رسیدهاند.
موسیقی هم مانند هر هنر دیگری برای شناخته شدنش، باید مطالعه شود. از مردمی که صبح تا شب درگیر فعالیتهای زندگی خودشان هستند و مرتب با انبوهی از کارهای انجام نشده مواجه هستند و آرزوهایی دارند که برای رسیدن به آنها نه وقت دارند، نه انرژی و نه توانایی، نمیشود انتظار داشت خودشان به دنبال مطالعه در مورد موسیقی محلی نواحی مختلف بروند. برای جبران این کمبودهاست که رسانهها از مردمانی که حوصله و وقت و مهارت و شناخت دارند کمک میگیرند و برنامهها و مستندهایی میسازند که نتیجه مطالعات عمیق و کارشناسانه اهالی این کار را به تصویر میکشد.
از آنجا که در کشور ما رسانههای مختلف کمتر روی معرفی موسیقی خوب کار میکنند، مخاطب (یا بخش قابل توجهی از مخاطبان)، اصلاً فرق دو قطعه موسیقی را متوجه نمیشود و بر این اساس کمکم سلیقه آنها به سمتی حرکت میکند که بیشتر سهل و ممتنع باشد. این دور باطل به اینجا میرسد که موسیقیدان در مواجهه با چنین مخاطبی سعی میکند خوراکی را برایش تأمین کند که او خریدارش باشد و نه آنچه خودش میداند که اصل و اصالت دارد. به همین خاطر است که موسیقی یک شکل واحد به خودش میگیرد و هر جایی که بتواند با همان شکل ظاهر میشود. موسیقی پاپ ایرانی شبیه به موسیقی پاپ آمریکایی میشود و موسیقی فیلم شبیه به موسیقی پاپ.
اما در این مسیر ناامیدکننده، آهنگسازانی هستند که بدون اینکه مورد تشویق یا قدردانی قرار بگیرند، با تمام انرژی و توان سعی میکنند از چرخه تکرار، تقلید، تقلب و سرسری انگاشتن کنار بکشند و به جای اینکه بازاری رفتار کنند، مسئولیتپذیر و هنرمندانه باشند. اینها در مقابل عدهای که ترجیح میدهند هر چه بلد هستند را یک جوری جمع و جور کنند و یک چیزی از آن در بیاورند، خودشان را مسئول میدانند که هر چه میتوانند در مورد آنچه به آنها سپرده شده یا تصمیم به انجامش دارند، به اصالت و ریشه نزدیکتر شوند.
نمونه برجسته این مسئولیتپذیری را میتوان در موسیقی «آریا عظیمینژاد» برای مجموعههای پایتخت پیدا کرد. تنها تماشای یک قسمت از این مجموعه و گوش دادن به موسیقی آن نشان میدهد که عظیمینژاد برای نشان دادن چهره واقعی موسیقی محلی مازندران چقدر جدی بوده است و این بارزترین صفت موسیقی پایتخت است: موسیقی پایتخت جدی است. آنچه در موسیقی پایتخت اتفاق میافتد، نه به شوخی ربطی دارد و نه به سهلانگاری. شاید کل مجموعه با مردم مازندران شوخی کند، اما موسیقی آن طوری ساخته شده که به وضوح نتیجه تحقیق و مطالعه عمیق و دقیق و طولانی است. به طوری که شاید بهترین معرف موسیقی مازندران در حال حاضر، همین موسیقی پایتخت باشد که با وجود این که به خاطر الزامات موسیقی فیلم، در چارچوبهایی محصور شده، اما هنوز مثل یک مستند علمی، آینهای برای شناخت موسیقی این منطقه است.
موسیقی پایتخت مجموعهای است از ترانهها، نواها، ریتمها و سازهایی که میراث موسیقی مازندران هستند. ترانههای محلی که چندین و چند بار به شکلهای مختلف بازخوانی شدهاند، در این سریال مورد استفاده قرار میگیرند. این ترانهها مثل «نارنجی» به نوعی معرف و چکیدهای از ترانههای مازندرانی محسوب میشوند. نگاهی به کارهای عظیمینژاد نشان میدهد که او علاقه چندانی به استفاده از موسیقی باکلام در فیلم و سریال ندارد، اما در این سریال لزوم استفاده از ترانه را بخوبی متوجه شده و برای آن ارزش قائل است. با اینکه موسیقی بیکلام راه خودش را میرود و شعر به زبان محلی هم مسیر خودش را طی میکند، اما اینها جایی به هم میرسند که همان ترانهها و تصنیفهای عامیانه هستند. ترانهها برای این که فراموش نشوند با موسیقی تلفیق میشدند، اما در نهایت همین ترانهها به موسیقی هویت میدهند و آن را ماندگار میکنند. بنابراین موسیقی باکلام، گنجینهای در موسیقی محلی است که چشمپوشی از آن منطقی به نظر نمیرسد. به همین خاطر است که عظیمینژاد از موسیقی باکلام به عنوان یک پایه مهم در موسیقی محلی، هر جایی که لازم باشد، به تفصیل استفاده میکند.
ساختن موسیقی برای یک فیلم یا سریال، یعنی حرکت نامحدود در یک چارچوب. شما نمیتوانید موسیقی فیلم بسازید و فکر کنید که اصلاً مهم نیست در فیلم چه اتفاقی میافتد یا کارگردان از من چه میخواهد؛ وقتی موسیقی فیلم میسازید، مجبورید این را در نظر داشته باشید که موسیقی باید به تصویر ربط داشته باشد. به همین خاطر است که نمیتوانید هر چه دلتان خواست بسازید. خلاقیت آهنگساز فیلم، فقط در چارچوب الزامات و قواعد موسیقی فیلم قابل پذیرش و مقبول است.
به همین خاطر است که در موسیقی پایتخت گاهی اوقات با تلفیق موسیقی (یا موسیقی تلفیقی) مواجه میشویم. یعنی با این که موسیقی این سریال مازندرانی است، اما اینطور نیست که تماماً موسیقی «سنتی» یا «محلی» محسوب شود. مثلاً تصور کنید که در داستان یک قسمت ترسناک وجود داشته باشد؛ در این شرایط استفاده از موسیقی محلی فقط به خاطر حفظ یکدستی، معنایی ندارد. به همین دلیل است که وقتی موضوع مردم و کشور چین مطرح میشود، موسیقی پنتاتونیک (همان حال و هوای معروف موسیقی چینی و ژاپنی) به گوش میرسد. یعنی تنوعی که در داستان وجود دارد، باعث میشود موسیقی هم لایههای مختلف و متنوعی پیدا کند که این یک نقطه قوت برای موسیقی پایتخت محسوب میشود؛ حتی اگر تحمیلی باشد. با گوش دادن به مجموع موسیقی فصلهای مختلف پایتخت، میتوان به یکجور جمعبندی (هرچند بسیار کلی) از آنچه در موسیقی مازندران میگذرد رسید. مسلم است که نمیشود گفت موسیقی یک منطقه فقط محدود به همانی است که در یک سریال به کار برده شده، اما حداقل برای این که ویژگیهای اساسی آن شناخته شود و تفاوتش از موسیقیهای دیگر (مثلاً موسیقی محلی گیلان) مشخص شود، میتواند کفایت کند.
تنها یک حسرت باقی است: چقدر خوب بود اگر میشد یکی از شخصیتها نوازندهای معمولی باشد تا بتوانیم ببینیم این صداها از کدام ساز میآید. چقدر جای آلت موسیقی در این سریال خالی است.
دیدگاهتان را بنویسید