×
×

«نغمه ای از جنس شالیزارهای گیلان»

  • کد نوشته: 34433
  • موسیقی ایرانیان
  • پنجشنبه, ۱۲ام اردیبهشت ۱۳۹۲
  • ۱ دیدگاه
  • ناصر وحدتی، خواننده گیلانی پس از سال ها تلاش در ثبت و ضبط آوازهای فولکلور خطه گیلان، کوشید تا با بازخوانی این آثار، جانی دوباره ببخشد به کالبد متروک آوازهای گمشده در دهلیزهای زمان. کار خوانندگی را با گروه شمشال آغاز کرد و تا کنون ۳ آلبوم به نام های «زرنگیس»، «شورم نقش» و «دامون» را تقدیم بازار موسیقی کرده است.

    «نغمه ای از جنس شالیزارهای گیلان»
  • گفت و گوی مفصل با ناصر وحدتی

    گفت و گوی مفصل با ناصر وحدتی

    موسیقی ایرانیان – عاطفه بزرگ­نیا: سرزمین سبزپوش شمال ایران به همان اندازه که  موهبت های طبیعت پرنعمت را در خود جای داده، خاستگاه اندیشه ورزان و هنرمندان بزرگی بوده و هست که در تعالی فرهنگ و هنر ایران زمین مخلصانه همت گماشتند. بی ریا مردمانی که عظمت و ژرفا را از دریا، صلابت و شکوه را از کوهستان، سبزی و زایندگی را از جنگل و زلالی و لطافت را از باران به ودیعت گرفته اند تا بیافرینند آنچه را که هم مایه قرار جان و بی قراری اندیشه است برای مردم این آب و خاک و هم اسباب اعتلای نام ایران است در فراسوی مرزهای سرزمین مادری.

    عرصه موسیقی طی سال های اخیر شاهد ظهور و بالندگی هنرمندانی از خطه شمال ایران بوده است که در سطح کشوری و حتی بین المللی عرض اندام کردند و زیبایی و طربناکی موسیقی آن دیار را در معرض دید و شنید قرار دادند. ۱۲ سال پیش بسیار بودند هموطنانی که به شوق شنیدن آواز حزن آلود و جادویی «فریدون پوررضا» در تیتراژ سریال «پس از باران» هفته ای را به انتظار ساعت پخش این سریال سپری می کردند؛ حتی اگر معنای کلماتش را درنمی یافتند.

    اما از این حزن پرجذبه که بگذریم، شاید شادمانگی و سرزندگی پنهان در روح موسیقی گیلان است که علاوه بر انگیزش  اقبال عامه مردم، پژوهندگان موسیقی نواحی ایران را به کندوکاو در فولکلور این استان تشویق کرد. پژوهشگرانی که عاشقانه برای ثبت و ضبط آوازهای محلی از زبان راویان کهنسال حتی تا دل دورافتاده ترین کوهستان های گیلان سفرکردند و به گردآوری این گنج های فراموش شده همت گماردند.

    ناصر وحدتی، خواننده گیلانی، خود یکی از همین پژوهندگان است که پس از سال ها  تلاش در ثبت و ضبط آوازهای فولکلور خطه گیلان، کوشید تا با بازخوانی این آثار، جانی دوباره ببخشد به کالبد متروک آوازهای گمشده در دهلیزهای زمان. کار خوانندگی را با گروه شمشال آغاز کرد و تا کنون ۳ آلبوم به نام های «زرنگیس»، «شورم نقش» و «دامون» را تقدیم بازار موسیقی کرده است.

    وی همچنین نویسنده چیره دستی است تا امروز چندین داستان و رمان به نام های «خوندشت»، «داستان یک زندگی»، «روی خوش زندگی» و «من ریحان هستم» به قلم وی منتشر شده است. کتاب  «زندگی و موسیقی» که اثر پژوهشی درباره موسیقی گیلان است از دیگر اثار منتشر شده وحدتی است.

    ناصر وحدتی طی روزهای ۱۳ و ۱۴ اردیبهشت ماه امسال به همراه گروه «گیل و آمارد» کنسرتی در تالار وحدت برگزار خواهد کرد که بی شک جلوه ای دیدنی و شنیدنی از موسیقی فولکلور گیلان زمین خواهد بود. برپایی این کنسرت فرصت مناسبی به دستمان داد تا گفت و گویی با این خواننده و پژوهشگر موسیقی محلی گیلکی داشته باشیم.  بخوانید شرح گفت و گوی اختصاصی روزنامه فرهیختگان را با ناصر وحدتی:

    جناب آقای وحدتی، پس از سال ها فعالیت در عرصه پژوهش موسیقی فولکلور گیلان ، چه عاملی شما را  به سمت خوانندگی سوق داد؟

    کودکی من در یکی از روستاهای سیاهکل به نام «لیش» سپری شد و نخستین بار از طریق مادر و مادربزرگم بود که با داده های فرهنگی گیلان و آوازهای محلی آشنا شدم.  آن زمان درک درستی برای ثبت و ضبط این شنیده ها وجود نداشت و من فقط آنها را به حافظه می سپردم. از اوایل دهه ۵۰ بود که با یک ضبط صوت ساده کار ضبط کردن موسیقی فولکلور را شروع کردم. ۱۵ سال به این طریق کار کردم تا اینکه در سال ۱۳۷۵ یکی از دوستانم به نام قباد رضایی که از نوازندگان بزرگ گیلانی است مرا به حسین حمیدی پژوهشگر موسیقی نواحی معرفی کرد. حمیدی از غمخواران موسیقی نواحی بود که به طور جدی در زمینه جمع آوری فولکلور  فعالیت می کرد. همان وقت بود که با همکاری یکدیگر گروه «شمشال» را به خوانندگی خودم تشکیل دادیم و در سال ۱۳۸۰ سه شب متوالی در کاخ نیاوران کنسرت اجرا کردیم. این پیشنهاد حمیدی بود که من بخوانم و خوشبختانه نتیجه بخش بود.

    علت جدایی تان از گروه شمشال چه بود؟

    در سال ۸۳ آقای حمیدی از ایران رفتند و چند سالی مقیم یکی از کشورهای اروپایی شدند. با رفتن ایشان فعالیت های گروه شمشال هم متوقف شد و من که تا آن برهه به کار مسلط شده بودم به فکر تشکیل گروه جدیدی افتادم.

    یعنی همین گروه «گیل و آمارد» که در برنامه های سال های اخیرتان  شما را همراهی می کند؟

    بله، آن زمان یکی از دوستانم به نام موسی علیجانی که نویسنده و مدیر یک آموزشگاه موسیقی در رشت استگروهی داشت به نام «گروه کر گیلان»؛ من فقط یک روز با این گروه تمرین کردم و نوع قطعات انتخابی ما از موسیقی کار یا موسیقی زنان گیلان بود که با تشت و همخوانی گروه اجرا می شد و بعد در کاخ سعدآباد در همایش دانشجویان میراث فرهنگی برنامه اجرا کردیم. این گروه هسته اولیه گروه گیل و آمارد فعلی است.

    در کنسرت پیش رو نحوه ارکستر بندی به چه صورت خواهد بود؟

    کنسرت ۱۳ و ۱۴ اردیبهشت ماه به دو قسمت مجزا تقسیم شده است. در قسمت اول ساز و آواز داریم که با ارکستری مرکب از سازهای کمانچه‏، بربط، سه تار، سازهای کوبه ای و ۵ نفر همخوان همراهی می شود. گروه همخوان همچنین سازهای دست­سنج و دایره زنگی می نوازند. در قسمت دوم برنامه هم موسیقی کار یا موسیقی زنان گیلان را اجرا می کنیم که با ارکستر ۱۲ نفره نوازندگان سازهای کوبه ای (طبل، دف، دایره، دست سنج‏ و دایره زنگی) همراهی خواهد شد.

    چرا موسیقی کار گیلان به زنان اختصاص دارد؟

    کار نشا در گیلان به همت زنان روستایی انجام می شود، بر خلاف مازندران  که مردان و زنان در کنار هم به نشا می روند. در فصل نشا، زنان گیلانی در شالیزارها به صورت دسته جمعی آوازهایی می خواندند که موسیقی کار را شکل داد؛ به همین سبب است که موسیقی کار با نام زنان پیوند خورده است.

    آیا تولیدات جدید هم در برنامه های شما جایی دارند‎، آثاری که جزو فولکلور نباشند و به همت ترانه سرایان و آهنگسازان امروز تولید شده باشند؟

    تا امروز همه کارهای من موسیقی فولکلور بوده اما قصد دارم در اجراهای آینده ، از اشعار دوست شاعرم، مرحوم محمد امینی (م. راما)‏،  و چند شاعر دیگر استفاده کنم. آهنگ این کارها را نیز خودم تنظیم کردم  که امیدوارم به زودی در قالب آلبوم و کنسرت در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.

    کنسرت های شما به لحاظ پوشش اعضای ارکستر و دکوراسیون صحنه بسیار مورد توجه و اقبال قرار گرفته‏، آیا جنابعالی در مقام سرپرست گروه قائل به هماهنگی خاصی میان قطعات اجرا شده و طراحی صحنه و لباس هستید؟

    کار ما بازآفرینی موسیقی فولکلور گیلان است بنابراین وقتی اثری از گذشته این سرزمین اجرا می کنیم، تک تک اجزاء صحنه اعم از لباس و دکوراسیون و افکت های صوتی باید در هماهنگی کامل با این اثر باشد. مثلا در کنسرت آتی اولین قطعه اجرایی ما یک آواز چاربداری است. چاربدارها کسانی بودند که وظیفه حمل و نقل بار و مسافر را در مسافت های کوتاه و بلند برعهده داشتند و اغلب شب ها سفر می کردند. در اجرای چنین قطعه ای باید از ابزارهایی مثل زنگوله های چاربداری، صدای شب، بافتنی های مخصوص گیلان و ظروف چوبی و سفالی آن منطقه بهره ببریم تا از همین فضای ۱۰-۱۵ متری بتوانیم مخاطب حاضر در سالن را ۱۰۰ سال در تاریخ به عقب ببریم و حس و حال واقعی یک سفر چاربداری را برای او تداعی کنیم.

    جنابعالی در برخی از گفت و گوهایتان به این نکته اشاره کردید که به همراه گروهتان پایه گذار  ژانر جدیدی در موسیقی گیلان هستید. گواه شما بر این مدعا چیست؟

    مهم ترین گواه من این است که من آواز فولکلور را دقیقا مثل همان پیرزنی می خوانم که آن قطعه را با صدای او ضبط کردم. چون من قطعه موسیقی را از یک روستایی یاد گرفتم، زمانی به دل خواهد نشست که مثل خود او اجرایش کنم. دومین تفاوت عمده کار ما با سایر کارهای رایج در زمینه موسیقی محلی‏، به کار نبردن سازهای غربی در اجراهایمان است. این روزها در بسیاری از کارهای موسیقی محلی گیلان  از سازهای پیانو، ویولن و ارگ استفاده می شود، اما ما نقاره را روی سن آوردیم، سازی که بیش از ۳۰ سال است در اجراها دیده نشده است.

    چند سال پیش نوید انتشار کتابی را در زمینه موسیقی فولکلور گیلان دادید که بنابر گفته خودتان می توانست مرجع بسیار ارزشمندی برای پژوهشگران و علاقه مندان حوزه موسیقی نواحی باشد، اما تا امروز  این اثر وارد بازار نشر نشد؛ چرا؟

    این کتاب «آواها و نغمه های موسیقی فولکلور گیلان» نام دارد که  بیش از ۸۰ ترانه فولکلور را به زبان گیلکی همراه با ترجمه فارسی و آوانگاری (فونتیک) و نت ترانه در خود جای داده است. این کتاب قرار بود پارسال همراه با سی دی صوتی ترانه ها، که با صدای خودم و بدون همراهی ساز ضبط شده، به همت انتشارات حوزه هنری گیلان منتشر شود که اندکی دچار تاخیر شد و امیدوارم امسال وارد بازار شود.

    همچنین کتابی دارم به نام دوبیتی های عامیانه مردم گیلان که شامل فولکلورهای گیلکی دیلمانی متعلق به حوزه سیاهکل و اشکور و رودسر و رامسر و املش  است که این کتاب هم قرار است توسط انتشارات حوزه هنری گیلان منتشر شود.

    آقای وحدتی، این ضرب المثل قدیمی که می گوید «مرگ می خواهی برو گیلان» ریشه در کجا دارد؟ گیلان و آنهمه زیبایی و مواهب طبیعی اش را چه نسبتی است با مرگ؟

    در دوره های گذشته‎، پیش از اینکه علم پزشکی و امکانات رفاهی زندگی به سطح فعلی برسد، گیلان جلگه مرطوبی بود پر از عوامل بیماری زا. بیماری هایی مثل مالاریا، حصبه و طاعون بارها در گیلان کشتار کرده. همین ۸۰ سال پیش شیوع حصبه جمعیت بزرگی از مرم رشت را از بین برد. سرمای خانه ها در فصل زمستان خود عاملی برای شیوع بیماری ها بود. گذشته این سرزمین با فقر و بیماری و مرگ پیوندی دیرینه دارد.

    آیا به همین سبب است که موسیقی خطه شمال علیرغم ضرباهنگ شادمانه و اشعاری که به شرح زیبایی های طبیعی این منطقه می پردازند، غم عجیبی را در خود پنهان دارند؟

    پاسخ شما را با شرح یک خاطره می دهم. در آبادی ما در فصل پاییز اغلب باد گرمی به نام گرمش شروع به وزیدن می کند که در گذشته اغلب باعث بیماری و آتش سوزی می شد. یک بار در سنین کودکی من، گندوج (انبار شلتوک) یکی از همسایه های مان در اثر گرمش دچار آتش سوزی شده بود و من نظاره گر این آتش بودم که به همه سو زبانه می کشید. مادربزرگم همین طور که مرا بر دوش خود حمل می کرد، زار زار می گریست و آواز مویه می خواند. این موسیقی از بستری تلخ برخاسته، از بطن بیماری و مرگ. به همین علت است که در شادمانه ترین آوازهایش اندوه را حس می کنید.

    پیشتر در صحبت هایتان به این موضوع اشاره کردید که تولیدات فولکلور گیلان تا زمان اصلاحان ارضی ادامه داشت و پس از این برهه،  هیچ فولکلوری تولید نشد. چرا اصلاحات ارضی نقطه پایان تولیدات فولکلور گیلان به شمار می آید؟

    وقتی ساختار اقتصادی و نظام تولید تغییر می کند، مناسبات اجتماعی و فرهنگ وابسته به آن هم دستخوش تحول می شود. قبلا فصل وجین که می شد، مردم به سر شالیزارهای یکدیگر می رفتند و اصطلاحا یاوری می کردند و کار را به انجام می رساندند، اما حالا فقط در ازای دریافت پول این کار را می کنند. قبل از اصلاحات ارضی مردم صبح علی­الطلوع به شالیزار می رفتند و صبحانه را همانجا می خوردند ولی این دوره، مردم از ساعت ۸ صبح کار در شالیزار را آغاز می کنند. ابزار تولید هم تغییر کرد و ابزارهایی چون گاجمه، دامرده و پیش کاول جایشان را به تراکتور و کمباین دادند. آموزش و پرورش نوین هم باعث شد خیلی ها باسواد بشوند و زندگی کشاورزی و روستایی را کنار بگذارند و شهرنشین شوند. مجموعه این عوامل باعث تغییرات عمیقی شدند که شیوه کار و زندگی مردم را دگرگون کرد و به تبع آن موسیقی و ادبیات وابسته به زندگی گذشته کم کم منسوخ شد. البته از زمان اصلاحات ارضی تا آغاز جنگ ایران و عراق هنوز تک مضراب هایی از موسیقی شالیزاری به گوش می رسید اما با شروع جنگ و ورود شهیدان به شهرها و روستاها‏، به احترام آنها همان تک مضراب ها هم خاموش شد.

    برخی از صاحب نظران عرصه موسیقی این انتقاد را به شما وارد می دانند که به جای بازآفرینی قطعات ارزشمند و قوی فولکلور گیلان، به بسط و بازخوانی قطعات ضعیف و کم ارزش پرداختید. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟

    من این حرف را قبول ندارم. کسانی این قطعات را بی ارزش می دانند که معنی ترانه ها را نمی دانند.اینها داده های فرهنگی مردم گیلان است که با سختی و مشقت بسیار جمع آوری شده اند. مثلا به این قطعه توجه کنید: کلاغ سر سیا دوم را محکم کن/ بشو سربازخونای یار ر خبر کن/ اگه یاری خوتای بیدارا نکن/ می هادا دسماله سر سایه بکن/. (کلاغی که سر سیاه داری دم را علم کن/ برو به سربازخانه یار را خبر کن/ اگر یار در خواب است بیدارش نکن/ با دستمالی که به او داده ام بر سرش سایبان درست کن/.) قطعه ای که سادگی و زیبایی را توامان در خود دارد و ما را به یاد این شعر معروف فارسی از تراب جهرمی می اندازد که” ای ماهتاب آهسته رو اندر حریم یار من/ ترسم صدای پای تو خواب است بیدارش کند/”

    اقبال جوانان گیلانی به موسیقی و شرایط اقتصادی حاکم بر هنرمندان جوان این عرصه را چطور ارزیابی می کنید؟

    امروز  بسیاری از جوانانی که در گیلان ساز می زنند همگی دانشگاه دیده و خبره این عرصه هستند. اخیرا ارکستر بزرگی مرکب از همین نوازندگان جوان به همت شهرداری و اداره ارشاد رشت و به مدیریت مصطفی گلشن تشکیل شد که در اسفندماه سال گذشته کنسرت باشکوهی را طی ۳ شب در رشت اجرا کردند. چرا نباید از این جوانان با استعداد حمایت شود تا مجبور نباشند دنبال مشاغل دیگر بروند. این ها موسیقی ما را اعتلا می بخشند. کار این جوانان خصوصا در دوره ای که موسیقی خالتور و آوازهای مطربی،  بخش عمده ای از بازار تولیدات موسیقی را به خود اختصاص داده، بسیار ارزشمند و شایسته تقدیر است. تعدا این افراد هم چندان زیاد نیست که اختصاص بودجه ای برای این حوزه از فرهنگ و هنر این سرزمین ناممکن باشد. امیدوارم روزی برسد که هنرمند ما مجبور نباشد برای امرار معاش به تولید آثار سخیف و بی ارزش روی بیاورد.

    با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

    https://musiceiranian.ir/?p=34433
       
    برچسب ها ناصر وحدتی

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *