این هنرمند آهنگسازی برای انیمیشنهای ماران آتا، سرباز و پرنده، به کارگردانی نوید فیروز و آهنگسازی و تنظیم آلبوم لالایی را در کارنامه هنری خود دارد. وحید زردی پس از آن به تحصیل در رشته فلسفه روی آورد و همزمان با آن به گذراندن دورههای تکمیلی علم کنترپوان و آهنگسازی نزد بابک آلحیدر و پروفسور مارتون اسرائیلیان پرداخت. وی قطعاتی را برای کنسرواتور اتریش آهنگسازی کرد که در افتتاحیه فستیوال فیلم Apsa جشنواره فیلم اقیانوسیه –آسیا به اجرا درآمد. وی آهنگسازی برای مسابقات جام جهانی فوتبال ٢٠١۴ را عهدهدار شد و در همان سال آلبوم موسیقی منشور کوروش را آهنگسازی و در ایران روانه بازار کرد. وی در سال ٢٠١۵ آلبوم «تولدی دیگر» را در استرالیا آهنگسازی و منتشر کرد که در کنسرتهای تور استرالیا و آمریکا با استقبال فراوانی روبهرو شد. از آخرین فعالیتهای هنری او در سال ٢٠١۶ میتوان به آهنگسازی برای تئاتر بازی زخمی و چاپ مقاله در ژورنال هیوستون آمریکا در باب کشف هویت ایرانی اشاره کرد که موفق به دریافت گواهینامه ژورنال شد. با وحید زردی به مناسبت رونمایی از آخرین آلبومش گفتوگویی کردهایم:
شما بهتازگی آلبوم مسخ را منتشر کردید در ژانر موسیقی مدرن و بدون کلام که در ایران ناشناخته است و از سویی دیگر این کار بدون کلام است، با توجه به مخاطب کلاممحور پیشبینی میکنید این کار در جامعه با چه بازخوردی روبهرو خواهد شد؟
بههرحال همه فعالان عرصه هنر بهنوعی نگرانیهایی در ابعاد اقتصادی دارند و اینکه آیا آثارشان مورد پذیرش جامعه قرار میگیرد یا نه. بیشک همه هنرمندان میل دارند آثارشان مورد توجه و تشویق و حمایت جامعه قرار گیرد ولی هنرمندان پیشرو از مرز این نگرانیها عبور میکنند و عناصر اقتصادی و سطوح اندیشه جامعه و نحوه برخورد با اثر هنری برایشان آنچنان تأثیر بازدارنده و متوقفکننده نخواهد داشت. پیشرفت هنر راستین مدیون تمام هنرمندانی است که با فداکاری و ایثار تمام ناملایمات اجتماعی را تحمل و صبر را پیشه خود کردند. هنرمند پیشرو از همه این موارد دردناک عبور میکند و در تکاپوی تأثیر اثر خود است. او میداند برای کندن پوسته کهنه از وجود و روح انسان و همچنین به تنکردن لباس تازه، مسیر سخت، جانفرسا و پرچالشی را در پیشِرو خواهد داشت و اینچنین میشود که یک جامعه در زمانهای زنده زندگی میکند نه در زمانهای مرده. وقتی به تمام پیشروان تاریخ هنر مثل فرانسیس بیکن، ونسون ونگوگ، پل سزان، بتهوون، شوستا کوویچ، شونبرگ، استراوینسکی، سالوادور دالی و کافکا و… فکر میکنم تنها چیزی که به ذهنم میرسد واژههایی مانند درد و رنج و صبر و استقامت است. سالها طول کشید تا تأثیر آثار و ایدههای خود را در جامعه دیدند و گاه حتی افرادی مثل ونگوگ در زمان حیات خود شاهد آن نبودند و سالها بعد از مرگشان اکنون ما شاهد تأثیرگذاری آثار و افکار این افراد هستیم و تغییراتی که در جامعه ایجاد کردند. در این سطح اساسا هنرمند پیشرو دیگر دغدغه هنر ندارد. دغدغه او هویت و اصالت بشر است و دلمشغولی او بشری و وجودشناسی میشود، من نیز در تکاپوی تحول جامعهشناسی و روانشناسی در عصر امروز هستم و بازخورد یک اثر در زمان مشخص میشود نه واکنشهای سریع به یک اثر. درباره آلبوم مسخ بهیقین چالشهایی در ذهن مخاطب ایجاد خواهد کرد ولی حتی بازخورد آنی و شاید منفی به این اثر ملاک نباشد. بازتاب حقیقی یک اثر در زمان مشخص میشود نه براساس واکنشهای سریع به یک اثر. نقاشیهای ونگوگ صد سال بعد از او در اذهان جامعه ارزش و نمود حقیقی خود را پیدا کرد.
با توجه به اینکه آلبوم ابتدا در اتریش با حضور سران و دولتمردان اتریش و مقامات ایران در اتریش رونمایی شده، چه بازخوردی را از این تجربه دریافت کردید؟
بههرصورت این یک اقبال بزرگ برای من محسوب میشود و باعث افتخارم بود که دو اثر من یعنی «مسخ» و «منشور کوروش» در مهد موسیقی دنیا یعنی وین رونمایی شد و صدراعظم و رئیسجمهور اتریش، سفیر و رایزن فرهنگی ایران در اتریش و سفیر مجارستان و بسیاری از استادان کنسرواتوار در این رونمایی حضور داشتند. خیلی برایم ارزشمند بود که صدراعظم و رئیسجمهور اتریش به نشانه احترام به تاریخ ملت ایران اثر منشور کوروش را برای من امضا کردند و بهنظرم برای سابقه یک هنرمند کمنظیر بود و من این حس افتخار را همینجا به همه هموطنانم بهویژه هنرمندان میهنم تقدیم میکنم، از طرف دیگر بسیار خوشحال شدم که برای اولینبار کارشناس و مسئول معرفی آثار ایرانی در وین بودم و امیدوارم این قدم جدی همچنان تکرار شود و بتوانم آثار موسیقی ایرانی را به همه اروپا و جهان معرفی کنم. برخوردی که سران و مقامات دولتی و استادان کنسرواتوارها و مردم وین با آثار داشتند واقعا برای من تکاندهنده بود. وقتی از مکاتب و تاریخ هنر موسیقی صحبت میکردم و راجع به زوایای آلبوم مسخ و محتوا و فرم این اثر توضیح میدادم، واقعا برایشان جذاب بود، فکر نمیکردم در میان ایرانیان در مسیر موسیقی مدرن حرکت جدی صورت گرفته باشد، درهرصورت برای من بسیار سفر پرباری بود و امیدوارم بعد از رونمایی آلبوم در ایران در رونمایی در کشور فرانسه شاهد اتفاقات تازهای برای این اثر باشم و بتوانم افتخارات جدیدی برای مردم عزیز کشورم مهیا کنم.
چرا موزیک ما مانند ادبیات همپای مناسبات اجتماعی پیشرفت نکرده است؟
بدون تردید پاسخ به این تراژدی نیازمند تحقیق و تفحص بسیار عمیق در ابعاد گوناگونی مانند جامعهشناسی، روانشناسی، سیر تاریخی و باورهای اجتماعی و…. است که لازمهاش وجود توضیحی کاربلد و دغدغهمند است که هرکدام از زوایای خود بهطور حرفهای این چالش را بررسی کند و در نهایت اجتماع این تحقیقات است که ما را به پاسخ مناسب و راهگشا خواهند رساند، این را به این دلیل مطرح کردم که ابتدا بیان کنم اگر مطالبی دراینباره میگویم، به این مفهوم نیست که نظر من نظری کامل و قطعی است، چراکه پاسخ من صرفا از زاویه تاریخ هنر و نهایتا فلسفه است؛ یعنی بهعنوان یک هنرمند و نه بهعنوان یک جامعهشناس و روانشناس یا… .
میل دارم پاسخ سؤال شما را اتفاقا در تشریح سؤال خود شما جواب بدهم و سؤالی که شما مطرح کردید اتفاقا کلید این معضل است؛ یعنی واژه ادبیات، حقیقت این است که ادبیات ریشه و منشأ طیف وسیعی از جنبشهای هنری بوده است؛ مکتبهای هنری از قبیل رمانتیسم، سمبولیسم، رئالیسم، کلاسیسیسم، ناتورالیسم، سوررئالیسم و اکسپرسیونیسم و…، ریشه تحقق خود را مدیون ادبیات هستند، همچنین برخی انواع ادبی مانند تراژدی، کمدی، حماسه، درام، ملودرام و برخی ویژگیهای سبکی مثل استعاره، طنز، تلمیح و تمثیل همهوهمه از ادبیات وام گرفتهاند؛ بنابراین یک اتفاق فوقالعاده عالی است که ملت یک کشور به ادبیات گرایش جدی داشته باشند. پس اکنون این سؤال مطرح است چرا در کشور ما که تاریخ گویای آن است که گرایش جدی به ادبیات داشته، موسیقی و طیف دیگر شاخههای هنر به نوعی سردرگمی و بنبست رسیدهاند؟
پاسخ این سؤال را در دو جنبه میتوان بررسی کرد: تفکیک شعر بهعنوان یکی از شاخههای ادبیات و – روحیه ملی- تاریخی مردم ایرانزمین!
در مورد اول باید توضیح بدهم اتفاقی که در اذهان مردم سرزمین ما بهصورت نادرست شکل گرفته، هویت شعر است، اکثر مردم ما شعر را بهعنوان غایت و کلیت ادبیات شناختهاند، درصورتیکه شعر صرفا یکی از گونههای تجلی ادبیات است و در واقع شعر از چشمه ادبیات منشعب میشود، پس مردم ما ملتی ادبیاتمدار نیستند، بلکه شعرمدار هستند و این نکته در طول تاریخ ادبی ما کاملا مشهود است و بهوضوح مشاهده میشود که طیف وسیع آثار ادبی ما در غالب شعر بیان شدهاند.
آیا امروزه ما به اندازه آثاری که از گونه شعر داریم، در گونههای دیگر شاخههای ادبیات داریم؟ بر فرض که داشته باشیم، آیا در اذهان ملت نقش بستهاند؟ همینجا به پاسخ دوم وارد میشویم و آن روحیه ملی- تاریخی مردم سرزمین ماست که ارتباط مستقیمی با بافت و نظام اجتماعی – روانشناسی مردم ما دارد. روحیه و شالوده مردم کشور ما بیشتر براساس احساس استوار شده و چون شعر بیواسطه در احساس عمل میکند، گویا مردم سرزمین ما بیشتر نیازمندیهای روحی، روانی و عاطفی خود را در شعر جستوجو میکنند، زیرا راحتتر و سریعتر به هدف و نتیجه میرسند. طیف کمتری از مردم جامعه هستند که بهدنبال گونههای دیگر ادبیات باشند. چقدر رسالههای ابنسینا، خیام، امام محمد غزالی، خاقانی و… را که در گونههای دیگر ادبیات هستند، مطالعه کردهایم و در لایههای زیرین جامعه ما نفوذ کردهاند. چه تعداد از مردم رسالههای خواجه نصیرالدین طوسی و تاریخ بیهقی را مطالعه کردهاند؟ و مانند شعر در قلبها و افکار مردم جایگاه دارند و ادبیات داستانی چه جایگاهی در جامعه امروز ما دارد و همین دلیلی است که مادران و پدران امروز دیگر قصهای برای خواب فرزندانشان ندارند و فرزندانشان بدون رؤیا میخوابند و نسلی بدون رؤیا و هدف به بار میآید و تازه این معضل درباره ادبیات ایران است و بماند که چقدر ادبیات جهان مورد مطالعه جدی مردم ما قرار میگیرد، این موضوع خود به گونه دیگر در دوران امروز نمود مییابد. همه بهوضوح میدانیم که میزان سرانه مطالعه در کشور ما در حد اسفناکی نسبت به بسیاری از کشورهای جهان قرار دارد. در مجموع با این خط برهان و استدلال بهراحتی میتوانیم نتیجه بگیریم که مردمان کشور ما براساس شواهد تاریخی مردمانی شعرمدار هستند که این خود باعث شده تقاضا در این زمینه منجر به کمرنگشدن رشد شاخههای دیگر ادبیات و در پیامد آن شاخههای دیگر هنر شود. از سویی باید توجه کرد سیر تاریخ سیاسی و باورهای اجتماعی و تحولات جامعهشناسی همهوهمه در اساس منجر به راکدماندن شاخههای دیگر هنر از جمله موسیقی میشود. حقیقت این است که رشتههای دیگری از جمله معماری و مجسمهسازی و… هم سالیان سال در همین معضلات دستوپا زدند؛ ولی خوشبختانه بهتازگی درهای جدیدی برای حل این موضوع برایشان باز شده؛ اما موسیقی بهعنوان یک عنصر طردشده همچنان در گوشه انزوا قرار دارد و آنچه بروز میکند، بهاجبار براساس خاستگاههای اجتماعی و فرهنگی معطوف به موسیقی شعری است که جای بسی تأسف دارد. مایلم خاطرنشان کنم که موسیقی و ذات آن قبل از ادبیات عمل میکند، موسیقی بهسان کلماتی موزون شخصیت دارد و الهامبخش تمام ادیبان، فیلسوفان، نویسندگان و هنرمندان شاخههای گوناگون هنری بوده است و موسیقی شعری صرفا یکی از گونههای چشمه صوت و موسیقی است.
بسیار ضروری است که مردم ما بدانند خود صوت مقدم بر کلمه است، این صوت و لحن است که یک کلمه را عمق و هویت میبخشد. اساسا هر کلمه دارای یک بار مفهومی است و گاه خودش مانع ورود به لایههای مفهومی بسیار و ابعاد دیگر درک، میشود، ولی موسیقی و صوت به خودیخود میتوانند کلمات را در ذهن و افکار و اراده انسان نقش ببندند و باعث احیای یک جامعه شوند. در مبحث موسیقی باکلام هم باید دقت داشت که این صوت است که بهطور کاملا ماورائی ابعاد دیگر یک کلمه را در افکار خودآگاه و ناخودآگاه انسان مکشوف و در قلب وی ترسیم و نهادینه میکند و این خود یکی از عمیقترین رازهای موسیقی و صوت است. موسیقی ابزار انتقال ناگفتههای بشری است، حقایق بسیاری هستند که کلمات توان بروز و انتقال آن مفاهیم را ندارند و همانا این صوت و موسیقی است که ابزار مکاشفه را برای بشر مهیا میکند تا بشر را فراتر از شنیدن یک کلمه لخت و عریان به عرصه مکاشفه وارد کند و همین ورود به دروازه مکاشفه است که انسان را در سطح والاتری از زیستن و باقیماندن و جاودانگی قرار میدهد. به حقیقت باید بگویم موسیقی دریچه ورود به مکاشفه است.
باخبر شدیم شما براساس یکی از اشعار استاد شفیعیکدکنی، آلبوم کهندژ را آهنگسازی کردهاید. لطفا دراینباره توضیح دهید؟
بله، این آلبوم روایت تاریخ شهر نیشابور است که نام قدیم آن کهندژ و ابردژ بوده است و در طول تاریخ بارهاوبارها زیر بار تراژدیهای گوناگون از جمله حملات مغول و زلزلههای ویرانگر خرد و ناپدید شده و دوباره از زیر خروارها فشار و جبر هستی زندگی و حیات دوباره خود را بازیافته است. به گمانم در درون این قصه دردناک نوعی حماسه و امید نهفته است که اتفاقا میتواند برای وضعیت کنونی ایرانزمین و حتی خود نیشابور مناسب باشد. این آلبوم به استاد شفیعیکدکنی تقدیم میشود که میراث هنر و ادبیات شهر نیشابور و ایران هستند.
اینهمه نویسنده داریم، علت انتخاب کافکا برای ایده آهنگسازی آلبوم مسخ چه بوده است؟
پاسخ این سؤال به نزدیکی نگرش من به کافکا مرتبط است. بهنظر من جهان با یک شیب بسیار تند در حال فرورفتن به گرداب مدرنیته است. در میان اصالت و هویت گمشده بشر و گسست روابط انسانی آنچنانکه کییر کگور بیان کرد، از سویی و همچنین قرارگرفتن در چرخه زمانی مرگبار سقوط از سویی دیگر به سرعت این تباهی فزاینده دامن زده است. لازم بود که مکاشفهای تازه در باب این تراژدی مرگبار به جهان ارائه شود و این دقیقا همان ایدهای است که کافکا بهسادگی و با ظرافت تمام بسان یک پیشگوی جامعهشناسانه در قالب رمان مسخ در اکتبر ١٩١۵ خلق کرد، اما آنچه من در پی آن بودم لایههای پنهان و ناگفته این رمان بود که امکان ارائه آن مفاهیم با کلمات امکانپذیر نبوده و این ربطی به مهارت و توانایی کافکا ندارد، چراکه ابزار کافکا نهایتا کلمه بوده و اساسا نمیشده خیلی از حسها و لایههای مفهومی کلمات بیان شود. از این جهت خیلی عناصر ناگفته چون زمان دایرهایشکل، سقوط و تباهی پیشرونده، deterioration، کمدی سیاه، گرداب و… با ابزار صوت که توانایی ارائه کامل یک مفهوم (فراتر از کلمه) را دربر دارد، در این آلبوم ارائه شده است. آلبوم مسخ یک برداشت نوین و مدرن از مسخ است که با ابزار صوت، شکاف، بین انسانی که باید باشد و انسانی که هست را نمایان کرده و نهایتا در بخش دوم اثر که با قطعه مکاشفه شروع میشود، مانیفست خود را ارائه میدهد. از طرف دیگر خیلی برای من مهم بود که بتوانم راهی برای معرفی آثار برجسته ادبی جهان به اذهان مردم کشورمان مهیا کنم و همچنین در نظر مردم دنیا هم جایگاه هنری – ادبی مردم کشورمان ارتقا یابد.
دیدگاهتان را بنویسید